سفرنامه سمنان قسمت آخر(شاهرود-بسطام-خرقان)
بالاخره به بخش پایانی ماجرا و آخرین شهر از «ایالت قومس» رسیدیم. عصر شده و ما از دامغان راهی شاهرود هستیم که با دیدن تابلوی «مهماندوست» شوق دیدار بنایی هزارساله سراسر وجودمان را فرا میگیرد و ما را به این دیار میکشاند. از لابلای خانه های قدیمی شهری کوچک و مهجور، برجی آجری رخ مینماید و ما مشتاقانه به سویش میشتابیم. افسوس که چه تنها و غریب مانده برجی که هزار سال بر تارک شهر میدرخشد!
به خاطر شباهت زیادی که این برج به برج «طغرل» شهرری دارد از آن به عنوان برج طغرل مهماندوست نیز نام برده میشود. این برج در اصل آرامگاهی است مشابه همه برج آرامگاههای دیگر هم عصرش، که نمونه بارزش برج قابوس و رادکان و طغرل و... است با این تفاوت که برفراز این برج اثری از گنبد نیست. گویا سقف و گنبدش مدتها پیش فرو ریخته و یکجورهایی انگار بی یال و کوپال به نظر میرسد. با این وجود هنوز آنقدر زیبا و چشم نواز هست که نگاه ها را به سوی خود خیره کند.

برج در زمان سلطان سنجر سلجوقی در سال 490 قمری ساخته شده. استوانه ای شکل و دارای دوازده ترک است و یک قبر آجری در وسطش به چشم میخورد. عده ای معتقدند که این برج، آرامگاه یکی از نوادگان امام جعفر صادق میباشد با اینحال در اطرافش میتوان آثار کندوکاوهایی را به طمع یافتن گنج احتمالی دید. شاید برای همین هم درش همیشه بسته است وگرنه خدا میداند که الان همه جایش چون جگر زلیخا تکه تکه و سوراخ سوراخ بود و بر پیکر هزارساله اش هزار زخم یادگاری نقش بسته بود. برج در منتها الیه مهماندوست در جوار تپه های باستانی و گورستان قدیمی واقع است

در ادامه راه از مهماندوست راهی شاهرود میشویم؛ شهری که از شمال به کوهستانهای البرز شرقی و جنگل های سرسبز «اولنگ رامیان» پیوند خورده و از جنوب در مسیر «طرود» در فاصله ای حدود یک ربع ساعت میتوان هزاران نقش و طرح و رنگ شگفت انگیز را در دل کویر به نظاره نشست
هسته اولیه شاهرود در دوره اشکانیان در کنار پایتخت آنان (صددروازه) شکل گرفته و در دوره های بعد شاهرود به همراه دامغان و سمنان ایالت «قومس» را تشکیل میدادند. متاسفانه باوجود داشتن فرهنگی غنی بنای قابل توجهی از آن دوران باشکوه به یادگار نمانده و در شهر تنها چند مسجد و تکیه و بازار میتوان یافت که قدمتشان از دوران قاجار تجاوز نمیکند.

در این میانه شاید بتوان شاخص ترین نقطه دیدنی شهر را موزه آن دانست که در ساختمان شهرداری سابق واقع است. درمورد موزه شاهرود باید بگویم که بعید میدانم به این سادگی ها بتوان موفق به بازدید آن شد چراکه در همه ایام تعطیل، بسته و ساعت کارش هم تنها محدود به ساعات اداری (منهای یکی دو ساعت از سروتهش) است و قبل از ساعت دو بسته میشود با این وجود اگر کسی از استان دیگر راهی این شهر باشد معمولا" با درهای بسته موزه مواجه میشود و این موضوع اصلا" برای ارتقاء فرهنگ و گردشگری یک شهر، خوب نیست. امیدوارم مسئولین شهر چاره ای برای حل این معضل بیندیشند
همه اینها را گفتم که بگویم قدر این بخش از سفر ما را بدانید و با ما همراه شوید که دیگر هرگز چنین فرصت طلایی را پیدا نخواهید کرد (البته ما این بخش از سفر را در روزی غیر تعطیل انجام داده ایم.) اینجا ساختمان موزه شاهرود است که با یک نظر میتوان فهمید که مربوط به دوران پهلوی است؛ ساختمانی آجری و دو طبقه با حیاطی که با سنگ و آجر فرش شده. در سال 1306(اوایل پهلوی اول) به عنوان ساختمان بلدیه (شهرداری) تاسیس شده که شصت سال بعد در سال 67 به موزه تغییر کاربری داده. نمیدانم میتوان امیدوار بود که شصت سال بعد نیز ساختمان شهرداری فعلی نیز به موزه ای دیگر بدل شود اما این امید تنها دقایقی دوام میابد چراکه ما تنها بازدیدکنندگان امروز موزه هستیم و هیچ بعید نیست که افتخار آخرین بازدید کننده موزه نیز از آن ما باشد!

موزه شامل بخشهای مردم شناسی و ایران باستان است و موزه ای کاملا" خودکفا محسوب میشود چراکه همه اشیای باستانی درونش مربوط به تپه های باستانی اطراف شهرند؛ تپه های «خوریان» و «سنگ چخماق» بسطام که تمدن هشت و نه هزارساله ای را درخود جای داده. شاید جالبترین اشیای موجود در موزه ابزار و ادوات ساخته شده از سنگ و استخوان نظیر کارد، سوزن و تیغه هایی است که اجداد ما برای شکار و بریدن اشیا از آنها استفاده میکرده اند در عصری که هنوز مفرغ پدید نیامده بود.

تعدادی اشیای زینتی نظیر دستبند، حلقه، سنجاق سر و... نیز از تپه حصار دامغان که دارای سه لایه تمدن بوده به دست آمده، همچنین ظروف سفالی موسوم به ظرف مخصوص تدفین. همانطور که میدانیم نیاکان ما در حین تدفین مردگان، لوازم شخصی آنها نظیر ظرف غذاخوری و جواهرات را نیز به همراه آنان دفن میکردند چراکه به حیات مادی پس از مرگ ایمان داشتند و معتقد بودند که مرده پس از مرگ به آن لوازم نیاز پیدا خواهد کرد.

از دیگر اشیای موجود در موزه درب منبت کاری «امامزاده قطری» متعلق به دوران مظفرالدین شاه قاجار است که قبل از انتقال به موزه چند بار به سرقت رفته بود که شکر خدا پیدا شد و هم اکنون در این جای امن نگهداری میشود همچنین تعدادی سنگ قبرهای شکسته متعلق به دوره های صفویه و قاجاریه نیز در موزه به معرض نمایش درآمده

بخش مردم شناسی موزه هم شامل ماکتهایی از زنان و مردان با البسه محلی است که هریک گوشه ای از زندگی مردمان بومی این دیار را روایت میکنند از آسیاب کردن گندم و پخت نان بگیر تا گله داری و آهنگری و ...

در ادامه راه به سوی منزل، به شهر تاریخی بسطام میرسیم آنهم درست زمانی که صدای اذان مغرب از مناره های مسجد بایزید و مسجد جامع بلند شده و فضای عرفانی «بایزید بسطامی» رنگ و بویی معنوی به خود گرفته

مقبره بایزید بسطامی همراه با «امامزاده محمد» و مسجد بایزید و مناره ایلخانی و... مجموعه بینظیری را پدید آورده اند که چشم از دیدن آنها سیر نمیشود. متاسفانه علیرغم مقام شامخ بایزید، به دلایلی که در اینجا نمیتوان ذکر کرد مقبره ایشان بسیار محقر است و تنها شامل یک اتاقک مسقف آهنی است که قبری مرمرین را دربر گرفته.

بایزید بسطامی عارف قرن سوم هجری و از پیشتازان تصوف بوده. اجدادش والی ایالت قومس و پیرو آیین زرتشتی بوده اند که بایزید به دین اسلام گرویده و راه صوفی گری و عرفان در پیش میگیرد. از بایزید آثار و مقالات ارزشمندی به یادگار مانده که بازتاب آنها را در آثار شعرا و عرفایی همچون مولوی، سعدی، حافظ و... میتوان به وضوح دید.

ازآنجاییکه آرامگاه بایزید فاقد هرگونه تزیینات است اغلب آرامگاه امامزاده محمد (از فرزندان امام جعفرصادق) اشتباها" به عنوان مقبره بایزید تلقی میشود. این مجموعه (امامزاده و مسجد و مدرسه) یادگاریست از قرن سوم و پنجم. کاشیهای فیروزه ای گنبد و محراب مسجد نیز بسیار زیبا و شکوهمند است و با جلایی ماورایی چشم هر بیننده ای را به خود وامیدارد.

محراب مسجد بایزید دارای تزیینات زیبایی از کاشیکاری و آجرکاری و مقرنس کاری است. داخل مسجد نیز از تزیینات چشمگیر گچبری و مقرنس کاری برخوردار است و در این میانه در و پنجره های منبت کاری باشکوه مسجد بسیار چشمگیرند

مسجد جامع بسطام نیز که در اندک فاصله ای از بایزید قرار دارد، یادگاری است از قرن هفتم و دارای محرابی است مزین به گچبریهای زیبا که هنوز نماز جماعت و جمعه در این مسجد برپا میشود. در اندک فاصله ای از مسجد برج کاشانه قرار دارد که از آن به عنوان مناره مسجد استفاده میشود و بر بلندای این بنای عظیم تاریخی بلندگوهایی کارگذاشته اند که چهره آن را حسابی مخدوش کرده. این برج از درون 24 متر و از بیرون 20 متر ارتفاع دارد و به لحاظ شکل هندسی سی ضلعی میباشد.

از بسطام که میزنیم بیرون دیگر کاملا" شب شده و ما حدود دو ساعت راه تا منزل درپیش داریم ولی حیفم آمد حالا که از جوار «قلعه نوخرقان» عبور میکنیم شما را با خود به آرامگاه عارف بزرگ قرن چهارم «ابوالحسن خرقانی» نبریم (فقط باید اعتراف کنم که عکسها مربوط به سفر قبلی ما به این مکان است برای همین هم کمی قدیمی و البته غیر حرفه ای تر هستند.)
از درب مقبره که وارد میشوی پس از عبور از پلکان باغ، مجسمه خرقانی را میبینی با چشمانی نافذ، کتاب بر دست و دو شیر نشسته و رام شده در دو طرفش! در داستانها آمده که این دو شیر همواره مرید و در خدمت ایشان بوده اند.

ابوالحسن خرقانی در سال 352 در روستای خرقان از ایالت قومس به دنیا آمد وی که از پیروان بایزید بسطامی بود، در علم و عرفان چنان سرامد بوده که نه تنها عارفان و دانشمندان بزرگی چون بوعلی سینا، ناصرخسرو، ابوسعیدابی الخیر، خواجه عبدالله انصاری و...به محضرش حضور میافتند، که بزرگترین مقام سیاسی کشور یعنی سلطان محمودغزنوی نیز به درگاهش میرفته و در امور مختلف با وی صلاح و مصلحت میکرده و احترام بسیار برای وی قائل بوده

شاید همه ما خرقانی را با این جمله معروفش به یاد بیاوریم «هرکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته برخوان بوالحسن به نان ارزد»
این سخن ارزشمند تنها گوشه ای از بلندنظری و آزاداندیشی این عارف بزرگ میباشد و بیجهت نیست که گفتار و کراماتش هزار سال است که سرمشق عارفان نامدار پس از خود بوده و هست. این اندیشمند بزرگ در سال 425 در 73 سالگی در زادگاه خود قلعه نو خرقان چهره در نقاب خاک میکشد. اما مقبره فعلی وی در زمان پهلوی دوم (سال 1352) بر روی خرابه های مقبره قدیمی اش (که به هیچ عنوان برازنده عارفی چون خرقانی نبوده) ساخته میشود؛ وزارت فرهنگ دوران پهلوی در راستای ساخت و ساز و مرمت آرامگاه های نام آوران علم و ادب و عرفان در اقصی نقاط ایران، این مقبره باشکوه را نیز برای خرقانی میسازد

درست در مکان فعلی آرامگاه، مسجدی ایلخانی بوده که از آن تنها محرابی باقی مانده بوده؛ محرابی که امروز در ساختمان جدید مقبره و به عنوان قبله گاه، جای گرفته است. سنگ قبر مرمرین عارف درون محفظه ای شیشه در وسط آرامگاه قرار دارد
دوستان! سفر ما در استان سمنان در همینجا به پایان می رسد و ما باید هرچه زودتر به خانه برگردیم و خواهرزاده ام مهدیس را که در این سفر به امانت به ما سپرده شده به پدر و مادرش بسپاریم و با اولین تعارف آنان شام را در منزلشان تلپ شویم. برای رسیدن به گنبد جاده زیبای اولنگ رامیان را انتخاب میکنیم که هم زیباتر و هیجان انگیزتر است و هم کوتاهتر. پس فعلا" با اجازه...
پایان















































