سفرنامه بوشهرقسمت چهارم(خورموج-دلوار-ریشهر)

 هنوز در مسیر جاشک به بوشهر هستیم که با دیدن تابلوی خورموج راه را کج میکنیم و وارد شهر میشویم. شنیده ایم که این شهر یک قلعه تاریخی جا مانده از عهد قجر دارد که حیفمان می آید از دستش بدهیم. هرچند وقتی به آن میرسیم  تمام تصورات ما را از قلعه در هم میریزد.

این بنای برج مانند سه طبقه که امروز لای ساختمانهای شهر گم شده، روزگاری یکی از چهاربرج قلعه ای پر اسم و رسم بوده؛ قلعه ای متعلق به محمدخان دشتی حاکم شهر که هم مقر فرمانروایی و هم محل سکونت وی با ایل و تبار و خدم و حشمش بوده. این قلعه که بیش از صدوپنجاه سال از قدمتش میگذرد روزگاری برای خودش ابهتی داشته و مانند سایر قلاع دارای چهار حصار و چهار برج و عمارت مرکزی و شاه نشین و قراولخانه و اصطبل و... بوده.

سبک معماری قلعه خورموج به معماری سلجوقی نزدیک است و مرا یاد برجها و گنبدهایی که در مراغه دیده بودم می اندازد. برج دارای سه طبقه و یک زیرزمین میباشد. وقتی وارد برج میشویم و به طبقات مختلف آن سرک میکشیم طاق ها و سقف گنبدی شکلش نیز مرا به یاد بناهای چهارطاقی ساسانی می اندازد. راست و دروغش را نمیدانم ولی میگویند گچبری ها و طاقهای این برج برگرفته از کاخ اردشیر در فیروزآباد است.

محمدخان دشتی بیست سال در این قلعه حکمرانی کرد و پس از وی این قلعه به والی دیگری به نام جلال خان رسید. پس از پایان دوران خان و خان سالاری در دوره پهلوی قلعه کم کم به حالت متروکه و مخروبه درآمد و بخشهای عمده آن در عملیات شهرسازی از بین رفت و فقط زیباترین برج آن به یادگار نگه داشته شد که امروز روایتگر بخشی از تاریخ این سرزمین است و سردیسهای خوانین حاکم، با آن چهره های پرابهت و پرنفوذ شاهد و ناظر گردشگرانند.

 تابلوی زیبایی از غروب خورشید در گنبد نمکی جاشک در قلعه خورموج

پس از بازدید از قلعه خورموج مستقیم به بوشهر میرویم و پس از رزرو اقامتگاهی مناسب، راهی یک رستوران سنتی میشویم.

 رستوران سنتی قوام یک آب انبار قدیمی متعلق به دوران قاجاریه است که در چند سال اخیر تغییر کاربری داده و به یک رستوران سنتی تبدیل شده.

ازآنجاییکه قسمت اعظم این رستوران در زیر زمین واقع است، از بیرون نمای چندانی ندارد و تنها سنگهای رسوبی قطور، درب چوبی و کتیبه زیبایش از بیرون قابل دیدن است.

اما از پله ها که پایین میرویم دنیایی از نقش و هنر در انتظارمان است. بیشتر از آنکه غذای رستوران جلب توجه کند شاید آپشن های سنتی و بومی اش به چشم می آید.

یکجورهایی شبیه موزه مردم شناسی است. با کلی اشیای عتیقه قدیمی از کوزه و سفال تا رادیو و آلات موسیقی و حتی ماکت آدمها

وجود گارسونهایی که لباس بومی به تن کرده اند و غذاهای محلی از قلیه ماهی تا ماهی شکم پر و میگو و ....این رستوران را به یکی از پرطرفدارترین رستورانهای خطه جنوب تبدیل کرده.

در ادامه بوشهر گردی سری میزنیم به شهر دلوار جایی در 45 کیلومتری بوشهر تا بخشی از تاریخ و سرگذشت این سرزمین را در آنجا ورق بزنیم.

 شاید نام سریال تلویزیونی دلیران تنگستان را شنیده باشید سریالی که چهل و پنج سال پیش تولید و پخش شد ولی نام آن هنوز بر سر زبانها جاریست. سرگذشت دلاورانی که در مقابل استعمار بریتانیا ایستادند و در این راه جانشان را از دست دادند.

حالا ما به شهری که زادگاه سردسته دلیران تنگستان بود آمده ایم تا درودوار خانه ناگفته های تاریخ را برایمان روایت کنند.

اینجا خانه رئیسعلی دلواری است، مردی که برای بوشهریها حکم ستارخان و باقرخان آذریها را دارد.

او که از مشروطه خواهان نامی بود، رهبر قیام تنگستان و بوشهر در مقابل استعمار انگلستان است. قیامی که در طی سالهای جنگ جهانی اول شکل گرفت و هفت سال به طول انجامید.

در طی این دوران که انگلیسیها به بهانه محاصره هرات به جنوب ایران حمله کردند این شیرمردان، تا پای جان از نفوذ بیگانگان در خاک ایران جلوگیری کردند.

در طی این سالها رئیسعلی دلواری که جوانی بیست و اندی ساله بود سپاهی متشکل از مردان مسلح را رهبری میکرد و پس از رشادتهای فراوان سرانجام درحالیکه 33 سال بیشتر نداشت با ضرب گلوله یکی از عوامل نفوذی، کشته شد.

حالا که سالیان سال از آن ماجرای تاریخی گذشته و رئیسعلی و فرزندان و نوادگانش چهره در نقاب خاک کشیده اند، این خانه موزه که متعلق به اواخر دوران قاجار است، توسط یکی از نتیجه های او اداره میشود. روز دوازده شهریور که روز کشته شدن رئیسعلی است روز مبارزه با استعمار نامگذاری شده و همه ساله در این تاریخ بزرگداشتی برای این بزرگمرد در این خانه برگزار میشود.

اما پس از صرف یک روز پرگشت و گذار، هیچ چیز به اندازه دل به دریا زدن و لذت بردن از آرامش ساحل حال یک گردشگر را خوش نمیکند. پس فی الفور راهی ساحل ریشهر میشویم؛ جاییکه تاریخ و طبیعت به هم گره خورده اند. و اما بشنوید از تاریخچه ریشهر...

ریشهر در واقع هسته اولیه بوشهر بوده و حکم شهرری را برای تهران دارد. در روزگاری که هنوز بوشهری در کار نبوده ریشهر از هزاران سال پیش از میلاد برای خودش تمدنی محسوب میشده و این موضوع را آثار مفرغی یافت شده از تپه های تاریخی شهر گواه میدهند.

این بندر زیبا و پرهیاهو که در فاصله ده کیلومتری از بوشهر واقع شده روزگاری مهد یکی از نخستین تمدنهای سرزمینمان بوده؛ تمدنی که ریشه در هزاره سوم پیش از میلاد داشته. پس از آن ریشهر همواره سکونتگاه انسانهای دورانهای بعد بوده و در دوره های عیلامی تا ساسانی نیز شهری پررونق بوده.

نام ریشهر از ریواردشیر گرفته شده. چراکه این شهر در زمان اردشیر بابکان از شهرهای نامی خطه جنوب بوده و یکی از مراکز مهم علمی و ادبی ایران که دانشمندان و ادیبان و فلاسفه بسیار به خود دیده. پس از حمله اعراب نیز این شهر تا مدتها رونق داشت و در کنار سیراف از بنادر مهم تجاری و حلقه ارتباطی تمدن غرب و شرق بود. با رونق بوشهر در شمال ریشهر در دوران زندیه، ریشهریها به بوشهر نقل مکان کردند و شهری زیبا و جدید ساختند واینگونه ریشهر به حالت متروکه درآمد.

باید نشست و به اّبی نیلگون دریا که در انتهای افق، خورشید گل انداخته غروب را در کام خود فرومیکشد خیره شد و گوش جان سپرد به هیاهوی مرغان دریایی . باید نشست و به ویرانه های تل پی تل چشم دوخت و رازهای مگوی این سرزمین را از زبانشان شنید. بعد قایقی کرایه کرد و رفت و رفت و در آبی بیکران خلیج همیشه فارس گم شد...

همراه ما باشید ادامه دارد.

سفرنامه گنبد نمکی جاشک (سفری شیرین به دیاری شور)

و اما در ادامه مسیرمان تا بوشهر در حدفاصل شهرستان دیر و دشتی جایی در منتهاالیه جنوبی رشته کوههای زاگرس در حوالی روستایی به نام جاشک یک پدیده طبیعی شگفت انگیز چشم انتظارمان است.

 نامش گنبد نمکی جاشک است و چون نگینی درخشان در دل شوره زاری لم یزرع میدرخشد. از فرسنگها آنسوتر چنان اغواگری میکند که هوس کشف و شهود تا اعماق جانمان رخنه میکند و اینگونه میشود که دقایقی بعد خود را در جاده خاکی میابیم که نقطه پایانیش گنبد نمکی است.

دلم میخواهد این مکان شگفت انگیز را که تاکنون در هیچ جای دنیا نظیرش را ندیده ام نمکستان بنامم. تا چشم کار میکند نمک است و نمک ....

گویی دست هنرمند طبیعت لباسی سپید بر تن این کوه زیبا پوشانده و آن را چون عروس زیبای کویر چنین دلبر و طناز آراسته.

ماشین را در پارکینگ پای کوه پارک میکنیم و کوهنوردی را تا رسیدن به قله و نمکچالهایش در پیش میگیریم.

 در حین صعود، گویی روی فرشی از نمک در حرکتیم موقع راه رفتن احتیاط میکنیم که به بلورهای نمکین آسیبی وارد نکنیم.

متاسفانه در سالهای اخیر بسیاری از بلورها زیر پای گردشگران له شده اند و بسیاری دیگر نیز به تاراج رفته اند. به طوریکه در اوایل مسیر خبری از آنها نیست و بلورها را فقط میتوان در ارتفاعات بالاتر مشاهده کرد.

نکته جالب درمورد گنبد نمکی جاشک این است که این گنبد نمکی که حدود ششصدمیلیون سال قدمت دارد کماکان فعال است و بلورهایش در حال شکل گیری و رشد میباشند.

لرزش های ناگهانی لایه های نمک زیرزمینی باعث شکل گیری بلورها و قندیلهای نمکی زیبا و تحسین برانگیز میشود.

هرچه بالاتر میرویم، تابلوهای هنرمندانه تری در این موزه بی نظیر طبیعی مقابل دیدگانمان به نمایش درمی آید و احجام بلورین نمکی همچون آثار هنری شگفت انگیز در مقابل دیدگانمان خودنمایی میکنند و با درخشش الماس گونه خود ما را به تحسین وامیدارد.

بلورهای نمک همه جا را به تسخیر خود درآورده.

این احجام شگفت انگیز که هنر باد و خاک و آبند و حاصل فرسایش، گنبد را رازآلودتر کرده اند و آن را با هزار قصه و افسانه آمیخته اند.

بومیان منطقه این احجام جادویی را دودکش جن و تختگاه دیو نام نهاده اند و از لابلای آنها صدها قصه و افسانه بیرون کشیده اند.

یکی از این افسانه ها چنین میگوید که در روزگاران دور بزهایی در این مکان زندگی میکردند که شیر فراوان و خوشمزه ای داشتند به گونه ای که زنان روستایی وسوسه میشدند تا اینجا بیایند و از آن شیر بدوشند. حالا بقیه ماجرا را خودتان حدس بزنید. آری دوشیدن شیر همانا و تبدیل شدن زنان و بزها به قندیلهای نمک همان!!!!

گرچه همه میدانیم که این قصه ها همه افسانه اند و پشت هر پدیده طبیعی خارق العاده، یک دلیل علمی وجود دارد ولی این افسانه ها با همه غیرواقعی بودنشان جزو میراث معنوی ما هستند و بایستی سینه به سینه و نسل به نسل حفظ شوند. زیبایی هر جغرافیایی به همان قصه ها و افسانه هایش است. همیشه دلم میخواست به هر دیاری که سفر میکنم همه افسانه های مربوط به آن را از زبان بومیان منطقه بیرون بکشم و از آنها هزارهزار قصه بسازم.

پس از فتح قله گنبد و گشت و گذار در تختگاه اجنه و دیوها و.... مسیر رفته را بازمیگردیم و این بار راهی دره پای گنبد میشویم. دره ای زیبا که رودی پرنمک در آن جاریست.

دره را رو به پایین در مسیر رودخانه پیش میرویم و همچنان مبهوت اینهمه زیبایی و شگفتی خلقت مانده ایم و این علامت سوال که اینهمه زیبایی از کجای زمینی چنین لم یزرع میجوشد!!!

به دلیل شباهت زیاد بلورهای نمکی این دره به گل کلم، آن را دره گل کلم نامیده اند گل کلم هایی سفید و زیبا و ترد که آدم هوس میکند یکی را بچیند و توی دهان بگذارد.

و این بار هنرنمایی آب و نمک چه ها که خلق نکرده...

اینجا تمام معادلات و پیش فرضها از آبشار و آب فشان و یخچال و .... به هم میخورد و با واژه های جدیدی سروکار خواهیم داشت. اینجا به جای آب فشان نمکفشان و به جای آبشار نمکشار و به جای یخچال با نمکچال روبرو میشویم.

آب از محل جوشش خود با فشار بیرون میپاشد و نمکفشان را پدید می آورد و سرازیر شدن آب از بلندی نمکشارهای زیبایی پدید می آورد.

عبور از این دره مثل یک رویای شیرین است. رویایی که دوست نداری هیچوقت به پایان برسد.

چند سال پیش مشابه این دره را در جزیره هرمز دیده بودم جایی که به بهشت زمین شناسان مشهور است و حالا این دره مرا به خاطرات چند سال پیشم در جزیره سرخ پیوند میزند.

 شنیدن صدای پای اّب زیر بلورهای نمک روح بخش است. آب همیشه مایه حیات و پیام آور زندگیست حتی اگر به درجه فوق اشباع نمک رسیده باشد. و عجیب اینکه همین آب سرشار از نمک هم در این شوره زار حیات به ارمغان آورده و در کمال تعجب گیاهان و بوته هایی از نوعی خاص در آن جان گرفته اند.

  چه کسی گفته نام آبشار همیشه با جنگل و کوه گره خورده؟؟؟ مگر میشود از دل شورترین نقاط زمین هم شاهد جوشش چشمه و شکل گیری آبشار بود؟؟؟ آری میشود خودتان ببینید!!!

این نمکشارها در فصول کم آبی با تبخیر آب و رسوب نمکها در جهت جریان آب شکل میگیرند. نمکشارها پدیده های کم نظیر طبیعی هستند و مشابه آنها را در کمتر نقطه ای از زمین میتوان یافت.

  گنبد نمکی جاشک با مجموعه غارها و نمکشارها و چشمه ها و... و با افسانه های عجیبی که در دل خود نهفته، یکی از شاهکارهای طبیعی ایران است. گرچه این صحنه زیبا حاصل هنر و نقش آفرینی نمک است و نمک مظهر شوری است ولیکن این سفر یکی از شیرین ترین سفرهای ما است و صد البته که این شیرینی تا مدتها در ذهن و روح و روانمان باقی خواهد ماند.

همراه ما باشید ادامه دارد