سفرنامه باکو قسمت سوم(قلعه دختر، کاخ شیروانشاهیان، موزه کتابهای مینیاتوری)

 سنگفرشهای قدیمی ایچری شهر را زیر قدمها گرفته ایم و راهی دیدار یکی از مهمترین بناهای موجود در این کهن شهریم؛ برج مدور بلندی که نامش در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت گردیده. پس این شما و اینهم قلعه دختر یا به قول آذری ها قیزقلعه سی...

 برج دختر که دومین بنای مهم ایچری شهر میباشد، یکی از مهمترین نمادهای شهر باکو به شمار می آید بطوریکه تصویرش روی اسکناس رایج آذربایجان حک گردیده. این برج در قرن دوازدهم میلادی ساخته شده و میتوان گفت کهن ترین بنای فعلی ایچری شهر است. در زمان ساخت قلعه دختر، هنوز آیین زرتشتی در این سرزمین رواج داشته و علی رغم حمله اعراب، بسیاری از سکنه شهر، همچنان به آیین نیاکان خود بوده و از این برج به منظور انجام فرایض مذهبی خود استفاده میکردند.

گفته میشود این برج، مکانی برای نیایش آناهیتا (الهه زمین، آب و باروری) بوده و همین امر نیز وجه تسمیه این مکان است. اما از آنجاییکه همیشه و در هر قضیه ای پای یک زن در میان است، در افسانه های آذری  نیز، علت نامگذاری این برج زیر سر یک زن بوده.گوش کنید قصه را

 روزی روزگاری حاکمی در این شهر زندگی میکرده که دختری زیبا داشته و دخترک را معشوقی بوده از جان خوشتر ولی از بخت بد، پدر با ازدواج این دو مخالف! و خواهان ازدواج دخترش با ارباب زاده ای از خویشان خود. و حالا پایان غم انگیز قصه را خودتان حدس بزنید. دختر برای سرپیچی از ازدواج تحمیلی، خود را به بلندای برج رسانده و با کمک قانون جاذبه نیوتن، به زندگی خود پایان میبخشد و نامش تا ابد بر تارک برج میدرخشد.

وقتی این بالا بر بلندای پشت بام مدور برج می ایستی و تمام نمای 360 درجه باکو این شهر رویایی در آغوش دریا خفته را در قاب چشمانت جای میدهی و سحر افسونش میشوی، باورکردنش سخت است که چطور شاهزاده خانم قصه ما، دست به چنان حماقتی زده باشد.

آذری ها همه ساله در هنگام نوروز و لحظه تحویل سال نو، به رسم نیاکان زرتشتی خود، آتشی بر بلندای برج دختر می افروزند.

در چند قدمی برج دختر، موزه روباز جذابی خودنمایی میکند و ما هم که تشنه هرچیزی که از دل تاریخ برآمده فورا" به سمت و سویش روانه میشویم.

این موزه مزین به انواع سنگهای زیبایی است که رد دست هنرمندان این سرزمین از دوران ماقبل تاریخ تا به امروز بر آنها نقش بسته. این سنگها در طیف وسیعی از نقاشی انسانهای غارنشین عصر حجر، پیکره خدایان باستانی، کتیبه ها و سنگ نگاره های تاریخی، سنگ قبرهای قوچی شکل و... میباشند.

بازدید از موزه سنگ نیاز به بلیت ورودی ندارد و میتوان رایگان از آن بازدید کرد.

اما برویم به سراغ مهمترین بنای ایچری شهر...

همانطور که در قسمت قبلی سفرنامه گفتم شیروانشاهیان مطرح ترین سلسله حاکم بر قفقاز بودند که قرنها بر این سرزمین حکومت کردند. پایتخت دوم آنها پس از گنجه شهر شاماخی بود که بر اثر زلزله ویران گشت و شاه ابراهیم اول از پادشاهان شیروانشاهیان باکو را پایتخت خود قرار داد و اینگونه ایچری شهر پا گرفت.

کاخ شیروانشاهی محل زندگی و حکومت شیروانشاهان بوده. این بنا از ماسه سنگ درست شده و مجموعه ای کامل شامل ساختمان اصلیکاخ(شاه نشین)، مسجد تک مناره، دروازه مراد، حمام سلطنتی، مقبره نامداران، مخزن آب و.... است.

 تقابل سنت و مدرنیته در شهر باکو

کاخ شیروانشاهیان که یکی از شاخصترین بناهای باکو است از چنان اهمیتی برخوردار است که بر روی اسکناس ده مناتی آذربایجان نقش بسته و نامش نیز در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت گردیده.

کاخ شیروان شاه بنایی مجلل در دوطبقه است که دارای سه راه پله جداگانه میباشد. طبقه اول آن جایگاه کارکنان کاخ و طبقه دوم آن اندرونی و محل زندگی شاه و خانواده اش بوده و هرطبقه بالغ بر بیست اتاق داشته. مسیرهای دسترسی به این طبقات نیز متفاوت بوده.

کاخ دارای بخشی به نام دیوان خانه بوده که برفرازش گنبدی هشت ضلعی خودنمایی میکند. حمام خانه شاه دارای 26 اتاق بوده که در تابستانها خنک و در زمستانها گرم بوده.

مسجد کاخ دارای سه ورودی است. یک ورودی مخصوص شاه و خانواده، یکی مخصوص بانوان کاخ و دیگری کارکنان کاخ.

از تزیینات مسجد میتوان به شبستان زیبای آن اشاره کرد همچنین مسجد مزین به طاقها و کتیبه ها و حجاریها و گچبریها و طرح های اسلیمی زیبایی میباشد.

عمر کاخ شیروانشاهیان و مجموعه اطرافش حدود ششصد سال میباشد که در این مدت زمان چندین بار مورد مرمت و بازسازی واقع شده است.

عروسکهای سنتی موجود در کاخ موزه

در حیاط کاخ مقبره ای با گنبدی شش گوش به چشم میخورد که گفته میشود متعلق به مادر و پسر یکی از شیروانشاهان میباشد.

همچنین در این مجموعه مسجدی به نام کیقباد نیز وجود داشته که امروز اثری از آن باقی نمانده ولی کتیبه های متعلق به آن در حیاط مجموعه به نمایش گذاشته شد.

در بخشی از سردابه مسجد مجموعه، تعدادی مقبره به چشم میخورد که متعلق به روحانیون سلطنتی ازجمله سیدیحیی میباشد.

و اما سومین مکان دیدنی در ایچری شهر جاییست منحصربفرد که لنگه اش را در هیچ کجای دیگر ندیده ام؛ موزه ای خاص موسوم به موزه کتابهای مینیاتوری در چندقدمی کاخ شیروانشاهان واقع است.

کتابهای این موزه به همت یک بانوی فرهنگ دوست فرهیخته به نام ظریفا صلاح اوا در مدت سی سال گردآوری شده است.

موزه در سال 2002 افتتاح گردیده و بالغ بر شش هزار جلد کتاب از هفتادوسه کشور جهان را در خود جای داده.

موزه مزین به تعداد زیادی ویترین است با انواع کتابها از کتب علمی و مذهبی گرفته تا ادبیات و تاریخ و فلسفه و هنر و...

کتابهای قرقره ای موزه

در این موزه مشهورترین رمانهای تاریخی و ادبی جهان موجود است همچنین داستانها و رمانهای روسی از جمله مجموعه داستانهای آنتوان چخوف، جنگ و صلح (لئو تولستوی) و برادران کارامازوف (فئودور داستایوفسکی).

 در غرفه ای دیگر کتابهای شعر ایرانی ازجمله احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فریدون مشیری، سهراب سپهری و... نیز موجود است.

اما قدیمیترین کتاب موجود در موزه، قرآنی است که سیصدوپنجاه سال قدمت دارد. همچنین کتب مذهبی مینیاتوری سایر ادیان از جمله انجیل و تورات و... را نیز میتوان در این موزه مشاهده کرد.

اما جالبترین کتابهای موجود در موزه مینیاتوری، چند کتاب الکترونی هستند که عنوان کوچکترین کتابهای مینیاتوری جهان را یدک میکشند. ریزترین آنها ابعادی به اندازه دو میلیمتر دارد که تنها با ذره بینی بسیار قوی قابل خوانش است. این کتاب ذره بینی سرسوزنی بیست و سه صفحه دارد و به گفته کارکنان موزه کتابی راجع به طبیعت و فصلهاست.

 خانم ظریفا صلاح اوا هدف خود را از چنین کاری، عشق و علاقه وافر خود به کتاب و ترویج فرهنگ کتابخوانی مردم کشورش اعلام کرده است. به امید روزی که در کشورمان شاهد ظهور یک ظریفا اوا باشیم.

همراه ما باشید ادامه دارد. 

سفرنامه باکو قسمت دوم (ایچری شهر قلب تپنده باکو)

 اگر به باکو سفر کنید و سراغ توریستی ترین نقطه شهر را بگیرید شک نداشته باشید که «ایچری شهر» نخستین گزینه پیشنهادی خواهد بود. و حالا ما به مدد سیستم حمل و نقل منظم و پرسرعت باکو در عرض چند دقیقه از اقامتگاهمان به دروازه ورود به ایچری شهر رسیده ایم.

در دل این برج و باروهای ستبر که آدم را به قلعه های افسانه های شاه و پریان پیوند میزند، دروازه هایی جای دارند که ما را به دالانهای تاریخ کهنشهر باکو میبرند و اینک لحظه ورق زدن کتاب تاریخ این سرزمین است.

پس از عبور از سردر اصلی کهن شهر باکو خود را در شهری سنگفرش که گویی تاروپودش را با هنر بافته اند میابیم. همین اول کار بگویم که اگر در هر سن و سال و با هر سلیقه و عقیده ای که باشید از گشت در ایچری شهر سیر نمیشوید؛ به هزارویک دلیل! اینگونه بگویم که در هر قدم با عنصری جذاب و دیدنی سورپرایز خواهید شد.

در وصف حال و هوای ایچری شهر همینقدر بگویم که در تمام پنج روز اقامتمان در باکو هر روز به بهانه ای به آن سر میزنیم. یا برای خوردن یک وعده غذا یا حتی بستنی یا خرید سوغات و....

این سنگفرشهای قدیمی و این سنگهای ستبر دیوارهای دژ، برگهایی از کتاب تاریخ این سرزمینند و هریک روایتگر قصه های تلخ و شیرین مردمانش.

 

طبق شواهد و قراین، این شهر ریشه در دوران ماقبل تاریخ دارد چراکه آثاری چند متعلق به دوران پارینه سنگی در فاصله نه چندان دوری از باکو بر دل صخره ها نقش بسته. پس از تمدنهای ماقبل تاریخ، این سرزمین محل سکونت آریایی ها بوده و مادها در این سرزمین  زندگی میکردند.

اما نخستین اسناد شهرنشینی باکو به قرن پنجم میلادی و مقارن با دوران ساسانی بازمیگردد که آن زمان باکو جزو قلمرو ایران محسوب میشده و مردمانش آیین زرتشتی و مهرپرستی داشتند و آتشکده ها و معابد میتراییسم در این شهر دایر بوده.

اما پس از حمله اعراب، این خطه نیز به تصرف مسلمانان درآمد و باجگزار خلیفه های اموی و عباسی و...شد تا اینکه در دوران سلجوقیان رونقی دوباره یافت. اما روی کار آمدن  شیروانشاهیان که از حکمرانان محلی قفقاز بودند نقطه عطف بزرگی در تاریخ این سرزمین است. آنان چندین قرن بر این سرزمین حکومت کردند و آثار بسیار از خود به یادگار گذاشتند.

 اما این سلسله در سال 1501 میلادی توسط شاه طهماسب صفوی برچیده و از آن پس باکو، به قلمرو صفویه افزوده شد. چندی بعد به تصرف ترکان عثمانی درآمد و سپس نادرشاه افشار آن را از چنگ عثمانیها درآورد و از آن پس تا مدتها جزوی از خاک ایران بود تا اینکه طی عهدنامه های ننگین فتحعلیشاه ضمیمه خاک روسیه تزاری گشت.

با پیروزی بلشویکها و سقوط تزارها باکو هم جزوی از شوروی کمونیستی شد تا اینکه پس از فروپاشی شوروی در سال 1991به کشوری مستقل بدل گشت.

از آن سالها آذربایجان، با پیوستن به اتحادیه اروپا و فشردن دست دوستی قدرتهای بزرگ جهان، پله های ترقی را به سرعت طی کرده و میرود که به یکی از قدرتمندترین کشورهای منطقه بدل شود.

 حالا از هر دورانی در این شهر کهنه اثری باقی مانده که این دژ تاریخی را به موزه ای روباز بدل کرده که خشت خشتش روایتگر گوشه ای از تاریخ است. 

اما از تاریخ شهر باکو که بگذریم ایچری شهر به شکل امروزش نیز تاریخچه ای منحصربفرد دارد. برای بررسی دقیق تاریخ ایچری شهر باید به قرن یازدهم میلادی بازگردیم.

مسجد جامع ایچری شهر

به دورانی که سلسله شیروانشاهیان بر ناحیه قفقاز حکمفرمایی میکرد و ایچری شهر پا گرفت و کاخها و مساجد و عمارتها و بازار و کاروانسراها و... یکی پس از دیگری رونمایی شدند و شهری بی بدیل در قفقاز بوجود آمد.

سردر ورودی مسجدجامع ایچری شهر

از روزی که شالوده تأسیس این کهن دژ زده شده قرنها گذشته ولی شکوه و عظمت آن چنان است که نامش در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت گردیده.

صحن مسجد جامع ایچری شهر

ایچری شهر هم مثل همه جای باکو تلفیقی دلنشین از سنت و مدرنیسم است. عمارتهای کهن در جوار ساختمانهای نو همزیستی تحسین برانگیزی دارند.

ایچری شهر 23 محله دارد با کوچه و پسکوچه های بسیار که از دل هریک مسجدی، بازارچه ای، کافه ای یا موزه ای رخ مینماید.

دو کاروانسرا که به کافه و رستوران بدل گشته اند و سه چشمه آب که گردشگران خسته را سیراب مینمایند و تا دلت بخواهد گالری و فروشگاه صنایع دستی که میتوان سوغاتهای به یادماندنی از آنها خریداری کرد.

اینجا هم عروسکهای سنتی روسی (ماتروشکا) طرفداران زیادی دارد. جالب اینکه این ماتروشکاها در همه کشورهای استقلال یافته شوروی سابق به عنوان یکی از مهمترین نمادهای آن کشور شناخته میشود.

 

ماتروشکاها و عروسک و دامادک های آذری اصیل

اما هیچ چیز به اندازه این عروسکهای دست ساز که توسط بانوان آذری ساخته و سوزن دوزی میشوند، مرا به وجد نمی آورد. این نسل از هنرمندان که با هنر دست چنین زیبا نقش افرینی میکنند در حال انقراضند و عروسکهایی اینچنین اصیل، جای خود را به باربی های پلاستیکی سپرده اند.  

نمونه ای از صنایع دستی و سوغات باکو

بیشتر عمارتهای قدیمی ایچری شهر، بازسازی شده و به هتل و کافه و رستوران و فروشگاه بدل گشته اند و نکته جالب اینکه هنوز تعدادی از این ساختمانها مسکونی هستند و زندگی در آنها جاریست. و باز جالبتر اینکه برخی از این ساختمانها اداری و حتی سیاسی هستند. شاید باورتان نشود اگر بگویم چند ساختمان قدیمی و مجلل ایچری شهر تبدیل به سفارت خانه شده اند.

اما درختان.... درختان در باکو حکایت عجیبی دارند. تا چشم کار میکند همه جا حضور دارند و به هر سبک و سیاقی و درهر جا و مکانی که باشند، با چنگ و دندان حفظ شده اند و  از اره و تبر مدرنیسم جان بدر برده اند.

 درختان و گلهای رونده حتی در گالریها و مکانهایی به سبک پست مدرن هم حضور دارند و در یک کلام به کل ایچری شهر روح و جان و طراوت و زندگی بخشیده اند.

نمیدانم تصویری که پایین میبینید چه مفهومی دارد! شاید بیانگر نقش زنانه و مادرانه درخت باشد. جان بخشی به درخت و آن را به شکل زن آراستن، شاید اشاره به زندگی بخشی درخت دارد. اینکه بی حضور درخت هیچ موجود زنده ای معنا نخواهد داشت.

درختان حتی روی سر مجسمه های ایچری شهر هم سایه گسترانده اند. 

و اما گربه ها ....به گمانم گربه ها فرمانروایان مطلق ایچری شهرند. در هر کنج خلوتی، زیر خنکای سایه درختی، گربه ای به ناز آرمیده بی هیچ آزاری از جانب آدمیزاد...

و چه بسیار دستهایی که از سر عشق و محبت بر سر آنها کشیده میشود.

یکی دیگر از شاخصه های سلامت هر جامعه رفتار انسان با حیوانات است. اینجا نه گربه ها نه گنجشکها و نه کبوترها از انسان فرار نمیکنند که حتی به انسان پناه می آورند و در کنارش به آرامش میرسند.

پیرمردهای باکو هم برای خودشان قلمرویی دارند در ایچری شهر... هرکجا سایه درختی باشد و نشیمنگاهی، میتوان پیرمردانی سرخوش را دید که درحال بازی تخته نرد هستند. 

اما برویم به سراغ یکی از چهره های هنری باکو که یک گالری زیبا و دوست داشتنی در ایچری شهر دایر کرده که دیدنش خالی از لطف نیست.

این آقا که در عین سادگی کنار در ورودی فروشگاهش نشسته و چای مینوشد، علی شمسی نام دارد و یکی از چهره های سرشناس هنری آذربایجان است. همانطور که از شکل و شمایل بیرونی فروشگاهش پیداست، هنرش تلفیقی از سبک سورئال و پست مدرن است آنهم با بسیاری از لوازم بازیافتی و دورانداختی ...

استاد شمسی با تلفیقی از اشیا و حیوانات تاکسیدرمی شده، فروشگاهش را به مکانی عجیب و غریب و درعین حال جذاب بدل کرده.

وی دارای مدالها و جوایز زیادی از بانوی اول آذربایجان میباشد؛ بانویی هنردوست که همواره حامی هنرمندان کشورش است. 

فعلا" تا اینجای کار را داشته باشید تا در قسمت بعدی سفرنامه به دیدن چند بنای تاریخی مهم ایچری شهر برویم.

همراه ما باشید ادامه دارد.