سفرنامه یزد قسمت سوم( آتشکده -دخمه های زرتشتیان - پیر چک چک )
شاید بزرگترین عیب محله فهادان این باشد که وقتی پا تویش میگذاری دیگر بیرون آمدنت با خداست آخر آنقدر جاذبه گردشگری تویش پیدا میشود که تا به خودت می آیی میبینی که چراغ خانه های مجاور روشن شده و سایه ات روی زمین کش آمده و بچه ها نق میزنند و گرسنه اند و تشنه اند و خسته اند و در یک کلام خوابشان می آید.بعد صدای اذان توی محله میپیچد و در خانه ها باز میشود و مردم با آستینهای بالا زده به سوی مسجد روانه میشوند آنوقت است که میفهمی دیگر برای خاطره بازی خیلی دیر شده .دلم میخواست میتوانستم در این نصفه روز به همه جای یزد سری بزنم کاش میتوانستم یک بار دیگر به آتشکده بروم و آتش مقدس را دوباره ببینم ولی حیف که خیلی دیر شده و ساعت کار آتشکده تمام شده و به ناچار سفر امسال ما به یزد در همین جا خاتمه میابد ولی حیفم میاید که سفرنامه ام را بدون ذکر یکی از مهمترین جاذبه های گردشگری یزد تمام کنم پس دفتر خاطرات دو سال قبلم را ورق میزنم و خاطره فراموش نشدنی سفر قبلی ام به یزد را مرور میکنم پس همراه من باشید در «سفری به آیین نیاکانمان »
همیشه آرزو داشتم که روزی هم میهنان زرتشتی ام را که تنها بازماندگان آیین اجدادیمان هستند،از نزدیک ببینم و با آنها گپی بزنم و قصه تاریخ این مرز و بوم را از زبان آنان نیز بشنوم .امروز این آرزو محقق شد و ما به اتفاق چند تن از دوستان راهی آتشکده زرتشتیان شده ایم .همان بدو ورود محوطه ای با درختان سرو و کاج به رویمان باز میشود و ساختمان آجری آتشکده کم کم از پشت درختان همیشه سبزش نمایان میشود .نگاره فروهر با آن بالهای آسمانی اش چون محافظی اسطوره ای در پیشانی ساختمان میدرخشد و سوار بر بالهایش ما را به روزگار خدایی اهورامزدا میبرد.
ایوان ستوندار آتشکده با آن ستونهای سنگی زیبا ابهت و عظمت ایران باستان را در یادها زنده میکند و تلفیق آن با معماری کویری نشان از ذوق سرشار طراح آن دارد .جلوی ساختمان آتشکده هم حوض بزرگ دایره ای شکلی قرار دارد که آب و آتش و خاک و آسمان و زمین را در قابی مدور نقش میزند و شاهکاری را خلق میکند که هر صاحب ذوقی را به تامل وا میدارد.بازدیدکننده ها هم به رسم دیگر حوضهای دنیا کف آن را با سکه های ریز و درشت پولفرش کرده اند و ارشیا هم توی این گیرو دار چون گدای سامری از ما سکه طلب میکند .

وارد آتشکده میشویم دیوارهایش را با تصاویر زرتشت و جمله هایی از کتاب مقدس اوستا آذین کرده اند.آتش مقدس درون مجمر بزرگی از جنس برنز،فروزان است و فردی ملقب به «هیرید » مسئول روشن نگه داشتن آن.بازدیدکننده ها از پشت شیشه آن را به نظاره ایستاده اند چرا که آتش پاک نباید با نفسهای آدمی در هم آمیزد.

این آتش فروزه ای است از آتش آتشکده «کاریان»(یکی از سه آتشکده بزرگ ساسانیان ) که بعد از حمله اعراب به عقدای یزد آورده شد و نزدیک به 700 سال در آنجا روشن ماند سپس از عقدا به اردکان برده شد و 300 سال هم آنجا فروزان بود و در سال 852 به یزد آورده شد و سالیان سال چون گوهری آسمانی در خانه موبدان زرتشتی به طور پنهانی نگهداری میشد تا زمانیکه رضا شاه پهلوی رسما" مجوز ساخت آتشکده را صادرکرد تا زرتشتیان هم عبادتگاهی در شآن خود داشته باشند و در آنجا بتوانند فرایض دینی خود را بدون کوچکترین واهمه ای بجا آورند و اینگونه در سال 1313 آتشکده به همت فردی به نام «همابائی» بنا نهاده شد و بالاخره کابوس دهشتناک زرتشتیان پس از قرنها (از زمان حمله اعراب )به پایان رسید .
از آتشکده به سمت یکی دیگر از یادگاران زرتشتیان میرویم به دخمه های زرتشتیان یزد جایی که به «برج خاموشان »معروف است .همه میدانیم که در آیین زرتشت خاک،آب و آتش عناصر مقدسی به شمار می آیند و نباید اجسام ناپاک را با آنها آمیخت به همین دلیل زرتشتیان از دیرباز جسد مردگانشان را طی آداب و رسوم خاصی به جایی خارج از شهر میبردند و در مکانی موسوم به دخمه در معرض هوا قرار میدادند تا خوراک لاشخورها و کرکسها شوند و بدین ترتیب جسم مرده وارد بدنی زنده شود و در قالبی دیگر به حیات خود ادامه دهد و اینگونه حیاتی جاودانه یابد
دخمه ها بر فراز کوهی نه چندان مرتفع در حاشیه شهر بنا شده اند و شامل دو عمارت سنگی مدور برج مانند می باشند.یکی بزرگتر مربوط به دوره قاجار و دیگری کوچکتر یادگار دوره صفویه .وقتی که یال کوه را بالا میرویم و به قله میرسیم این دو دخمه دایره ای شکل را که توسط دیواری بلند از اطراف جدا شده اند میابیم . اینجا همان جایی است که اجساد را در آن قرار میداده اند تمام سطح داخلی آن سنگفرش است و در وسط آن گودالی به چشم میخورد.این گودال که استودان (استخوان دان )نام دارد ،محل جمع آوری استخوانهای مردگان بعد از خورده شدن گوشت و پوست بوده و اینجا جایی بوده که فقیر و غنی همه با هم سرشته و تبدیل به خاک میشدند

دخمه گذاری در دوره رضاشاه کم کم منسوخ شد ؛او بزرگان زرتشتی را متقاعد کرد که برای جلوگیری از آلودگی محیط زیست بهتر است مردگان خود را به شیوه دیگر ادیان دفن کنند .سی سال طول کشید تا کم کم همه دخمه های ایران در تهران و کرمان و یزد و ... به تاریخ پیوستند و بدین ترتیب زرتشتیان هم صاحب گورستان شدند

و اما یکی از عجیب ترین و رازآلودترین مکانهای مقدس زرتشتیان جاییست در 50 کیلومتری شمال شرقی یزد و بین کوههای اردکان ؛زیارتگاهی بنام «پیر چک چک» یا همان « پیر سبز » که به نوعی کعبه آمال زرتشتیان و مهمترین زیارتگاه آنان در ایران است و هرساله در روزهای (24 تا 28 خرداد) میزبان عده زیادی از زرتشتیان است که در اینجا جمع شده و فرایض دینی خود را بجا می آورند و نذوراتشان را ادا میکنند

برای رسیدن به عبادتگاه چک چک که در دل کوههایی به ارتفاع 2700 متر بنا شده باید از پله های زیادی بالا رفت و حیران از قصه ای که پشت ساختن آن پنهان است شد

زرتشتیان معتقدند که در زمان حمله مسلمانان به ایران،همسر و دختران آخرین پادشاه ساسانی یزدگرد سوم برای اینکه به اسارت اعراب در نیایند هر کدام به جانبی گریختند در این میانه یکی از دختران یزدگرد موسوم به نیک بانو (حیات بانو ) که از دست اعراب گریخته بود به این کوه پناه آورد و از اهورامزدا خواست تا او را در دل کوه پناه دهد پس او در دل کوه ناپدید شد و از محل فرو بردن عصایش درختی سبز شد که امروز به درخت مقدس زرتشتیان معروف است و تنه اش از دل سنگ بیرون آمده و یکی از عجایب طبیعی است

همچنین آنها معتقدند که قطره های اشک نیک بانو که همچنان زنده و از نظرها ناپدید است از جایی که از دیده ها پنهان است میچکد و نامگذاری این زیارتگاه به چک چک یا چک چکو هم به همین دلیل است .زیارتگاه دقیقا"جایی است که این قطره ها از آن نقطه میچکند و زمین را خیس میکنند.این قطره ها جمع آوری میشود و به رسم تبرک بین زرتشتیان تقسیم میشود
پایان





















