شهری به رنگ صورتی

 

سفرنامه هند قسمت چهاردهم (شهر صورتی)

+ نوشته شده در شنبه چهاردهم تیر 1393 ساعت 14:36 شماره پست: 214

بعد از صرف ناهار دوباره راهی شهر صورتی میشویم تا از سازه های زیبای منحصربفردش دیدن کنیم برای اینکار یک توک توک کرایه کرده و همان اول کار سنگهایمان را با راننده اش وامیکنیم که هرکجا که لازم باشد، باید توقف کند تا ما در صورت تمایل، گشت کوچکی در نقطه موردنظر بزنیم. اولین جایی که به راننده توک توک فرمان ایست میدهیم پای تپه ای است در حوالی شهر صورتی که یک قلعه باشکوه قدیمی بر فرازش خودنمایی میکند و در کنارش نیز معبدی مرمرین میدرخشد

این قلعه روزگاری محل زندگی مهاراجه هایی بوده که حاکمان بلامنازع ایالت راجستان بوده اند. مهاراجه ها یکی پس از دیگری در آنسوی این برج و باروهای ستبر همانند یک پادشاه زندگی میکردند. متأسفانه در حال حاضر امکان بازدید از این قلعه فراهم نیست چراکه از قرار معلوم هنوز هم زندگی در آن جریان دارد و ملکه مادر (مادر مهاراجه فعلی) با خدم و حشم فراوان خود در آن زندگی میکند و کسی جرأت نزدیک شدن به آن را از محدوده مشخصی که با زنجیر معین شده ندارد

نمایی از قلعه در شب

در جوار این قلعه، معبد زیبا و باشکوه برلاماندیر قرار دارد. این معبد تمام سنگی سفید با آن تلألو ماورایی اش در کنار قصر مهاراجه، عظمت خاصی به شهر بخشیده و چشم هر گردشگری را به سوی خود خیره میکند.

این معبد توسط بنیاد برلاماندیر ساخته و به خدای ونکاتشوارا یکی از تجلی های خدای ویشنو تقدیم گردیده.

خب حالا دیگر رسیدیم به شهر صورتی؛ شهری تاریخی که مثل همه شهرهای تاریخی دنیا برای ورود به آن باید از دروازه هایی باشکوه عبور کرد

در همان لحظه ورود با دیدن ساختمانهایی زیبا و مجلل با معماری خاص و رنگ آجری یا قرمز روشن (که البته ما هم خیلی سخت نمیگیریم و سعی میکنیم آنها را صورتی ببینیم) به وجد می آییم و من در همان نگاه اول با دیدن این ساختمانها به یاد ابیانه زیبا و رویایی خودمان می افتم

 همینجا بگویم که شهر صورتی بخشی از شهر جیپور است که قسمت تاریخی و توریستی شهر محسوب میشود و شهر فعلی جیپور، بسیار فراتر از شهر صورتی میباشد. درواقع شهر صورتی همان شهری است که در سال 1786 توسط مهاراجه جیسینگ دوم حاکم شهر عنبر در نزدیکی شهر عنبر بنا نهاده شد و اولین شهر هند بوده که با مهندسی روز ساخته شده و در طراحی آن از همه المانهای مدرنیته بهره برداری شده است. از آن سال تا به امروز این شهر روزبه روز توسعه یافته و گسترده تر شده (البته نه با همان معماری و ساختمانهای صورتی رنگ) و آنقدر بزرگ و بزرگتر شده تا اینکه شهر آنروز عنبر را نیز بلعیده و به شهر فعلی جیپور که به معنای پیروزی میباشد بدل گشته

درباره علت نامگذاری شهری با بناهای آجری یا سرخ روشن به pink city (شهر صورتی) باید بگویم که گرچه مهاراجه جیسینگ شهر را با سنگهای آجری ساخت ولی جهت خوشامدگویی به ملکه بریتانیا و همسرش شاهزاده آلبرت دستور داده بود تا تمام بناهای شهر را رنگ صورتی بزنند و البته آن رنگ صورتی از قرار معلوم در خلال این دویست و اندی سال کم کم رنگ باخته و به رنگ اصلی اش قرمز آجری برگشته. بااینحال همچنان نام شهر صورتی را یدک میکشد!

گفته میشود رابطه مهاراجه با ملکه بریتانیا بسیار عالی بوده و مهاراجه از این امر نهایت بهره برداری را در استحکام قدرتش و ساخت چنین شهر مدرنی مینموده. برسر این رابطه حرف و حدیث و شایعات زیادی بر سر زبانهاست و برخی بر این باورند که ملکه و مهاراجه روابط پنهانی نیز با هم داشته اند!

هرچه که هست امروز شهر جیپور یکی از زیباترین شهرهای توریستی هند است و یک رأس مثلث طلایی است که دهلی و آگرا دو رأس دیگر آن هستند

 حقا که این شهر صورتی برای خودش شهر فرنگی است از انواع مغازه های صورتی که بازار سنتی را پدید آورده اند تا معابد ریز و درشتی که قدم به قدم جلوی پایت سبز میشوند و هرکدام تقدیم به یکی از خدایان هندو شده اند

با اینکه عصر یکشنبه است و برخی مغازه ها تعطیل، باز هم شهر به شدت زنده است و رونق و بروبیای بسیار دارد و همه چیز از شیرمرغ تا جان آدمیزاد در آن یافت میشود از اغذیه فروشیهای سیار تا نان فروشی که نانهایی گرد و پفکی اش را توی سبدی روی سرش حمل میکند

  و آرایشگری که بساط کارش را توی کوچه و خیابان پهن کرده!

اصولا" جیپور به لحاظ شیکی و تمیزی اصلا" قابل مقایسه با دهلی و آگرا نیست و خوشبختانه در آن اثری از زاغه ها و گدایان به چشم نمیخورد یا اینکه لااقل ما نمیبینیم! هرچند که در هند دو چیز هرگز از مقابل دیدگان محو نمیشود؛ زباله ها و گاوها که عضو لاینفک زندگیند و حتی در لوکسترین نقاط شهر نیز جریان دارند

 

نکته جالب در گشت و گذار در شهر صورتی این است که اغلب کسبه این شهر، ایرانیها را به خوبی میشناسند وقتی در این بازارها قدم میزنیم گاهی به ما اشاره میکنند و میگویند ایرانی! گاهی هم با کلماتی چون سلام علیکم،بفرما و ... ما را به داخل مغازه هایشان میکشانند. خداییش هم اجناسشان هم متنوع تر است و هم ارزانتر. خلاصه اینکه برای خرید جایی بهتر از جیپور پیدا نمیکنید پس برای بار چندم میگویم در آگرا و دهلی کلا" بی خیال خرید شوید

 بالاخره نوبت بازدید از قصر هوامحل رسیده که متأسفانه به دلیل دیر رسیدن به آنجا از دیدن فضای داخلی آن محروم میشویم و فقط شانس دیدار از نمای خارجی آن را پیدا میکنیم. این قصر زیبا موسوم به هوامحل، توسط مهاراجه ساوای پراتاب سینگدر در سال 1799 ساخته شده است. هوامحل به معنی قصربادها است

همانطور که قبلا" اشاره کردم در آیین هندو داشتن چند همسر هرگز مجاز نبوده و نیست. از ابتکارات اکبرشاه این بود که مهاراجه ها را ضمن داشتن یک همسر شرعی، تشویق به داشتن حرمسرا نمود و این موضوع با استقبال فراوان مهاراجه ها واقع شد از آإن زمان به بعد مهاراجه ها نیز همچون مسلمانان دارای حرمسرا شدند که میتوانستند به اندازه موهای سرشان همسر غیررسمی در آن جای دهند. قصرهوامحل به واقع یکی از این حرمسراهاست و معماری ویژه آن به زنان محصور در آن این فرصت را میداده تا بدون اینکه دیده شوند به تماشای کوچه و بازار بپردازند و اینگونه با زندگی مردم عادی آشنا شوند

طرح هوامحل که برخی آن را به کندوی زنبور عسل تشبیه کرده اند با الهام از تاج کریشنا خدای هندوها ساخته شده است. این قصر دارای پنج طبقه میباشد که 953 پنجره کوچک در نمای خارجی آن تعبیه شده است

   هوا کم کم تاریک و هوامحل کم کم روشن میشود اما نه آن روشنایی سرشار از زندگی، که فرورفتن در خاموشی تاریخ. دیگر در آن سوی حصارهای این قصر هیچ زنی زندگی نمیکند؛ دیگر از این دریچه های رنگی، هیچ چشم غمگینی یواشکی به ازدحام کوچه نمینگرد تا ببیند آیا او خوشبخت تر است یا زنان عادی شهر که به راحتی در کوچه پسکوچه های شهری به رنگ صورتی آزادانه آمدوشد میکنند...

همراه ما باشید ادامه دارد.

موزه جیپور

سفرنامه هند قسمت سیزدهم (قصر شاهزاده نهنگها)
+ نوشته شده در سه شنبه دهم تیر 1393 ساعت 6:47 شماره پست: 213

 از جنترمنتر که میزنیم بیرون دیگر طرفهای ظهر شده و ما بدون فوت وقت راهی موزه بزرگ و معروف جیپور «موزه آلبرت هال» میشویم؛ موزه ای که باوجودیکه در دل شهر صورتی واقع شده، نه تنها سازه ای صورتی نیست بلکه معماری اش هم با سایر بناهای شهرصورتی فرق دارد و از وجناتش پیداست که نه در عصر حکمرانی مسلمانان و نه توسط مهاراجه ها ساخته شده و معماری اروپایی اش از همان یک فرسخی داد میزند و ناگفته پیداست که یادگار عصر استعماری بریتانیاست

از همان لحظه که پا به میدان آلبرت هال میگذاریم، با استقبال پرشور فوجی از کبوتران غافلگیر میشویم و هرچه که به موزه نزدیک و نزدیکتر میشویم مشاهده میکنیم که کبوترها درودیوار و گنبدهای قصر آلبرت هال را به تصرف خود درآورده اند

 همینکه به در ورودی موزه میرسیم متوجه میشویم که دور بخشهایی از موزه را توری کشیده اند که فورا" به علتش پی میبریم. از آنجاییکه هندیها برای هر موجود زنده ای احترام قائلند و هر جنبنده ای را مقدس و مظهری از ذات لایتناهی میپندارند، هرگز درصدد نابودی یا تاراندن این کبوتران نبوده و نیستند و تنها اقدامی که در جهت مقابله با ورود آنها و جلوگیری از خسارات احتمالی به عمل آوده اند، توری کشیدن است و این یعنی نهایت احترام به حقوق حیوانات. نمیدانم اگر ما ایرانیها در چنین موقعیتی بودیم با این پرندگان نگون بخت چه معامله ای میکردیم!

موزه آلبرت هال که از آن به عنوان قصر شاهزاده نهنگها نیز نام برده میشود درواقع محل زندگی پسر ملکه انگلستان یعنی شاهزاده آلبرت هال (ملقب به شاهزاده نهنگها!!!) بوده

 این قصر در سال 1876 و زیر نظر سرهنگ جیکوب سیونتون افسر ارتش انگلستان ساخته شده و تا سالهای استقلال، محل استقرار شاهزادگان انگلیسی بوده که بعد از استقلال هند و خروج انگلیسیها به دولت واگذار و بعدها به موزه ملی بدل گشته و امروز اشیای ارزشمند بسیاری که تاریخ و فرهنگ هند را روایت میکنند در این موزه به معرض نمایش درآمده اند

 اگر بخواهم این موزه را حتی با موزه های کشور خودمان مقایسه کنم باید اعتراف کنم که حرف زیادی برای گفتن ندارد.

موزه شامل غرفه های مختلف باستان شناسی، مردم شناسی، هنرهای زیبا، ادیان، ابزار جنگی و... است

 تابلو فرشها و تابلوهای نقاشی مینیاتوری به سبک شرقی و مغولی در بخشی از موزه به نمایش درآمده

ابزار و آلات موسیقی، ادوات جنگی و حتی مجسمه خدایان یافته شده از معابد باستانی سرزمین هند نیز در غرفه هایی دیگر، روایتگر گوشه هایی از تاریخ این سرزمینند

 همچنین انواع ظروف زیبا و مجسمه های کریستال و سنگی و عاج فیلی جواهرنشان در این موزه به نمایش درآمده اند با این وجود تنوع و گستردگی این اشیا در مقابل موزه ایران باستان بسیار ناچیز است

باید اعتراف کنم که انتظار بنده از موزه ای که موزه مرکزی دولتی هند نام دارد و قدیمیترین موزه استان راجستان و به گفته لیدر مهمترین موزه کشور هند میباشد، بیشتر از اینها بود و لااقل انتظار داشتم اشیای باستانی مربوط به هزاره های قبل از میلاد را در کشوری که یکی از پنج تمدن قدیمی جهان را داشته ببینم ولی شمار اشیای باستانی موزه بسیار کمتر از موزه ایران باستان است.

نکته جالب توجه درمورد ابزار و ادوات جنگی و آلات موسیقی موجود در موزه این است که این ابزار و ادوات بسیار شبیه به ابزار مشابه در کشور خودمان میباشد که نشان دهنده تشابهات فرهنگی دو کشور است

یکی از پرطرفدارترین بخشهای موزه، سالن مصرباستان است که البته تنها کالای ارزشمند موجود در آن مومیایی یکی از فراعنه مصر میباشد که خارج از تابوتش در محفظه ای شیشه ای نگهداری میشود.

 از نظر بسیاری از بازدیدکنندگان، این جسد مومیایی شده، گل سرسبد اشیای موزه است و بسیاری از بازدیدکنندگان تنها به عشق دیدن این مومیایی به این موزه می آیند. برای همین هم به سختی میتوان مومیایی را تنها گیر آورد و عکسی اینچنینی بدون حضور آدمها از آن گرفت

 بعد از اتمام گشت در موزه، دیگر ساعت از دو بعد ازظهر نیز گذشته و ما باید برای صرف ناهار به یک رستوران برویم و مهمان تور باشیم؛ پس شهر صورتی را به قصد خوردن یک ناهار ناقابل که یک ساندویچKFC  باشد ترک و راهی فروشگاه بزرگ (مال) ورلد ترید پارک در آنسوی شهر میشویم که تا رسیدن به آنجا حدود چهل دقیقه از وقت گرانبهایمان گرفته میشود و این بزرگترین اشتباهی است که در این سفر مرتکب میشویم کاش از خیر آن ساندویچ گذشته و همانجا در موزه آلبرت هال از دوستان جداشده بودیم.

فروشگاه ورلدترید خیلی شلوغ است و حدود یکساعت طول میکشد تا ساندویچهای ما آماده شود. فروشگاه مجهز به انواع رستورانهای چینی، هندی، ایتالیایی و مکزیکی و سینما و... است ولی ما فرصت گشت و گذار در آن را نداریم و به محض خوردن ناهار از آنجا خارج میشویم و تنها چیزی که از آنجا به یادگار برمیداریم تعدادی عکس از ماکتهای نقاط دیدنی جهان است

بسیاری از نقاط گردشگری جهان از جمله کلیسای واسیلی مسکو، مجسمه آزادی، برج پیزا، ساعت لندن و... در این بخش به چشم میخورد

وقتی به شهر صورتی برمیگردیم ساعت از پنج گذشته و این یعنی اینکه متاسفانه فرصت دیدار از برخی نقاط دیدنی از دست رفته.ای کاش عطای آن چند عدد ساندویچ را به لقایشان بخشیده بودیم تا میتوانستیم شانس دیدار محوطه داخلی قصربادها (هوامحل) را داشته باشیم.

همراه ما باشید ادامه دارد.

جال محل - جنترمنتر

سفرنامه هند قسمت دوازدهم(جال محل- جنترمنتر)

+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم تیر 1393 ساعت 16:7 شماره پست: 212

پس از بازدید از قلعه آمبر در حاشیه شهر جیپور، راهی مهمترین، زیباترین و البته توریستی ترین بخش شهر، یعنی «شهر صورتی» میشویم اما قبل از رسیدن به شهر صورتی سر راه به دریاچه مانسگار رفته تا از بنای منحصربفرد دل دریاچه یعنی کاخ «جال محل» نیز دیدن کنیم

این عمارت 5 طبقه که سه طبقه آن در زیر آب قرار گرفته جال محل یا کاخ آبی جیپور یا واترمحل نام دارد؛ بنایی که در سال 1799 به دستور مهاراجه «مادیوسینگ» ساخته شده. مهاراجه در ساخت نمای این کاخ از کاخ دریاچه اودایپور جایی که دوران کودکی اش را در آنجا گذرانده بود الهام گرفته بود.

این عمارت زیبا در دل دریاچه ای مفرح، کاخ تابستانه مهاراجه و خانواده اش را تشکیل میداده و آنها جهت استراحت در فصل تابستان به اینجا آمده و از طبیعت زیبای پیرامونشان لذت میبردند و به تفریحاتی چون شکار، شنا و قایق سواری میپرداختند

از آنجاییکه که همه توریستها بی بروبرگرد در بازگشت از قلعه آمبر از جال محل نیز دیدن و توقفی هرچندکوتاه در آنجا میکنند بساط دستفروشان اطراف دریاچه حسابی داغ است و آنچه از النگو و زلمبوزیمبوهای زینتی همه بر روی زمین پهن است.

لازم است همینجا اعتراف کنم که در طول این سفر در هیچ نقطه ای به اندازه جال محل النگوهای هندی را به این ارزانی گیر نیاوردیم (البته بعد از چک و چانه زدنی جانانه و رساندن به قیمت واقعی که معمولا" یک پنجم تا یک دهم قیمت اولیه است) درضمن این را هم بگویم که تا میتوانید از این النگوها به عنوان سوغاتی بخرید چراکه تجربه به ما نشان داد که هیچ چیز به اندازه این النگوهای براق زیبا طرفدار ندارد و هرچقدر هم از این النگوها بخرید باز هم کم است و شاید مثل ما پشیمان شوید که چرا بیشتر نخریدید

در جال محل علاوه بر النگوهای رنگارنگ که مثل آهن ربا ما را به خود جذب میکنند افرادی با شکل و شمایل عجیب با سبیلهای بلند که سالیان سال رنگ تیغ و قیچی به خود ندیده برای خودشان جولان میدهند و در ازای رقمی ناچیز با توریستها در ژستهای مختلف عکس میگیرند

به محض ورود به شهر صورتی که شرحش را در قسمت بعدی سفرنامه خواهم نوشت، به سراغ یکی از مهمترین بناهای تاریخی موجود در آن میرویم؛ بنایی که با هرچه که تا امروز در هند دیده ایم متفاوت است یعنی نه قلعه و مقر فرمانروایی حاکم شهر است و نه مقبره فاخر یک پادشاه گورکانی، نه بازار است و نه معبد بلکه یک مکان علمی بسیار جالب و دیدنی است.

اینجا رصدخانه معروف جیپور «جنترمنتر» است البته مشابه چنین رصدخانه ای در چهار شهر دیگر هند ازجمله دهلی و وارناسی نیز وجود دارد ولی از آنجاییکه این رصدخانه بزرگترین و مجهزترین رصدخانه موجود در هند است بی بروبرگرد جزو برنامه همه تورها میباشد.

جنترمنتر از دو واژه جنتر به معنای ابزار و منتر به معنای محاسبه گرفته شده است و رویهم به معنی ابزار محاسبه میباشد. از آنجاییکه این مکان امروز به فضایی دلچسب برای گردشگران بدل گشته به آن واژه پارک اطلاق شده و از آن به عنوان پارک اخترشناسی (پارک نجوم) نیز یاد میشود

http://s5.picofile.com/file/8127787718/%D9%87%D9%86%D8%AF220.jpg

به محض ورود به این مکان با سازه هایی عجیب و غریب و البته بسیار زیبا روبرو میشویم که گفته میشود نظیرش در هیچ جای دیگر دنیا وجود ندارد.در اینجا با هماهنگی مدیر تور، یک کارشناس علم نجوم هم به جمع ما اضافه میشود تا درخصوص این ادوات توضیحات لازم را بدهد.

رصدخانه جنترمنتر با ادوات و ابزار هندسی دقیق، نشان از پیشرفت تکنولوژی در سرزمین هند آنهم در قرون وسطی دارد.

این بنا توسط مهاراجه بزرگ و مشهور جیپور جایسینگ دوم بین سالهای 1727 تا 1734 ساخته شده است؛ مهاراجه ای که در بیشتر علوم و فنون زمانه خود ازجمله ریاضیات، معماری، شهرسازی، کشاورزی و نجوم نیز تبحر داشته و برای گسترش علم وفن آوری، دانشمندان و هنرمندان زیادی را از اقصی نقاط جهان به جیپور فراخوانده و شهری رویایی با معماری بسیار پیشرفته نسبت به زمانه خود بوجود آورده.

دوران حکومت این مهاراجه آغاز عصری طلایی در تکنولوژی و هنر میباشد دورانی که گرچه مقارن با آشوبهای سیاسی در سرزمین هند بوده ولی یادگارهای ارزشمندی از آن در معماری و نجوم باقی مانده. علاوه بر پنج رصدخانه بزرگ در 5 شهر هند، به دستور جایسینگ رساله بزرگ خواجه نصیرالدین طوسی از فارسی به سانسکریت ترجمه و در این رصدخانه مورد استفاده واقع شد

http://s5.picofile.com/file/8127787742/%D9%87%D9%86%D8%AF222.jpg

ادوات موجود در رصدخانه از سنگهای محلی بخصوص سنگ مرمر سرخ و سفید ساخته شده؛ ادواتی که هرکدام یک مقیاس نجومی را دربرداشته و به عنوان یک محاسبه گر نجومی عمل میکنند از این چهارده ابزار برای اندازه گیری زمان، پیش بینی کسوف و خسوف، رصد ستارگان در مدارهایشان، تعیین زوال اجرام آسمانی و.... استفاده شده است

http://s5.picofile.com/file/8127787734/%D9%87%D9%86%D8%AF221.jpg

 یکی از جالب ترین ادوات موجود در این مکان یک ساعت آفتابی استوایی به نام «سمرات نیتره» است که گفته میشود بزرگترین ساعت آفتابی دنیاست

این ساعت، ارتفاعی بالغ بر 27 متر دارد و تماما" از سنگ ساخته شده است. لیدر مخصوص جنترمنتر کاربرد تک تک ادوات موجود در رصدخانه را برایمان توضیح میدهد ولی متاسفانه به دلیل پیچیدگی مطالب و کم اطلاعی بنده از علم نجوم، چیز قابل توجهی از آنهمه بیانات ارزشمند در ذهنم باقی نمانده تا اینجا برایتان بنگارم و از این بابت حسابی شرمنده ام.

بعد از اتمام گشت در جنترمنتر به سراغ دیگر نقاط دیدنی شهر صورتی میرویم شهری که تاروپودش را با سنگهای صورتی مایل به آجری ساخته اند و چشم از دیدن زیباییهایش سیر نمیشود. پس تا رسیدن به آن سازه های صورتی...

همراه ما باشید ادامه دارد

قلعه ای به رنگ کهربا

سفرنامه هند قسمت یازدهم (قلعه ای به رنگ کهربا)
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم خرداد 1393 ساعت 6:40 شماره پست: 211

دوستان قبل از هرچیز بابت تأخیر طولانی ام از همه شما پوزش میخواهم؛ از اینکه اگر احیانا" در این مدت به وبلاگم سرزدید و دست خالی برگشتید؛ از اینکه نتوانستم مهمان خانه های پرمهرتان شوم. باید اعتراف کنم که روزهای سختی را پشت سر میگذرانیم روزهایی توأم با گرفتاری و خستگی و اضطراب، لحظه هایی که امیدوارم به یاری خداوند و دعای خیر شما عزیزان هرچه زودتر به پایان برسند

در این ایام مملو از مشغله و گرفتاری، به کلی از این وبلاگ زبان بسته غافل ماندم و حالا امروز به این خانه برگشته ام تا دستی به سرورویش بکشم.پس اگر موافقید برویم سراغ ادامه ماجرا. راستی کجای قصه بودیم؟ آهان یادم آمد سوار بر اتوبوس تور و در راه جیپور هستیم، این هم مدرکش! لیدر هندی ما دکتراحمد که پس از صرف ناهاری مفصل در رستوران بین جاده ای (که دوساعت از وقت نازنینمان را گرفت) حالا دارند روی صندلی اتوبوس، قیلوله میفرمایند.

با سرعت لاک پشتی اتوبوس بالاخره دمدمهای عصر به جیپور میرسیم و درست در همان لحظه ورود به شهر متوجه تفاوتها میشویم. اینجا دیگر زباله ها و زاغه ها و گاوها به ما خوشامد نمیگویند اینجا دریاچه ها و رودخانه های پرآب و قلاع باشکوه روی تپه ها، کاخها و بناهای مجلل سنگی با رنگهای صورتی و آجری و زرد کهربایی جلوی چشمانمان رژه میروند و عظمت ماهاراجه ها را به رخمان میکشند

طبیعت زنده و زیبا و معماری پیشرفته شهر، خبر از ثروت هنگفت شهری رویایی میدهد؛ شهری افسانه ای که به تنهایی چهاردرصد از جواهرات کل دنیا را در دل خود جای داده؛ شهری که بزرگترین صادرکننده طلا و الماس و جواهرات در آسیا میباشد و به دلیل معادن غنی طلا و الماسش زبانزد همه دنیاست.

 به محض ورود به شهر، ما را به فروشگاه بزرگی میبرند که در حکم یک معدن جواهر است و آنچه از جواهرآلات و اشیای قیمتی و مجسمه های مزین خدایان، در این فروشگاه یافت میشود.

 باید اعتراف کنم همه ما علیرغم خستگی فراوان با دیدن جواهرآلات فروشگاه حسابی به وجد می آییم چراکه ما ایرانیها حتی اگر هم نخواهیم چیزی بخریم از دور زدن و تماشای اجناس چنین گنج بازاری به وجد می آییم!

بگذارید همینجا بگویم که اگر قصد هرگونه خریدی دارید جیپور بهترین گزینه است چراکه هم قیمتها مناسبتر است و هم شهر آنقدر زیباست که گشت زدن در بازارهایش به مراتب لذتبخش تر از دو شهر دیگر است. برای همین هم به محض رسیدن به جیپور اولین کاری که میکنم، یک دست لباس هندی به رنگ زرد برای خودم میخرم تا با این لباس شهر را بگردم. درمورد جواهرات هم بگویم که با وجودیکه قیمتها بسیار بالاست ولی آنقدر زیبا و افسونگرند که وسوسه تصاحبشان، سر کیسه هر بانوی ایرانی را شل میکند

 http://s5.picofile.com/file/8127787768/%D9%87%D9%86%D8%AF223.jpg

بعد از تحویل هتل و یک خواب راحت در جیپور، ساعت 9 صبح روز بعد راهی کشف شهر میشویم و طبق معمول، گشتمان را از مهمترین شاخصه شهر یعنی پایتخت ماهاراجه ها «قلعه آمبر» آغاز میکنیم؛ همان قلعه ای که در لحظه ورود به شهر بر بلندای تپه خودنمایی میکند و آدم را یاد دیوار چین می اندازد و هوس فتحش را در دل می ریزد

  حالا ما در محوطه ورودی قلعه در صفی طویل به انتظار ایستاده ایم تا یکی از هیجان انگیزترین تجارب زندگیمان حاصل شود.

 این صف دراز را کسانی تشکیل داده اند که مثل ما عاشق فیل سواری هستند و میخواهند برای یک بار هم که شده حس مهاراجه بودن را تجربه کنند اینکه بر پشت موجودی عظیم الجثه بنشینی و سربالایی های تند مسیر را تا طی کنی و خودت را به قلعه ای باشکوه برسانی؛ تجربه ای که به نهصد روپیه (چهل و پنج هزارتومان) و ساعتی انتظار می ارزد.

برای سوار شدن بر فیل باید روی یک سکوی سه متری ایستاد و از آنجا سوار فیل شد. همه فیلها به نقش و نگارهایی آذین شده اند و هرکدام یک فیلبان دارند. به محضی که روی فیل مینشینی و خودت را در ارتفاع چندمتری میبینی که تنها حفاظت، میله هایی نازک هستند، قلبت فرومیریزد و همینکه فیل عظیم الجثه به حرکت در می آید و هیکل غول پیکرش را تلوتلوخوران از سربالایی ها بالا میکشد دیگر آخر وحشت است اما همینکه برمیگردی و میبینی که دهها فیل پشت سرت قطار شده اند حسابی به هیجان می آیی مخصوصا" که همزمان با حرکت فیلها، طبل و دهل نیز نواخته میشود.

 هیجان زمانی به اوج خودش میرسد که فیلهای جلویی و عقبی با اجابت مزاج و عطسه کردن و پاشیدن آب از خرطمهای درازشان گردشگران را مورد عنایت قرار میدهند! در نزدیکیهای ورودی قلعه ناگهان متوجه افرادی میشویم که دوربین به دست در بلندیها پناه گرفته و از ما میخواهند به آنها نگاه و لبخند بزنیم و ما هم از همه جا بیخبر اطاعت امر میکنیم.

 بعد از طی معابر تنگ و شیبدار به میدانی فراخ میرسیم و بر سکویی چندمتری از فیل فرود می آییم. و حالا دروازه های شهر نظامی و قصرها به رویمان گشوده و ما به حریم مهاراجه وارد میشویم. قلعه آمبر محل زندگی و مقر فرمانروایی مهاراجه های هندو بوده که حکام محلی ایالات بوده اند و بعد از پادشاه مقام دوم سیاسی محسوب میشده اند.

همانطور که گفتم اکبرشاه رابطه خوبی با هندوها داشت و حتی دختر یکی از مهاراجه های هندو به نام ملکه جودا را به همسری برگزیده بود. این قلعه در زمان مهاراجه جی سینگ برادر ملکه جودا ساخته شده؛ کسی که زیر نظر اکبرشاه بر ایالت کنونی راجستان حکومت میکرد

ساخت قلعه از سال 1600 تا 1727 به طول انجامیده و همانند سایر قلاع دوران گورکانی از دو بخش دیوان خاص و دیوان عام ساخته شده است دیوان عام جایی بوده که مهاراجه مردم را به حضور میپذیرفته و دادخواهی میکرده. همچنین از این مکان برای برگزاری مراسم جشن و آیینهای مذهبی نیز استفاده میشده. دیوان عام 48 ستون دارد و پیش زمینه بسیار مناسبی برای یک عکس دسته جمعی است

و اما دیوان خاص، محل کار مهاراجه و دیدار با وزرا و مشاورانش بوده این مکان به دلیل آینه کاریهای منحصربفردش به «شیشه محل» شهرت دارد. نقاشیهای دیواری و تزیینات گل و بته این بنا برگرفته از معماری ایرانی و تلفیقی از معماری ایرانی- هندی- مغولی است. در حال حاضر ورود به دیوان خاص امکان پذیر نیست چراکه گردشگران در سالهای اخیر صدمات جبران ناپذیری برپیکره اش وارد آورده اند.

موضوع جالب درمورد دیوان خاص نوع آینه کاری آن است که گفته میشود تنها با روشن شدن یک شمع در نقطه ای خاص، و انعکاس نور آن در آینه های روبروی هم، تمام عمارت روشن میشده. البته بنده شنیده بودم که یک حمام تاریخی ایرانی تنها توسط یک شمع گرم میشده ولی نشنیده بودم سالنی چنین مجلل تنها با یک شمع، روشن شود. این هم نوعی اعجاز در معماری بناست

حیاط درونی قلعه مشابه حیاطهای سایر قلاع پادشاهان گورکانی، مزین به انواع باغچه های زینتی و گل و گیاه است. حرمسرا و اتاقهای همسران مهاراجه دورتادور حیاط را فراگرفته اند لابد تعجب میکنید که میگویم همسران مهاراجه چون حتما" میدانید که در آیین هندو، یک مرد هرگز نمیتواند بیش از یک همسر داشته باشد پس مهاراجه چطور میتوانسته چند همسر داشته باشد؟ از آنجاییکه اکبرشاه پادشاه مسلمان هند، رابطه خوبی با مهاراجه ها داشت به آنها ابلاغ کرد که گرچه طبق آیین هندو نمیتوانند چند همسر اتخاذ کنند ولی مجازند که حرمسرا داشته باشند و این حکم به شدت مورد استقبال مهاراجه ها واقع شد نمونه اش همین جناب مهاراجه جای سینگ است که گفته میشود در کنار همسر رسمی اش، یازده همسر غیر رسمی دیگر داشته.البته واضح است که ملکه از جایگاه ویژه ای به نسبت بقیه برخوردار بوده و بقیه زنان حرمسرایی محسوب میشده اند

 در برخی از اتاقهای حرمسرا تعدادی از اشیای مورد استفاده مهاراجه و همسرانش به نمایش گذاشته شده. یکی از این وسایل کالسکه ای است که همسر مهاراجه را با آن حمل میکرده اند. همانطور که قبلا" گفتم عروسهای هندی آنقدر به خودشان زلمبوزیمبو می آویزند که راه رفتن برایشان مشکل است حال چه برسد به همسر مهاراجه که تنها سرویس جواهراتش 12 کیلو بوده و وزن لباسش هم که دیگر بماند! پس چاره ای نمیماند جز اینکه او را با کجاوه حمل کنند چون با این شرایط دیگر نمیتوانسته قدم از قدم بردارد.

البته احمد میگوید پوشیدن لباسهای اینچنینی از این جهت بوده که ملکه یا زنان حرمسرا نتوانند از قصر خارج شوند و محکوم به زندگی در پشت حصارهای قلعه باشند. با اینحساب همسر یک مهاراجه بودن آنقدرها هم کار ساده ای نبوده فقط یک لحظه تصور کنید که اگر مهاراجه به هر دلیلی فوت میکرده باید همسر وی نیز به همراه وی زنده زنده سوزانده میشده! آنوقت میشود به همسر مهاراجه حق داد که روزی به فکر فرار از قصر بیفتد!

البته اکبرشاه تلاش بسیار نمود تا این قانون وحشیانه (ساتی) را به کلی از بین ببرد ولی موفق نشد و رسم ساتی همچنان ادامه داشت تا زمانی که گاندی آخرین تیر خلاصی را به آن زد.

از مشخصان اتاقهای تابستانی قصر، روزنه های مشبک آنهاست که گویا ملکه اینجا مینشسته و ورود شاه به قصر را از این بالا با ریختن گل بر روی سرش خوشامد میگفته برای همین هم به این مکان ولکام ویندو میگویند. همزمان با ورود شاه طبل و بوق و دهل هم نواخته میشده.

 

یکی از نکات جالب درمورد تزیینات دیوار اتاقها این است که در نقاشی دیوارها از هیچگونه رنگی استفاده نشده و تمام این دیوارهای رنگی، از پودر سنگهای قیمتی ساخته شده اند برای همین هم با وجود گذشت چندین قرن از ساخت آنها همچنان با همان درخشش و کیفیت اولیه دلربایی میکنند

 یکی دیگر از مشخصات قلعه آمبر وجود معابد گنبددار در جای جای آن است و البته وجود میمونهایی که از سروکول هم بالا میروند و صاحبان فعلی معابدند.

 پس از اتمام گشت و خروج از قلعه، همان افرادی که در بالای تپه مشغول عکاسی بودند دوان دوان به سراغمان می آیند و با عکسهایی که از ما گرفته اند ما را حسابی غافلگیر میکنند. آنوقت مگر میتوانی به عکسهایی که از زاویه ای دست نیافتنی از تو گرفته شده آنهم در حالی که سوار بر فیل هستی دست رد بزنی!

همراه ما باشید ادامه دارد