سفرنامه همدان قسمت آخر(طبیعت گردی در نخستین پایتخت)

مگر میشود تا همدان آمد و از پدیده های طبیعی شگفت انگیزش دیدن نکرد. حالا که کتاب شکوهمند تاریخ سرزمینمان را در همدان ورق زدیم و با بزرگانی که در این دیار جاودانه گشته اند دیداری تازه کردیم، وقتش رسیده تا به دل طبیعت بزنیم و از پدیده های طبیعی که با نام همدان گره خورده دیداری کنیم اما قبل از اینکه به سراغ گل سرسبد آنها برویم میخواهیم سری به موزه منابع طبیعی شهر در دانشکده کشاورزی دانشگاه بوعلی بزنیم تا از مجموعه گرانبهای کم نظیرش دیدن کنیم؛ مکانی برای مطالعه و تحقیق پژوهشگران و همه علاقمندان علوم طبیعی و حیات وحش؛ گنجینه ای با هزاران گونه گیاهی و جانوری از انواع پستانداران، پرندگان و خزندگان تا حشرات و آبزیان اعماق اقیانوسها! پس اگر اهلش هستید بزنید برویم...

موزه منابع طبیعی همدان در سال 1351 (دوره پهلوی دوم) به همت «استادعلیزاده» از اساتید برجسته دانشگاه منابع طبیعی و دانشجویان علاقه مند و خوش ذوق ایشان، در دبیرستان پهلوی سابق بنا نهاده شد و در مدت کوتاهی چنان توسعه یافت تا به فضایی بالغ بر دوهزارمترمربع با سالنهای متعدد رسید؛ سالنهایی که هریک به گونه خاصی از موجودات زنده اختصاص یافته اند

این موزه، گنجینه ای از موجودات زنده روی زمین محسوب میشود که دیدنش برای علاقمندانی چون همسر بنده که شیفته فیلمهای مستند حیات وحش است،بسیار جذاب است. همچنین این مکان یکی از مراکز مهم تحقیقاتی دانشجویان رشته های مربوطه نیز میباشد و اغراق نیست اگر بگویم در ایران که سهل است حتی در خاورمیانه نیز کم نظیر است

موزه علاوه بر گونه های مختلف گیاهان و جانوران دارای نگاره های سنگی حک شده، ابزار و ادوات سنگی و مفرغی مکشوفه از کوههای زاگرس و سایر نقاط ایران مربوط به چهارده هزار سال قبل میباشد. این تصاویر بازسازی زندگی انسانهای نخستین آن روزگاران است، قدمت این نگاره بز کوهی بین ده تا بیست هزار سال قبل تخمین زده شده

 

  در موزه آنقدر تنوع موجودات است که مطمئنا" هر فردی بنا به سلیقه اش میتواند علایق خود را در آن بیابد از انواع مورچه و ریزترین حشرات بگیر تا اسکلت نهنگ و برخی اعضا و جوارح تاکسیدرمی شده اش. خلاصه اینطور بگویم اینجا از شیر مرغ تا جان آدمیزاد فراهم است

 از جنین انسان تا انواع آبزیان و ماهیها و پرندگان و پستانداران تاکسیدرمی شده در معرض نمایش قرار داده شده اند

 در تکمیل طبیعت گردی به سراغ شاخصترین اثر طبیعی همدان و یکی از زیباترین پدیده های طبیعی جهان میرویم جایی در 75 کیلومتری همدان، معرف حضور همگان! «غار علیصدر» برای رفتن به این غار از جوار شهر «لالجین» عبور میکنیم شهری که انگار تاروپودش را با سفال و آبگینه بافته اند، پایتخت سفال ایران که همه مردمش انگار دست اندرکار ساخت یا بیزینس سفالند و تمام فروشگاههای شهر انگار جز سفال کالایی برای عرضه کردن ندارند. از آنجایی که ما در همدان مهمان یکی از دوستان دانشگاهی هستیم به اتفاق ایشان راهی کارگاه سفال خانوادگی آنها میشویم تا از نزدیک با مراحل ساخت و ساز آن آشنا شویم

در کارگاه، استاد برایمان از نحوه ساخت سفال میگوید. اینکه خاک اولیه سفال سفت و کلوخ مانند است و باید کوبیده و نرم شود سپس داخل تغارهای آهنی یا بشکه ریخته با آب مخلوط و با بیل خوب هم زده شود. دوغاب گل آماده شده نیز چندین بار الکمی شود و پس از چند روز گل به مرحله ای از قوام میرسد که مناسب ورز دادن و شکل گرفتن است. بعد استاد پشت چرخ میرود و گل آماده را با حرکات هنرمندانه و ماهرانه دست و پا به کوزه ای بدل میکند. بعد به ما این فرصت را میدهد تا یکی یکی پشت چرخ سفال رفته و استعدادمان را نشان دهیم و در پایان گلی مچاله شده و بدقواره و ناامیدی استاد ... همینقدر می آموزیم که سفالگری حرفه ای پرمشقت است و به سالها ممارست نیاز دارد

کوره سفالگری مرحله بعدی کار است و پس از پخت در کوره، آماده رنگ و لعاب و طرح و نقاشی است. اینجاست که درمیابیم باید بر این هنر اصیل نیاکانمان ارج نهیم پس به پاس همه این زحمات، نفری یک قلک و تعداد زیادی ظروف سفال آبی لالجین نیز به یادگار میخریم که حالا همگی زینت بخش خانه های ما هستند

  از شما چه پنهان آنقدر آب در این کوزه ها و دوغ در آن پارچها و آبگوشت در آن کاسه ها خوردنیست که نگو و نپرس. حالا به ظروف سفالی و کاسه کوزه ها و خمره هایی که از قدیم در خانه داشتیم به چشم یک گنج گرانبها و یک اثر هنری نفیس نگاه میکنم

اما دردناکترین خاطره سفرمان از لالجین دیدن سفال و سرامیک چینی در ویترین فروشگاههای آنجاست آنقدر خوش رنگ و لعاب و خوش خط و خالند که در نگاه اول چشم همه مان را میگیرند و یکراست به سراغشان میرویم ولی همینکه میفهمیم دست هنرمندان میهن آن نقش و نگارها را نیافریده، میل تصاحبشان از بین میرود. وقتی علت وجود این کالاهای اجنبی را از دوستمان آقای نظیری که جد اندرجدش سفالگر بوده اند جویا میشویم میگوید که مراحل ساخت ظروف سفالی بسیار سخت و قیمت آن در مقابل زحمتش، ناچیز است بنابراین برای یک تاجر سفال به صرفه تر است که جنس چینی را به فروش برساند تا سفال لالجین. و این امر مایه تأسف بسیار است که چرا در کشور ما از هنر و هنرمند هیچ حمایتی نمیشود

یادم می آید که در سفرم به قمصر کاشان نیز واژه گلاب چینی به گوشم خورد اولش فکر کردم فروشنده با ما شوخی دارد ولی خیلی زود به جدی بودن بحث پی بردم و فهمیدم عده ای از تاجران گلاب، گلاب چینی را وارد و به نام گلاب قمصر به مشتری میفروشند چون برایشان ارزانتر تمام شده و سود بیشتری عایدشان میشود. در کرمانشاه نیز شاهد گیوه چینی بودم.البته بخشی از آن هم برمیگردد به خودمان. اینکه آیا مسئله حمایت از هنر و هنرمند در خرید کالا اصلا" برایمان اهمیتی دارد یا اینکه زرق و برق بیشتر و قیمت پایینتر همه چیز را تعیین میکند؟ کاش میدانستیم که با خرید کالای داخلی مرهمی زده ایم بر دستان پینه بسته هنرمندی که تمام قوای بدنی اش را به کار میگیرد و شرشر عرق میریزد تا خاکی را به هنر کیمیا کند

 لالجین را با یک سبد کوزه و سفال و صد سبد خاطره ترک کرده و راهی بزرگترین غار آبی جهان میشویم؛غاری در روستایی به نام علیصدر در ارتفاع 2100 متری دریا که در دل رشته کوههای زاگرس جاخوش کرده. غاری با  دوازده کیلومتر طول که تنها دوکیلومتر آن قابل بازدید است. البته این را هم بگویم که غار آبی قوری قلعه در کرمانشاه با سیزده کیلومتر طول کمی از غار علیصدر بزرگتر است ولی از آنجاییکه تنها نیم کیلومتر آن قابل بازدید است قابل مقایسه با علیصدر که دو کیلومتر فضای بازدید دارد نمیباشد. از سالنی که هیچ سنخیتی با غار ندارد و بیشتر به سالن انتظار فرودگاه شبیه است بلیت ورودی تهیه و آماده غارنوردی میشویم. ناگفته نماند در ایام تعطیلات تهیه بلیت با مکافات بسیار همراه است و باید از صبح زود اقدام به تهیه آن کرد بلکه تا عصر موفق به بازدید از غار شد

این غار از معدود غارهای آبی جهان و تنها غار تالابی ایران است که قابل قایقرانی میباشد. این تالاب یا دریاچه از به هم پیوستن رشته آبهای درون غار تشکیل شده پس در همان ابتدای ورود جلیقه های نجات را میپوشیم چراکه نفوذ در غار و گشت وگذار در آن بدون قایقرانی ممکن نیست

قدمت غار به دوران ژوراسیک باز میگردد (دوره دوم زمین شناسی)، چیزی بین 136 تا 190 میلیون سال قبل! تصورش را بکنید این قندیلها این دیوارها این سقفها و این چلچراغهای باشکوه طبیعی صدونود میلیون سال عمر دارند و این موضوع خود به تنهایی گواهی بر عظمت غار میباشد

 اما بشنوید قصه کشف غار را که در نوع خود شنیدنی است. مردم روستاهای مجاور از دیرباز کمابیش از وجود چشمه های آب در شکاف کوه و در دل این غار مطلع بوده اند و همواره از آب خنک و گوارای آن به عناوین مختلف بهره برداری میکردند البته در آن روزگاران دهانه غار بسیار تنگ و تنها حدود 50 متر از آن قابل نفوذ بوده بعد از زلزله سال 1336 شکافهایی در غار پدیدار و فضای بیشتری از آن نمایان میگردد. 

اما اولین کنکاشهای غار در سال 42 توسط یک هیئت چهارده نفره از کوهنوردان همدان آنهم با ابتدایی ترین امکانات موجود مثل فانوس و تیوب و لاستیک شکل گرفت پس از آن اهالی روستاهای مجاور و سایر علاقمندان نیز به همیاری هیئت کوهنوردان آمده و با همت اهالی روستا و اداره تربیت بدنی شهرستان مسیر ورود به غار تسهیل، دهنه نیم متری غار گشادتر و فضای قابل ملاحظه ای جهت بازدید آماده شد، چند قایق خریداری و روشنایی درون غار تأمین شد، کف غار بتون و مناسب پیاده روی گردید.

پس از تبلیغات و معرفی غار در رسانه ها سیل علاقه مندان از سراسر ایران روانه غار شد. اما همت خودجوش این کوهنوردان بزرگ سرانجام هیئت دولت و در رأس آنها شخص شاه را عازم غار نمود. 

ورود شاه به غار علیصدر را باید نقطه عطفی برای غار و اهالی روستاهای مجاور دانست چراکه در فاصله کوتاهی پس از بازدید، جاده های بین روستایی منتهی به غار همگی آسفالت و همه روستاها مجهز به سیستم برق رسانی شدند، محوطه بیرونی غار ساخته و مهمانسرای جهانگردی برای پذیرایی از توریستهای ایرانی و خارجی دایر گردید و در اندک زمانی این غار به یک مکان تفریحی توریستی بزرگ جهانی بدل گشت.

http://s5.picofile.com/file/8107336526/%D9%87%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%8649.jpg

بسیاری از طبیعت گردانی که موفق به دیدن غارهای آبی معروف جهان شده اند اقرار کرده اند که تنها در یکی دو کشور نظیر استرالیا و فرانسه مشابه چنین غاری را دیده اند

وقتی سوار بر قایق از دریاچه های وسیع و دالانهای پیچ درپیچ آبی عبور میکنی در حالیکه چلچراغهایی باشکوه بالای سرت میدرخشند و هراز گاهی احجامی شگفت انگیز که دست طبیعت آنها را چون مجسمه حیوانات، اشیا و شخصیتهای مشهور تراشیده، میبینی ناخودآگاه در مقابل اینهمه شکوه و عظمت سر تعظیم فرود می آوری و در سکوتی معنادار به خالق این زیباییها می اندیشی

 آب درون غار گرچه آشامیدنی نیست ولی آنقدر زلال و خنک است که میتوان اعماق آب را به وضوح دید عمق این آب که از چشمه های زیرزمینی میجوشد در بعضی نقاط به 14 متر هم میرسد.

 قندیلها و احجام استلاگتیتی که زینت بخش سقف و دیواره های سراسر غار هستند به اشکال مختلفی همچون شیردوسر، پنجه عقاب، تمساح، کبوتر و... و کلماتی چون الله و لااله الا الله شباهت دارند

دوستان سفر تابستانه ما در اینجا به پایان میرسد.خدا را سپاس میگویم که سعادتی نصیب شد تا بتوانیم برگهایی دیگر از تاریخ سرزمینمان را ورق بزنیم و نادیده های بسیار ببینیم و بر کوله بار تجربه خود بیافزاییم. پس تا سفری دیگر خدانگهدار

پایان

سفرنامه همدان قسمت دوم (عرفان گردی در نخستین پایتخت)

 همانطور که همه میدانیم همدان از دیرباز، از دوران باستان تا به امروز همواره شهری پرآوازه و متمدن بوده و خواه ناخواه بسیاری از نخبگان علم و ادب و عرفان را درخود پرورش داده پس جای تعجب نیست اگر که امروز این شهر خانه ابدی بسیاری از این نوابغ گردیده؛ آنها که روزگاری در این شهر زیسته و در همینجا چهره در نقاب خاک کشیده اند. حالا میخواهیم با هم به سراغ تک تک آنها برویم و یک عرفانگردی جانانه را رقم بزنیم و نام و خاطره آن بزرگان را گرامی بداریم

 گشتمان را از آرامگاه بزرگترین طبیب، فیلسوف و دانشمند ایرانی آغاز میکنیم کسی که  تا به امروز دنیا نظیرش را بسیار کم دیده. او کسی نیست جز «شیخ الرئیس ابوعلی سینا» پس برای دیدنش راهی میدان بوعلی سینا میشویم؛ جایی که تندیس عالم بزرگ و آرامگاه پرشکوهش از دور نمایان میشود

بنای قبلی آرامگاه که در زمان قاجاریه ساخته شده بود، بنایی محقر و نه درخور شخصیت والایی چون ابن سینا بود.پس در دوران پهلوی تصمیم به ساخت مجدد آن گرفته میشود و مسابقه ای برای بهترین طرح و نقشه برگزار میگردد. دراین میان طرح دکترمهندس هوشنگ سیحون (مرد بناهای ماندگار) گوی سبقت را میرباید و این مقبره باشکوه که تلفیقی از معماری ایرانی و اسلامی است در سال 1332 به منصه ظهور میرسد

زنده یاد مهندس سیحون در ساخت این بنا از قدیمیترین بنای اسلامی موجود در ایران (برج هزارساله گنبد قابوس) الهام میگیرد و بنا را شبیه به بلندترین گنبد آجری جهان میسازد از آنجاییکه ابوعلی سینا هم عصر با «قابوس بن وشمگیر» میزیسته و به نوعی از دوستان وی به شمار می آمده جای تعجبی ندارد که مقبره این دو نفر شبیه به هم باشد چراکه بوعلی در دربار آل زیار ارج و قرب فراوان داشته و حتی به دعوت امیرقابوس که خود از عالمان و ادیبان بزرگ زمانه نیز بوده به جرجان (گنبدکاووس فعلی) فراخوانده میشود و مدتی را در آنجا (یعنی همینجا که بنده الان هستم) میگذراند

بنای آرامگاه بر روی تپه ای سنگی واقع شده است و دوازده ستون به نشان دوازده رشته علمی که استاد در آنها تبحر داشته، دورتادور سنگ قبرش را فرا گرفته اند

 وجود باغی مشجر و حوضی با اصالت ایرانی با آبنما و فواره ای زیبا، همچنین ایوانی ستوندار که یادآور بناهای باشکوه ایران باستان میباشد با یک هارمونی بی نظیر یک اثر باشکوه ایرانی – اسلامی را به معرض نمایش گذاشته اند سنگهای به کار رفته در ساختمان بنا که از جنس گرانیت و خارا میباشند همگی از کوه الوند به اینجا آورده شده اند. این فضای دلچسب و خواستنی بازتابی از ذوق هنری و نبوغ سازنده اش میباشد. (روحش شاد)

در محوطه آرامگاه دو تالار وجود دارد که یکی نقش موزه را ایفا میکند و تعدادی از اشیای باستانی مکشوفه تپه های هگمتانه و انواع سکه را به معرض نمایش گذاشته و دیگری کتابخانه ای است با بیش از هشت هزار جلد کتاب که بسیاری از آنها از آثار شیخ الرئیسند یا نوشته هایی در باب آثار ایشان. از مهمترین این کتابها نسخه خطی کتاب «قانون» میباشد. در بین آثار بیشمار استاد، کتاب شفا (در فلسفه و منطق) و قانون (در طب) از بقیه مشهورترند.

از آنجاییکه وی گل سرسبد اطباء ایرانی و یکی از بهترینها در جهان بوده، روز تولد وی (اول شهریور) را در ایران روز پزشک نام گذاری کرده اند.در محوطه آرامگاه، مقبره عارف قزوینی هم قرار دارد به آنجا هم سری میزنیم و یادش را گرامی میداریم 

از آرامگاه بوعلی به سمت آرامگاه «باباطاهرعریان» میرویم؛ شاعر نامی و دوبیتی سرای مشهور ایرانی که در همدان جاودانه گشته. آرامگاه او نیز در جوار میدانی به همین نام قرار دارد و بنابراین دسترسی به آن به راحتی میسر است.

باباطاهر در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میزیسته (تقریبا" معاصر ابن سینا) و به خاطر دوبیتیهایش بسیار مشهور است هرچند که اشعار وی تنها به دوبیتی محدود نمیشوند و غزلیاتی نیز از وی باقی مانده. دوبیتیهای وی همه به لهجه لری هستند و همین عامل باعث شده که هموطنان عزیز لر وی را از آن خود بدانند. نکته جالبتر اینکه یک مقبره هم در لرستان، در شهر خرم آباد در جوار قلعه فلک الافلاک به نام وی وجود دارد؛ مقبره ای که متعلق به دوران خوارزشاهیان است و لرها همچنان سخت بر این باورند که باباطاهر در آنجا مدفون گردیده نه در همدان.

اما بنای فعلی آرامگاه در سال 1344 (دوره پهلوی دوم) به همت «مهندس فروغی» ساخته شده بنای قبلی بنایی آجری و گنبد دار بوده و بیشتر به بقاع متبرکه شباهت داشته بنابراین صلاح بر این شد که مقبره ای زیبا و درخور شخصیت شاعری بلندآوازه آنهم با المانهای مدرن ایرانی ساخته شود. پس بنای قدیمی تخریب و این بنای زیبا با گنبد فیروزه ای خلق گردید. در جریان تخریب نیز کاشیهایی متعلق به قرن هفتم از زیر بنا کشف گردید

 بنای فعلی آرامگاه از جهاتی هم شبیه به مقبره بوعلی سیناست محوطه داخلی آرامگاه را 24 قطعه سنگ خارا مزین به دوبیتیهای شاعر فراگرفته اند و سنگ قبری در میانه آن، عشاق و علاقه مندان شاعر را دور خود جمع میکند تا فاتحه ای، دعایی، یا دوبیتی از اشعار شاعر برای شادی روحش بخوانند.

در ادامه عرفان گردی سری به چهارباغ علویان میزنیم تا از «گنبد علویان» دیدن کنیم در لحظه ورود با بنایی آجری با معماری سلجوقی متعلق به قرن ششم مواجه میشویم که برخلاف اسمش از هیچ گنبدی بر فرازش خبری نیست.

این بنا توسط خاندان علویان، به عنوان مسجد ساخته شده بود که بعدها با ایجاد سردابی در زیرزمینش به عنوان مقبره خانوادگی مورد استفاده واقع شد. در سردابه یک سنگ قبر کاشیکاری شده قرار دارد و گویا تعدادی از افراد خاندان علویان در این مکان دفن گردیده اند

 درمورد گنبد علویان باید بگویم که این بنا در زمان ساخت گنبدی داشته که به مرور زمان از بین رفته. در زمان رضاشاه تصمیم به مرمت این بنا که به خرابه ای بدل گشته بود گرفته میشود اما از آنجاییکه هیچ طرح و سند تاریخی از شکل اولیه بنا نداشتند که در ساخت سقف از آن الگوبرداری کنند موقتا" سقفی شیروانی به منظور محافظت از باران و برف و... بر فرازش ساخته میشود برای همین هم این بنا علیرغم نداشتن گنبد نام گنبدعلویان را یدک میکشد.

باهمه این اوصاف در زیبایی بنا هیچ شکی نیست و بنا از عناصر هنری همچون تزیینات گچبری و آجرکاریهای بینظیر برخوردار است. پیشانی بنا دارای گچبری و آجرکاریهای بسیار زیبا و نفیسی منقش به گل و بوته است و بر دیوارها نیز کتیبه هایی گچبری مشتمل بر آیات قرانی به خط کوفی به چشم میخورد.

هرچه که این سه بنا را به راحتی و تنها با تابلوهای گردشگری پیدا کرده ایم یافتن آرامگاه دیگر «برج قربان» دمار از روزگارمان درمی آورد عاقبت با هزار بدبختی در محله زندیها و جنب یک دبیرستان بر ما رخ میتابد. (باورتان میشود خیلی از اهالی همدان از وجود این برج یا جای دقیقش در شهرشان بی خبرند؟ البته ما در سفرهایمان به شهرهای مختلف بارها با این مسئله روبرو شده ایم)

این برج نیز آرامگاه یکی از عارفان بزرگ شهر «شیخ السلام حسن بن عطار حافظ ابوالعلا» و جمعی از امرای سلجوقی است. از شیخ السلام به جز این برج زیبا، دو کتاب «الهادی و زادالمسافرین» نیز باقی مانده این مکان که امروز خانه اخروی وی گردیده روزگاری خانه دنیوی و محل زندگی وی بوده که بعد از فوتش نیز طبق وصیتش در همینجا دفن میشود (در سردابه برج) این برج نیز در زمان پهلوی اول مرمت شده و سرداب و مقابر مذکور نیز در طی مراحل مرمت و کاوش، کشف گردیده اند. علت نامگذاری برج به این نام این است که در جریان حمله افغانها به شهر، فردی به نام قربان در این برج سنگر گرفته و در آنجا به دفاع از شهر در مقابل متجاوز پرداخته از آن زمان این برج آرامگاه را به نام وی میشناسند

از برج قربان راهی آخرین آرامگاه مورد نظرمان میشویم که کمی با بقیه تفاوت دارد؛ جایی که به عنوان مهمترین زیارتگاه و عبادتگاه یهودیان جهان پس از بیت المقدس تلقی میشود و چه کسی فکرش را میکند که این بقعه کوچک در دل یکی از کوچه های قدیمی شهر دومین عبادتگاه مهم یهودیان جهان باشد؟ 

اینجا مقبره «استر» و «مردخای» است؛ جایی که علیرغم همه کوچکی داستان بزرگی را در دل خود نهفته دارد؛ قصه ای برآمده از دل تاریخ ایران باستان؛ قصه ای دوهزاروپانصد ساله. ماجرا از این قرار است پس از اینکه کوروش کبیر بر «نبوکدنصر» پادشاه خونریز بابل چیره گشت، یهودیان را آزاد و برخی را با خود به شوش و به دربارش آورد. از بین این یهودیان برخی در دربار صاحب نفوذ بسیار شدند (از معروفترین آنها دانیال نبی است که وزیر داریوش شد) خشایارشاه (نوه کوروش یکی از این بازماندگان یهودیان در شوش را که «هدسه» نام داشته و به دلیل زیبایی وافرش استر(ستاره) نامیده میشده را به همسری برمیگزیند. استر، عمو (یا پسرعمویی) داشته به نام «مردخای» که سرپرستی استر را پس از مرگ والدینش عهده دار بوده. از آنجاییکه مردخای در دربار شاه اندک نفوذی داشته، موفق میشود که استر پریچهره را به همسری شاه درآورده و به جایگاه ملکه برساند و با این کار یهودیان را که گویا شهروند درجه دو و مورد ظلم یکی از درباریان مهم شاه (هامان) واقع شده بودند، تحت حمایت خود درآورده و جلوی کشتار احتمالی بسیاری از آنها را بگیرد. از این رو یهودیان استر و مردخای را به عنوان نجات بخش خود در مقطعی از تاریخ پنداشته و مورد احترام بسیار قرار داده اند. 

بنابر روایات بسیاری، اینجا مقبره استر و مردخای است متأسفانه امکان عکاسی از داخل اتاق و تابوتها به هیچ عنوان وجود ندارد چراکه به محض ورود، متولی عبادتگاه از ما میخواهد که دوربینها را غلاف کنیم. درون اتاق دو تابوت کنده کاری شده قدیمی و نفیس به چشم میخورد و بر دیوار آن نیز نوشته هایی به خط عبری حک شده. یهودیان جهان این مکان را مقدس دانسته و هرسال در اواخر اسفند و اوایل فروردین از اقصی نقاط جهان به اینجا آمده و به عبادت و برپایی مراسمی خاص میپردازند.

تابوتهای استر و مردخای(تصویر از اینترنت)

یک نکته مهم درمورد بازدید از اینجا بگویم که بازدید در روزهای شنبه (تعطیلی یهودیان) امکان پذیر نیست و دوم اینکه عکاسی از آن ممنوع است و اینکه اگر غیبت نباشد متولی اش هم کمی بداخلاق است که البته باید به او حق داد چراکه سه سال قبل عده ای افراطی به آنجا هجوم برده و تهدید کرده بودند که اگر اسرائیل چنین و چنان کند ما نیز اینجا را با خاک یکسان میکنیم با این اوصاف باید به این پیرمرد کلیمی حق بدهیم که نسبت به این مکان اینقدر تعصب داشته و کسی را با دوربین به داخل راه ندهد. امیدوارم روزی همه ما به این درجه از درک و بینش برسیم که احترام گذاشتن به همه عقاید و ادیان را سرلوحه زندگی قرار دهیم و بدانیم وجود چنین مکانهایی در کشورمان ضمن جذب توریست و رونق صنعت گردشگری میتواند غنیمت و فرصتی در برقراری صلح و گفتگوی تمدنها باشد.

همراه ما باشید ادامه دارد

سفرنامه همدان قسمت اول (خاطره بازی در نخستین پایتخت)

امروز آخرین روز سفرمان است و ما صبح علی الطلوع به عشق خاطره بازی در قدیمیترین پایتخت ایران زمین از خواب برخاسته ایم ولی از آنجاییکه مرخصی ما به پایان رسیده و عملا" وقتی برای گشت و گذار نداریم و باز ازآنجاییکه در سفر قبلمان به همدان، خاطرات خوشی را تجربه کرده بودیم، دلمان میخواهد آن لحظات شیرین را با شما قسمت کنیم پس بی معطلی میزنیم به قلب شهر و در این دو ساعت وقتی که داریم یک گشت جانانه در شهر میزنیم فقط لازم است بگویم که بیشتر عکسها متعلق به سفر قبلمان است بنابراین اگر میبینید همه ما جوانتر شده ایم تعجب نکنید چراکه ما در این سفر سه سال به عقب برگشته ایم!

بگذارید قبل از هرچیز به سراغ پیشینه شهری برویم که روزگاری اولین پایتخت آریاییها محسوب میشده شهر همدان فعلی (هگمتانه باستان) تا سه هزار سال پیش از این منطقه ای قبیله نشین به نام «آکسیا» بوده. کم کم قبیله ها باهم متحد و یکجانشین میشوند و شهری به نام «هگمتانه» پدید میاید که به معنای محل گردآمدن بوده. با اتحاد قبایل سلسله مادها به پادشاهی «دایااکو» (دیاکو) تأسیس و شهر جدید هگمتانه پایتخت مادها میشود.

هرودوت مورخ بزرگ قرن پنجم قبل از میلاد، ساخت هگمتانه را به «دیاکو» در قرن هشتم قبل از میلاد نسبت داده ولی برخی مورخان ساخت آن را به سومین پادشاه مادها نسبت داده اند.

از آنجاییکه در این ساعت از صبح هنوز هیچ موزه ای شروع به کار نکرده نخستین مقصد مورد نظر ما مجسمه شیرسنگی است که در میدانی به همین نام واقع است، شیری سنگی که بالغ بر پنج متر طول دارد و به رسم شیران واقعی بر صخره ای مصنوعی جاخوش کرده و برای دیدنش هم لازم نیست بلیت تهیه شود

برخی باستان شناسان قدمت شیرسنگی را به دوره مادها نسبت داده و براین باورند که این شیرها دوتا بوده اند که در دوسوی دروازه شهر به صورت قرینه قرار داشته اند و به منزله محافظان شهر بوده اند و بلاگردان هرگونه طلسم و تنگ نظری. عده ای نیز آنها را به اشکانیان نسبت میدهند چراکه این شیر بر روی گورستانی باستانی متعلق به اشکانیان یافت شده بود. عده ای نیز براین باورند که این دو شیر سنگی به دستور اسکندرمقدونی و به منظور بزرگداشت یکی از سردارانش بر روی مزارش ساخته شده. با این وجود گفته میشود در زمان حمله اعراب این شیرها هنوز در دو طرف دروازه شهر قرار داشته اند چراکه اعراب نام دروازه شهر را باب الاسد (دروازه شیر) گذاشته بودند

اما چه بلایی برسر جفت این شیرسنگی آمده. ازقرار وقتی دیلمیان در سال  319 قمری شهر همدان را به تصرف خود درآوردند «مرداویج» دستور داد تا شیرها را به ری منتقل کنند و چون نتوانستند آنها را از محل خود جابجا کنند یکی از شیرها شکسته و به کلی از بین رفت و این یکی نیز دست و پاشکسته نقش بر زمین شد. حالا هم که یک چیز از گزند اسکندر و اعراب سالم مانده توسط دیلمیها لت و پار گشته

  شیرسنگی در سال 1328 توسط مهندس«هوشنگ سیحون» مرمت و درمحل فعلی اش نصب شد.البته تا چند سال قبل از این نیز مجسمه بر روی زمین ولو بود به همین دلیل هم تنش پر بود از انواع زخمهای یادگاری ولی در چندسال اخیر ضمن التیام آن زخمها، بر روی این پایه بلند نهاده شده تا از دسترس آدمها به دور باشد.

حالا به سراغ تپه های هگمتانه در غرب شهر میرویم که از سه سال قبل تا حالا هنوز مرمتش به اتمام نرسیده و داربستها هنوز در قسمتهایی از آن به چشم میخورد

این دیوارهای خشتی قطور بقایای برج و باروی شهر باستانی هگمتانه هستند. چه کسی فکرش را میکند که در دل این خرابه های خشتی گلی شهری خفته باشد که روزگاری زبانزد عالم بوده و در جهان تنها دو شهر رم و آتن یارای رقابت با آن را داشته اند شهری که در وسعتی بالغ بر چهل هکتار گسترانده شده بود این شهر نیز همچون تمام شهرهای بزرگ آن روزگاران برج و بارو و حصاری داشته که هفت قلعه تودرتو را در خود جای داده بوده کاخ پادشاهی و خزانه مملکت در مرکز قلعه هفتم واقع بوده و کنگره های ستبری دورتادور قصر را فرا گرفته بوده هرکدام به رنگی؛ از سفید و سیاه و نارنجی و ارغوانی بگیر تا کنگره های زرین و سیمین. کاخ پادشاهی با صدها اتاق زرین در مرکز قلعه میدرخشیده و دورتادورش را نیز محله ها و خانه های اهالی شهر فرا گرفته بوده

کاوشها از حدود صد سال قبل آغاز گردیده و تا به امروز هم ادامه دارد خدا میداند که در این صد سال چه گنجینه ای از دل این خشتها به بیرون راه یافته و الان کجاست از قرار تعداد زیادی اشیای عتیقه شامل الواح و کتیبه های زرین و سیمین از دوران مادها و هخامنشیان استخراج شده که زینت بخش موزه های دنیاست ضمنا" شبکه منظم و پیشرفته آبرسانی این مجموعه موجبات حیرت باستان شناسان را فراهم آورده

پس از انقراض مادها در سال 550 قبل از میلاد و تأسیس سلسله هخامنشیان، هگمتانه کم کم از تب وتاب افتاد و جای خود را به پارسه (تخت جمشید) داد و تنها به عنوان پایتخت تابستانه هخامنشیان مورد استفاده واقع شد با این وجود به دلیل موقعیت جغرافیایی و قرار گرفتن در راه شاهی در زمره شهرهای مهم ایران باقی ماند و همچنین در دوره های اشکانیان، ساسانیان و پس از اسلام نیز همواره به عنوان شهری پرآوازه به قوت خود باقی ماند.

از تپه های هگمتانه روانه کلیسای «گریگوری استپانوس» میشویم که در قسمت شرقی تپه هگمتانه در محله قدیم ارامنه قراردارد. این کلیسا درسال 1676 (دوره صفویه) توسط تعدادی از ارامنه اصفهان و تاجران و ارامنه روسیه که در همدان ساکن بودند، ساخته شده.

دیواره های بیرونی کلیسا آجری و برج ناقوس کلیسا هشت وجهی است. در داخل کلیسا چهار ستون مدور قرار دارد که با قوسهای جناغی به هم متصل شده اند

کلیسا بعدها در دوران پهلوی اول مرمت گردیده. درون کلیسا از تزیینات زیبایی برخوردار است و تابلوهای نقاشی نفیسی اغلب با مضامین مذهبی بر دیوارهای کلیسا جلب توجه میکند

تعدادی از شخصیتهای برجسته مذهبی ارامنه دراین کلیسا آرمیده اند که تصاویر تعدادی از آنها نیز بر دیوارها نصب شده

در ادامه خاطره بازی از تپه های هگمتانه به سراغ کوههای الوند میرویم تا از گنجینه نفیسی که بر سینه آن حک شده دیدن کنیم. آری گنجنامه، گنجی نهفته در دل یکی از صخره های ستبر الوند که در 5 کیلومتری غرب همدان در انتهای دره عباس آباد واقع است

کتیبه بالا متعلق به داریوش بزرگ و کتیبه سمت راست و پایین متعلق به فرزندش خشایارشاه است که متنی مشابه کتیبه بالا دارد و فقط نام و زمان ساختش فرق دارد هردو کتیبه در سه ستون 20 سطری و به زبانهای پارسی، بابلی و عیلامی و به خط میخی نوشته شده اند. کتیبه اول 270 سانتیمتر عرض و 190 سانتیمتر ارتفاع دارد و کتیبه دوم 270 سانتیمتر عرض و 190 سانتیمتر ارتفاع دارد متن کتیبه اول چنین است

خدای بزرگ اهورامزدا که این زمین را آفرید که مردم را آفرید که شادی را برای مردم آفرید که داریوش را شاه کرد؛ شاهی از میان بسیاری. فرمانروایی از میان بسیاری. منم داریوش شاه بزرگ. شاه شاهان. شاه سرزمینهایی که نژادهای گوناگون دارد. شاه سرزمین دور ودراز. پسر ویشتاسب هخامنشی

این کتیبه ها تا قرنها در هاله ای از ابهام بودند و رهگذران همچون کتیبه بیستون دربابش افسانه ها ساخته بودند تا اینکه در سال 1840 توسط چند باستان شناس معروف اروپایی مورد بررسی قرار گرفتند و پرده از رازهای بسیار برداشته شد همچنین این کتیبه ها کمک شایانی درجهت رمزگشایی از خط میخی پارسی باستان نمودند

راستی تا یادم نرفته این را بگویم که در مجموعه گنجنامه همه جور تفریحاتی فراهم است از کوهنوردی و صخره نوردی تا آبشار و طبیعت گردی در هوای مطبوع کوهستان، از تله کابین و بانجی جامپینگ و اسکی تا رستورانهای مجلل جهت شکم گردی و خلاصه همه چیز برای گذران یک روز خوش و به یادماندنی (البته با صرف هزینه های گزاف) مهیاست

همراه ما باشید ادامه دارد.