سفرنامه چین وولینگ یوان(پارک ملی)

نمیدانم فیلم آواتار ساخته جیمز کامرون را دیده اید یا نه؛ همان که رکورددار پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای جهان را یدک میکشد. اگر دیده باشید جدای از سوژه جذابش، محال است که لوکیشن رازآلود فیلم را از یاد برده باشید؛ کوههایی معلق در آسمان که در هاله ای از مه و ابر فرورفته و فضا را بغایت خیالی و وهم انگیز کرده بودند.

نمادهای آواتار در پارک ملی

شاید باورتان نشود که آن لوکیشن ماورایی که قمری خیالی به نام پاندورا نام داشت، از جایی در همین کره خاکی الگوبرداری شده است؛ جایی در استان هونان و در شهر وولینگ یوان که با شهر ژانگژیاژی حدودا یک ساعت فاصله دارد؛ کوهستانی با سه هزار صخره ستبر که با انبوهی از درختان جنگلی فرش شده اند و بیشتر طول سال غرق در مهی غلیظند. و حالا ما سوار بر اتوبوس راهی آن لوکیشن شگفت انگیز هستیم.....

محوطه ورود به پارک ملی

برای ورود به پارک ملی وولینگ یوان در قدم نخست، باید یک کارت ورودی به قیمت 248 یوان (پانصدهزار تومان) بخریم. با این کارت هر فرد میتواند به مدت چهار روز به پارک بیاید و در آن گردش کند. همان اول کار هم اثر انگشتت را میگیرند و این به آن معناست که کارت فقط و فقط قابل استفاده برای یک نفر است و امکان فروش یا واگذاری آن به فرد دیگری نیست.

محوطه خرید بلیت

داخل پارک اتوبوسهای مخصوصی وجود دارد که گردشگران را بین ایستگاههای مختلف جابجا میکنند این اتوبوسها رایگانند و به گونه ای ساخته شده اند که با کمترین میزان آلودگی زیست محیطی و صوتی کار میکنند تا زیانی برای اهالی اصلی پارک یعنی هزاران گونه گیاهی و جانوری آن نداشته باشند.

درمورد جاده های داخل پارک جنگلی باید بگویم که این جاده ها همه به هم مرتبط نیستند و  برخی در طبقات بالاتر کوهستان قرار دارند و برای رسیدن به آنها یا باید کوهنوردی کرد و یا از تله کابین و آسانسور استفاده کرد که بلیتی جداگانه و نسبتا" گران (بین شصت تا صد یوان) دارند.  

تا پیش از اکران فیلم آواتار، وولینگ یوان شهری کوچک و گمنام در چین بود ولی آواتار نقطه عطف مهمی در شهرت و بالندگی آن شد. درواقع از سال 2009 که این فیلم اکران شد، سیل گردشگران و طبیعت دوستان به این مکان سرازیر شد به گونه ای که این شهر مجهز به فرودگاهی بین المللی شد که همه روزه پروازهای مستقیمی به آمریکا و اروپا و... دارد. در اندک زمانی هتلها، هاستلها، رستورانها و فروشگاههای بسیار از دل این شهر کوچک سربرآوردند و بسیاری از مردم چین برای سرمایه گذاری و کار، به این شهر به شدت درحال توسعه روانه شدند. برای همین هم در لحظه ورود، وولینگ را شهری لوکس و زیبا مشابه شهرهای ساحلی شمال ایران میابیم.

نامش صداژدهاست و به حق چه نام برازنده ای... این آسانسور را میگویم. الحق که آدم توی کار این چینی ها میماند. توی این چند روز اگر یک چیز را خوب فهمیده باشم آن است که خیلی چینیها را دست کم انگاشته بودم.

اصلا اعجوبه هایی هستند این جماعت چینی! فکرش را کنید آسانسوری ساخته اند که آدم را بر بلندای صخره ای به شیب نود درجه با ارتفاع 335 متر میرساند آنهم کمتر از دو دقیقه !!! دیواره های آسانسور از جنس شیشه است و به آدم این فرصت را میدهد که درحین بالارفتن فضای اطراف را خوب نظاره کند. این آسانسور با سه اتاقک، بزرگترین آسانسور فضای باز جهان است و در کتاب گینس ثبت شده.

پس از بالا رفتن از آسانسور به جایگاهی میرسیم که چنین منظره ای را میتوانیم ببینیم. درواقع آسانسور شما را به طبقه بالاتری از نقطه شروع کوهستان میبرد و شما با مقداری پیاده روی و سپس استفاده از اتوبوسهای طبقه بالاتر کوهستان میتوانید به بخشهایی دیگر ازجمله کوه تیانزی و صخره هللویا و... برسید و حالا بشنوید از خاطره خنده دار و به اصطلاح سوتی ما از سوار شدن بر آسانسور صداژدها.

پس از رسیدن به بلندای صخره صداژدها نمیدانم چرا عقلمان را میدهیم دست دو جوان خارجی که فکر میکنند باید همان مسیر رفته را برگردیم پایین!!! فکرش را کنید دوباره بلیت برگشت به پایین را به همان نرخ میخریم و مسیر رفته را برمیگردیم پایین!!!

این تجربه که برایمان حدود پانصدهزار تومان آب میخورد ما را حدود سه ساعت از برنامه عقب می اندازد چراکه تازه پس از پایین آمدن از آسانسور میفهمیم که اگر مسیر را از بالای صخره صداژدها ادامه میدادیم گویی سه ساعت کوهنوردی کرده و سه ساعت از برنامه جلوتر بودیم.

البته این قبیل اشتباهات در پارک ملی که انصافا برای خودش شهری درندشت و آن سرش ناپیداست عجیب نیست. شاید دلیل مهمش این باشد که راهنمایان درست و حسابی که مسلط به زبان انگلیسی هم باشند در پارک بسیار کم است و نقشه ها هم چندان کامل و دقیق نیستند. بنابراین توصیه میکنم که پیش از ورود به پارک ملی وولینگ حتما اطلاعات کاملی از نقاط مورد نظر داشته باشید تا در طی دو روز با کمترین میزان خستگی به بیشترین نقاط دیدنی آن دست پیدا کنید.

سطل زباله های کوهستان

و حالا ما که حسابی کفری شده ایم از اینکه چنین کلاه گشادی توی سرمان و چنین پول بی زبانی توی پاچه مان رفته و با صرف اینهمه پول هنوز در نقطه صفر ایستاده ایم، تصمیم میگیریم در قالب کوهنوردی، برنامه ای برای دیدن کوه تیانزی و ده مایل گالری بچینیم و فردا را اختصاص دهیم به دیدن بخش دیگری از کوهستان.

 اوایل مسیر رودخانه ای زیبا با پلهای قشنگ ما را همراهی میکند. همانطور که پله ها را بالا رفته و ارتفاع میگیریم از رودخانه دور شده و کم کمک به صخره ها نزدیک میشویم.

بعد از یک و نیم ساعت کوهنوردی به نقطه ای از کوهستان میرسیم که قلمرو میمونهاست؛ میمونهای بازیگوشی که اولش زیرکانه از روی درخت ما را نظاره میکنند و با پریدن از این شاخه به آن شاخه اعلام وجود میکنند یعنی که اینجا قلمرو آنان است و لابد باید به آنها حق و حسابی بدهیم. همین که زیپ کوله را باز میکنم، دو میمون بچه به بغل پایین می آیند و منتظر میشوند که به آنها خوراکی بدهم.

آخر آدم چطور دلش می آید که به این موجود مظلوم دوست داشتنی پسته و بادام تعارف نکند؟

بعد از اینکه دو میمون مادر تاحدودی سیر شدند، راهمان را از میان میمونهای بیشتری ادامه میدهیم، باز هم میمونهای بازیگوش از ما طلب خوراکی میکنند و ما اینبار به هرکدام عادلانه دو یا سه تا پسته و بادام میدهیم.

دروازه بهشت

تقریبا در انتهای مسیر درحالیکه به شدت خسته شده ایم چشممان به این کجاوه ها می خورد که میشود در ازای مبلغی سوارشان شد. البته که آن رقم ناچیز چینی برای ما ایرانیان هم خیلیست وصدالبته که شیرینی رسیدن به قله با پای پیاده چیز دیگریست.

بعد از ساعتها کوهنوردی هن هن کنان و نفس زنان به معبدی میرسیم که در نزدیکی کوه تیانزی قرار دارد. سپس به نظاره خود تیانزی که یکی از اسطوره های پارک ملی است می ایستیم.

فروشگاه معبد

این مجسمه هم در فاصله نه چندان زیادی از کوه تیانزی قرار دارد. مناظری که از حوالی کوهستان تیانزی میتوان دید.

کوه تیانزی

در کنار هریک از آپشنهای خاص پارک ملی، جایگاهی برای ایستادن و عکاسی ساخته شده است که بهترین چشم انداز از آن کوه یا صخره را دارد.

تیانزی به معنای پسر آسمان میباشد. در دل این کوه زیبا و خیال انگیز قصه ها و افسانه های بسیار تنیده شده است.

تا چشم کار میکند همه جا چر است از صخره ها و ستونهایی که همچون تندیسهای غول پیکر محافظان این کوهستانند. این صخره ها به محافظان بهشت معروفند.

عمر این ستونهای غول آسا سیصد میلیون سال تخمین زده میشود. این ستونها با پدیده فرسایش شکل گرفته و با بالا آمدن پوسته زمین از دل اقیانوس سربرآورده اند تا به خورشید سلام کنند.

و حالا چون جزیره هایی از دل دریایی از ابر بیرون آمده اند.

همچون ارواح سرگردان.... هریک نامی و شناسنامه ای دارند. به راستی که نقاش طبیعت چه زیبا آراسته این تندیسها را

کوه اشاره

پیرمرد کتابخوان

اینهمه نقش عجب بر در و دیوار وجود

هرکه فکرت نکند نقش بود بر دیوار

اما از میان این تندیس های خارق العاده یکی از آنها مشهورتر است.

این صخره مغرور و تنها هللویا نام دارد بالغ بر هزار متر بلندا دارد و به ستون آسمان معروف است.

دربرابر شکوه و عظمتش که نه در وصف میگنجد و نه در وهم فقط میتوانم بگویم نفسگیر!!! یعنی هیچ واژه ای که بیانگر عظمت و شکوهش باشد نمیابم.

از کوه تیانزی تا انتهای مسیر با اتوبوس پایین می اییم. اتوبوس در آخرین ایستگاه خود که بالای صخره صداژدهاست ما را پیاده میکند. ساعت شش غروب است. برای پایین آمدن دو راه است یا آسانسور که در عرض دو دقیقه ما را به پایین میرساند یا پای پیاده... و از روز روشنتر است که ما کدام راه را انتخاب میکنیم..

انتخابی که ما را در تاریکی مطلق و خسته و کوفته با حدود سه ساعت پیاده روی مضاعف به ایستگاه میرساند و چون اتوبوسی در این موقع از شب برای ژانگژیاژی نیست مجبوریم با تاکسی به ژانگژیاژی برگردیم و حدود چهار برابر بیشتر هزینه کنیم.حوالی یازده و نیم شب به هتل میرسیم و روی تخت بیهوش می افتیم

با اینحال این دلیل نمیشود که روز بعد هم درحالیکه باران میبارد راهی کوهستان وولینگ یوان نشویم.

اصلا در این هوای مه آلود و بارانی زیبایی و ابهتش چندبرابر شده است.

هیچکدام از تصاویر گویای زیبایی و شکوه و خارق العاده بودن این کوهستان نیست. حیف که روز دوم باران یکریز میبارد و نمیتوانیم دوربین را از کیفش دربیاوریم. 

با اینحال لذت قدم زدن در کوهستان آواتار از میان صدها ستون عظیم الجثه اش که در هاله ای از مه فرورفته اند با نجوای باران و زمزمه رود و چه چه پرندگان بیشک زیباترین خاطره من از این مکان است.

لذتی که هرگز با هیچ تصویر و تفسیری بیان نمیشود.

در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت.

همراه ما باشید ادامه دارد.

سفرنامه چین ژانگژیاژی(کوهستان تیانمن)

چند سال پیش یکی از دوستان عکسی نشانم داد و گفت میدانی این جاده کجاست؟ جاده ای بود با دهها پیچ و خم عجیب و غریب به معنای واقعی کلمه نفسگیر!!!

 نمیدانستم آن جاده کجاست ولی چنان جذبش شدم که با تمام وجود دلم پرکشید برای پیمودن و عبور از فرازش. نمیدانم شما به قانون جذب اعتقاد دارید یا نه ولی من معتقدم که اگر از ته دل چیزی را بخواهید همه کاینات دست به دست هم میدهند تا شما را به آن چیز برسانند. همانطور که روزی من و آن مرموزترین جاده جهان را به هم رساندند....

عکس از اینترنت

و اما ادامه داستان ....

بعد از حدود پانزده ساعت قطارسواری، بعدازظهرشنبه(هشتمین روز سفرمان) به شهر چهارم (ژانگژیاژی) رسیده ایم. بلافاصله پس از خروج از ایستگاه قطار طبق روال همیشه، به دنبال هتلی در حوالی ایستگاه میگردیم و خیلی زود هتلی کوچک ولی تمیز و راحت به قیمت شبی 180 یوان (اتاق دو تخته) پیدا میکنیم. هتل را برای سه شب رزرو کرده و پس از تحویل اتاق و اندکی استراحت، از هتل خارج و روانه ایستگاه تله کابین (که حدود ده دقیقه تا هتل فاصله دارد) میشویم. قصدمان خرید بلیت کوهستان تیانمن و اجرای نخستین بخش از سفرمان است. متصدی فروش بلیت میگوید برای رفتن به کوهستان تیانمن باید پیش از ظهر به اینجا بیایید چراکه تمام بلیتها قبل از ظهر فروخته میشود و از طرفی گشت در کوهستان دست کم یک نصفه روز زمان میطلبد.

ظاهرا امروز عصر انقدر وقت داریم تا هرچقدر میخواهیم به امورات شخصی برسیم. پس از خرید مقداری خوراکی ترجیح میدهیم زودتر به هتل برگردیم تا تلافی پانزده ساعت اقامت در قطار را با یک حمام داغ و چند نوشیدنی دبش و یک شام مفصل و چند تماس طولانی با خانواده و در نهایت یک خواب درست و حسابی و راحت دربیاوریم.

 ساعت شش صبح با زنگ بیدارباش موبایل بیدار میشوم. دلم نمی آید همسرجان را از خواب بیدار کنم پس تنهایی راه می افتم به سوی ایستگاه تله کابین برای خرید بلیت کوهستان تیانمن. بااینکه ساعت شش و نیم به ایستگاه میرسم خود را در انتهای صفی آن سرش ناپیدا میابم. وقتی به اول صف میرسم، فروشنده بلیت میگوید ساعت بلیتمان 9 صبح است. بلیتها را به قیمت هرکدام 258 یوان خریداری میکنم. این بلیت شامل رفت با تله کابین و برگشت با اتوبوس میباشد. با دو بلیت که حدود پانصدوشصت یوان(بالغ بر یک میلیون تومان) آب خورده برمیگردم هتل. صبحانه و چای را آماده و همسرجان را بیدار میکنم و یک ربع مانده به ساعت نه با همسرجان برمیگردیم ایستگاه تله کابین. باز هم تراژدی صف برای سوار شدن در تله کابین. بعد از یک ساعت صف نوردی، حوالی ساعت ده توی تله کابین نشسته ایم و آماده پرواز بر فراز کوهستان تیانمن ...

همینجا لازم است بگویم که در فصل تابستان که شلوغترین ایام گردشگری است اگر شش صبح از خواب برخیزید و هتلتان هم در نزدیکی ایستگاه تله کابین باشد، تازه ساعت ده صبح شانس سوار شدن بر تله کابین را خواهید داشت.

این مسیر هفت کیلومتری طویل ترین مسیر تله کابینی در جهان است که در سی دقیقه پیموده میشود. پنج دقیقه اول عبور از فراز شهر است و سپس مناظر طبیعت یکی پس از دیگری رخ مینمایند و پس از عبور از مزارع و مراتع، جنگل و کوهستان ما را در آغوش میگیرند.

 شیب تله کابین در نواحی پایانی کار به 37 درجه میرسد. اما این رکوردهای جهانی ثبت شده در گینس، در مقابل آن مناظر سحرانگیزی که عقل قادر از درک و قلم عاجز از وصفشان است، هیچند.

با اینکه در حوالی ظهر آنهم چله تابستان اینجا هستیم ولی در مهی غلیظ غرق شده ایم. به منظره زیر پایم خیره میشوم. باورکردنی نیست؛ همان جاده ایست که روزی مرا میخکوب خود کرده بود. حالا کاینات من و او را در این بزنگاه تاریخی به هم رسانده اند.

و آن شکاف عمیق، همان بزرگترین شکاف میان کوهی دنیا، چه شکوهمند و پرغرور مرا عاشقانه به سوی خود فرا میخواند. نامش دروازه بهشت است و میعادگاه همه عاشقان. کافیست درحین عبور از زیرش از ته دل آرزویی کنی! میگویند امپراطور آسمانی حتما برآورده اش خواهد کرد.

نیم ساعت هیجان تله کابین سواری که طی میشود در ایستگاه آخر برفراز کوهستان تیانمن فرود می آییم و حالا خود را در شهری بر فراز ابرها میابیم.

نخست به سراغ نقشه کوهستان میرویم. تیانمن کوهستانی همه چیز تمام با دهها نقطه دیدنی است که گشت و گذار روی آن دست کم یک نصفه روز میطلبد. تصمیم داریم تا جایی که وقتمان ایجاب میکند همه نقاط دیدنی اش را کشف کنیم.

دلمان میخواهد از مسیرهای جنگلی اش عبور کنیم، پلهای لبه پرتگاهی اش را زیر قدمهایمان بگیریم، گذرگاههای کف شیشه ای و تمام مسیرهای عجیب و معابر دلهره آورش را تجربه کنیم، به زیارت معابدش برویم و نقطه نقطه اش را کشف کنیم...

یکی از جذابترین بخشهای کوهستان تیانمن عبور از معابر هیجان انگیز و دلهره آور آن است.دولت چین سالهاست که برای جذب گردشگران طبیعت گرد ساخت پلها و معابر دلهره آور را شروع کرده.

 در بسیاری از مسیرهای پرتگاهی این کوهستان پلهایی منحصربفرد و عجیب ساخته شده اند که لذت عبور در کوهستان تیانمن را صدچندان میکنند.

 

پلها اغلب لبه پرتگاهها و دره های عمیق ساخته شده اند. درحین عبور از آنها مدام به این موضوع فکر میکنم که چرا اینقدر مهندسین چینی را دست کم گرفته بودم!!!

حالا میفهمم ک چینیها بهتر از هر ملت دیگری طبیعت سزکش را رام کرده اند. اوج هیجان عبور از پلها زمانی است که کف این پلها از جنس شیشه ای به ضخامت دو سانتیمتر باشد.

چندی پیش در کانالهای گردشگری تلگرامی تصاویری از این پلها دیده و رعب و وحشت تمام وجودم را فرا گرفته بود. حالا در حال عبور از روی یکی از آنها هستم. 

نمیتوانم حسم را بیان کنم. اینکه زیر پایم 1400 متر خالیست و هوا هم آنقدر خوب است که میتوانم به وضوح فضای خالی زیر پایم را ببینم. گویی بین زمین و هوا گیر افتاده ام و چاره ای ندارم جز اعتماد به مهندسان چینی.

حالا اگر کنارت یک دختر جوان چینی هم باشد که از وحشت مدام جیغ میزند و دوستش دستش را گرفته و او را از گوشه کنارها رد میکند دلهره ات بیشتر و بیشتر هم میشود.

در لحظات اول قدم نهادن بر روی پل حس ترس و دلهره به آدم دست میدهد ولی بعد از چند ثانیه ترس و دلهره جایش را به هیجان و شادی میدهد و در نهایت کار به بپر بپر و خوابیدن بر روی سطح شیشه ای پل میکشد.

هریک از این صخره ها و پلها نام و شناسنامه ای برای خودشان دارند مثلا اسم یکی از آنها صخره اژدهای مارپیچ میباشد.

 اما یکی دیگر از زیباییهای کوهستان احترام به درختان به عنوان سکنه اصلی این کوهستان میباشد.

تا جای ممکن هیچ درخت و حتی شاخه ای بی دلیل قطع نشده است و به خلاقانه ترین شکل ممکن درختان معابر حفظ شده اند.

 یک مکانی است که دوستی درخت و سنگ نام دارد و چنان سنگ و درخت در هم عاشقانه تنیده شده اند که گویی عاشقان واقعی اند.

حتی رستوران و فروشگاه و سرویس بهداشتی کوهستان هم در تعامل با طبیعت است و شکل و شمایلش به گونه ایست که هارمونی طبیعت را بر هم نزند.

برای رسیدن به دهکده روی کوهستان که در آن معابدی زیبا و تاریخی قرار دارد میتوان از دو راه استفاده کرد؛ یا تله کابینهای روباز و دونفره که در مدت بیست دقیقه گردشگران را به معبد میرسانند(با پرداخت هزینه ای جداگانه) و یا پیاده روی و کوهنوردی که حدود چهل دقیقه طول میکشد.

ما برای صرفه جویی در هزینه ها راه دوم را انتخاب میکنیم.

این معبد هم به مانند همه معابد بودایی بسیار زیباست. این معبد بر روی ریشه های معبدی قرن هشتمی ساخته شده.

واقعا آدم حیران میماند که اینهمه کارگر و مصالح چگونه به اینجا آورده شده و چنین بهشتی زیبا را خلق کرده اند.

معبد پر است از بتکده هایی که خدایان بسیار را در دل خود جای داده؛ هرکدام گویای مظهری از مظاهر انسانی چون مهر، گذشت، خشم و غضب، قهر، پندآموزی و ...

بعد از زیارت معبد مسیرمان را ادامه میدهیم و پس از یک دور کامل کوهستان به نقطه شروع میرسیم.

ساعت حوالی پنج است و باید هرچه زودتر به ایستگاه پله برقی برویم باید یک طبقه کوهستان را با پله برقی طی کنیم تا به دهانه غار تیانمن یا همان دروازه بهشت برسیم.

برای سوار شدن به پله برقی(تا رسیدن به دروازه بهشت) نیازی به خرید بلیت جداگانه نیست و درواقع همان بلیت258 یوانی شامل تله کابین ورود به کوهستان، پله برقی تا دروازه بهشت و اتوبوس تا رسیدن به ایستگاه تله کابین میباشد.

بعید میدانم در جایی از جهان پله برقی با این ارتفاع وجود داشته شد.اشتباه نکنم حدود پانصدمتر را با پله برقی به پایین آمده ایم.

وقتی از پله برقی بیرون می آییم خود را زیر بزرگترین طاق طبیعی جهان میابیم.

اینجا دروازه بهشت است؛ جایی که چینی ها معتقدند اگر برای اولین بار از درونش عبور کنی هر آرزویی کنی امپراطور آسمانی آن را برآورده میکند. نمیدانم به عنوان یک ایرانی که عاشقانه کشورم را دوست دارم آیا آرزویی بزرگتر از ایرانی آزاد و آباد وجود دارد یا نه؟

و حالا پس از عبور از طاق دروازه بهشت به راه پله ای 999 پله ای رسیده ایم و باید این مسیر را بپیماییم.

 البته یک مژدگانی هم بدهم به کسانی که توان پیمودن این راه پله پرشیب را ندارند. پله برقی دیگری هم برای این مسیر ساخته شده منتها هزینه اش باید جداگانه پرداخته شود. ما هم مثل هزاران گردشگر دیگر ترجیح میدهیم که به جای استفاده از آن که برای دو نفرمان حدود صد وبیست تومان آب میخورد 999پله را برویم که هم لذت بیشتری از مسیر برده باشیم و هم عکسهایی در میانه راه بگیریم.

پس از حدود نیم ساعت به پله اول میرسیم و برمیگردیم و فاتحانه 999 پله پشت سرمان را نگاه میکنیم.

 

رقم نه برای چینیها رقمی مقدس است. از طرفی هزار جایگاه امپراطور آسمانی است و طبیعی است که پس از پیمودن 999 پله به مرتبه هزارم میرسیم که همان جایگاه امپراطور آسمانی و بهشت است.

 پس از اندکی استراحت و لذت بردن از چشم انداز زیبای انتهای مسیر آماده سوار شدن بر اتوبوسهای مخصوص سبز رنگ میشویم؛ اتوبوسهایی که با کمترین مصرف سوخت و کمترین صدا کار میکنند. اتوبوسهایی که طراحیشان به گونه ایست که سکوت و آرامش طبیعت و کوهستان را بر هم نزنند.

حالا ماییم و پیچ و واپیچ های این جاده 99 پیچ و هیجانی وصف ناشدنی که در انتظارمان است.

همراه ما باشید ادامه دارد.

 

سفرنامه چین-شیان قسمت سوم(خوشمزه ترین شهر چین)

این روزها دل و دماغ درست و حسابی برای نوشتن نیست. نوشتن پیش از هر چیز حال خوب میخواهد که البته این روزها کمترکسی دارد. با اینحال حس وفاداری به این خانه و معدود همراهان وفادارش همواره مرا به اینجا بازمیگرداند. امروز  پس از دو هفته برگشته ام؛ دو هفته ای سیاه که عبور از آن برای هر انسانی که سرسوزنی اندیشه و احساس دارد، بدون اشک و آه و درد نبوده.

و اما برگردیم به شیان...

روزی که سفرم را به چین آغاز کردم به این فکر کردم که اصلا مهم نیست که از چند موزه یا مکان توریستی دیدن کنم. مهم این است که آن کشور را با همه خوب و بدش، زشت و زیبایش و در یک کلام با خود واقعی اش ببینم.

گرچه موزه ها آینه فرهنگ و تاریخ و هنر هر کشورند ولی همیشه معتقدم که برای کشف هر سرزمینی باید به دل مردمانش رفت، باید در کوچه ها و خیابانهایش پرسه زد، باید مهمان خانه هایش شد، باید توی قطار عادی شبی را به صبح و صبحی را به شب رساند تا به درک واقعی از آن جامعه رسید.

این است که به جای موزه و معبد، راهی کوچه و پسکوچه ها میشویم تا با سبک زندگی و فرهنگ و رسوم این شهر بیشتر آشنا شویم. 

ازآنجاییکه شیان یکی از چهار پایتخت باستانی چین و در مسیر جاده ابریشم بوده، در دوره های مختلف، محل تلاقی اقوام و فرهنگهای گوناگون بوده. برای همین هم جای تعجب نیست که تنوع در این شهر به میزان چشمگیری بالاست؛ چه در مذهب چه در غذا و معماری.

کلاه مخصوص مسلمانان

وجود پنجاه هزار مسلمان در این شهر، فرهنگ و عادت غذایی را دستخوش تحولی عظیم کرده تاجایی که شیان را پایتخت غذای چین و یا به عبارتی خوشمزه ترین شهر چین لقب نهاده اند.

حال با ما بیایید تا سری به خیابانهای اطراف مسجد جامع بزنیم؛ جایی که پاتوق بسیار خوبی برای شکم گردهاست.

همانطور که در پست مربوط به خیابان وانگ فوجینگ پکن گفتم، چینیها مردمانی همه چیزخوارند یعنی به هیچ قسمت از بدن هیچ جنبنده ای نه نمیگویند! نکته دوم اینکه آنها فقط یک بیستم از زمینهای زیرکشت دنیا را در اختیار دارند درحالیکه مجبورند شکم یک پنجم جمعیت دنیا را سیر کنند و این خود به تنهایی همه چیز خوار بودن آنها را توجیه میکند.

 عمده ترین بخش غذاهای غیرگیاهی چین را غذاهای دریایی شکل میدهند از انواع ماهی بگیر تا خرچنگ و انواع نرمتان و حتی خارتنان!

از آنجاییکه بخش دامپروری نسبت به کشاورزی توسعه زیادی ندارد، میزان تولید و مصرف فراورده های دامی به خصوص گاو و گوسفند در چین(به نسبت جمعیتش) خیلی کم است برای همین غذاهای گوشتی و فراورده های لبنی در چین کمتر و گرانتر از غذاهای دریایی و گیاهی است.

جالب اینکه شیان به دلیل جمعیت مسلمان، از تنوع زیادی در غذاهای گوشتی و کبابی برخوردار است و کبابهای شیان که با گوشت تازه ذبح اسلامی و ادویه جات مخصوص طبخ میشود زبانزد خاص و عام  است و به هیچ وجه نباید آن را از دست داد. 

به دلیل دامپروی نه چندان توسعه یافته چین، لبنیات، انواع بستنی، دسرهای شیری و... کمتر و بسیار گرانند. همین بستنیها که در شکل میبینید هریک شصت هزار تومان هستند. خداییش ما که زورمان می آید بابت آنها سی یوان بپردازیم. البته بستنی های یخی با اسانس میوه ای ارزانترند.

اما چیز عجیب دیگر در مورد چینیها مصرف نان است. شاید باورتان نشود اگر بگویم در چین چیزی به نام نانوایی به آن معنا که در ایران هست وجود ندارد. نه تنها نانوایی که حتی فروشگاهی که صرفا نان بفروشد در چین به چشم نمیخورد و تنها در شیان این نان فروشی را با این میزان تنوع یافته ایم و اگر بدانید چطور مثل قحطی زده ها فی الفور چند نان طعمدار و کنجدی میخریم برای روزهای بعد.

 شاید تعجب کنید اگر بگویم مصرف نان در چین به شکل شگفت انگیزی کم است. یعنی در این چند روز سفرمان در هیچ رستورانی کنار غذایی که ما از آن به عنوان «غذای نونی» یاد میکنیم، نان ندیده ایم.

اصلا مگر میشود غذاهایی چون کباب، میگو، انواع خوراک دریایی، انواع خوراک گیاهی و...را بدون نان خورد؟ آری میشود در چین چنین است. برای همین هم در چین به ندرت افراد چاق یا شکم دار دیده میشود.

مصرف برنج هم در چین بسیار کم است. باوجودیکه چین بزرگترین تولیدکننده برنج در جهان است ولی مصرف برنج در فرهنگ مردم چین بسیار کمتر از ما ایرانی هاست.

چینیها پلوخورش از نوع ایرانی پسند ندارند. پلوهای آنها ترکیبی از برنج و انواع سبزیجات پخته است و شاید در یک وعده غذایی شامل چهار یا پنج قاشق برنج باشد.

چند نوع خشکبار شیان

اما چیزی که مصرف آن در بین چینیها بسیار رایج است میوه و سبزیجات و خشکبار است. فکر کنید چینیها به میوه فروشی ها می آیند و یک ظرف کوچک یا متوسط یکبارمصرف برمیدارند و از چند نوع میوه ای که دوست دارند یک یا چند برش برمیدارند، پولش را حساب میکنند و با یک چنگال یک بار مصرف میل میکنند.

یکی دیگر از خوراکیهای پرطرفدار و محبوب چینیها انواع شکلات و شیرینیجات است.

 

یک نوع شیرینی سنتی چینی هم هست که پس از آماده شدن، با ضربات پی در پی پتک انسجام پیدا میکند و قوام میابد. اگر مشتاق تجربه کردن باشید پتک را به شما هم میدهند تا امتحان کنید.

اما از شکم گردی که بگذریم یکی دیگر از جذابیتهای چین دوچرخه ها هستند. چین یکی از کشورهای پیشگام در عرصه دوچرخه سواری است؛ وسیله ای که نه زن و مرد میشناسد و نه پیر و جوان و نه رتبه و طبقه اجتماعی.

در هر شرایط آب و هوایی میتوان عده زیادی از آدمها را دید که با این وسیله به راحتی رفت و آمد میکنند. و در بسیاری از نقاط شهر میتوان دوچرخه های کارتی را دید که با شرایط خوبی کرایه میشوند.

باوجود توسعه روز افزون صنعت ماشین سازی در چین، جای تعجب است که مردم چین علاقه چندانی به سوار شدن ماشین ندارند. معمولا مسافتهای نیم تا یک ساعته را پیاده و مسافتهای بیشتر از یک ساعت را با دوچرخه یا موتورهای کم مصرف یا برقی طی میکنند.

هنوز هم انواع توک توک و ریکشا و ماشینهای سه چرخ در چین مورد استفاده قرار میگیرد و با اندک خلاقیتی حتی در روزهای بارانی و برفی هم مردم از آنها بهره میبرند.

با وجود پیشرفتهای روز افزون چینیها در همه عرصه ها اما زندگی در چین زیاد هم پیچیده نیست. بسیاری از مردمی که در برجها و آسمانخراشهای بزرگ زندگی میکنند، ممکن است وسیله نقلیه ای جز دوچرخه نداشته باشند. 

هوای پاکیزه، ترافیک بسیار سبک شهری، آرامش، مصرف بهینه سوخت، سلامتی و نشاط مردم، صرفه اقتصادی و... همه و همه از مزایای فرهنگ دوچرخه سواری در این کشور است. امیدوارم روزی این فرهنگ بسیار درست در ایران هم نهادینه شود. 

حتی در امر پزشکی و بهداشت هم زندگی مردم چندان پیچیده نیست. در طول دو هفته سفرم به چین به ندرت بیمارستان،درمانگاه،داروخانه و... دیدم. و حاضرم شرط ببندم که میزان بیماران چین حتی ده درصد ایران هم نیست. 

به دلیل شیوه های صحیح زندگی نظیر پیاده روی، مصرف کم نان و برنج و غذاهای سرخ کردنی، مصرف غذاهای دریایی و گیاهی نیم پز یا خام، دوری از استرس و کینه و نفرت، آزادی سبک زندگی، احترام به عقاید فردی و ... طول عمر مفید چینیها بالاست بطوریکه میتوان به وفور افرار کهنسال را دید که سالم و سرحال در جامعه فعالیت میکنند. 

چینیها برخلاف ما زیاد به خوردن دارو  و روشهای درمانی نوین و پیچیده و پرهزینه علاقه ای ندارند. آنها پیشگامان طب سنتی، طب سوزنی در جهانند. ماساژ و بهره گیری از طب سنتی فیش تراپی هم در میانشان بسیار رایج است. 

ساعتها در خیابانهای شیان به گشت و گذارمان ادامه میدهیم. هرچه بیشتر میگردیم بیشتر عاشق مردمان مهربان و خستگی ناپذیر و خلاق این سرزمین میشویم.

از بازارچه سنتی، دوازده عروسک چینی به رسم سوغات برای عزیزانمان خریداری میکنیم. البته که چینیها اهل چانه زنی و تخفیف هم هستند. هرکدام از اینها را با تخفیفی که حاصل نیم ساعت چانه زنی است چهل یوان میخریم.

 

ساعت حدود نه شب است و هوا کاملا تاریک شده و ما هم حسابی خسته شده ایم.باید کم کم به هتل برگردیم و چمدانها را تحویل بگیریم. کمی هم توی لابی استراحت کنیم و راهی بیابیم برای چپاندن این عروسکها توی دو چمدانک. بعد هم پیش از ساعت دوازده به ایستگاه قطار برویم تا سفرمان را به شهر بعدی رقم بزنیم.

برج زیبای ناقوس یکی از بناهای مشهر شیان.

همراه ما باشید ادامه دارد.