سفرنامه چین وولینگ یوان(پارک ملی)
نمیدانم فیلم آواتار ساخته جیمز کامرون را دیده اید یا نه؛ همان که رکورددار پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای جهان را یدک میکشد. اگر دیده باشید جدای از سوژه جذابش، محال است که لوکیشن رازآلود فیلم را از یاد برده باشید؛ کوههایی معلق در آسمان که در هاله ای از مه و ابر فرورفته و فضا را بغایت خیالی و وهم انگیز کرده بودند.

نمادهای آواتار در پارک ملی
شاید باورتان نشود که آن لوکیشن ماورایی که قمری خیالی به نام پاندورا نام داشت، از جایی در همین کره خاکی الگوبرداری شده است؛ جایی در استان هونان و در شهر وولینگ یوان که با شهر ژانگژیاژی حدودا یک ساعت فاصله دارد؛ کوهستانی با سه هزار صخره ستبر که با انبوهی از درختان جنگلی فرش شده اند و بیشتر طول سال غرق در مهی غلیظند. و حالا ما سوار بر اتوبوس راهی آن لوکیشن شگفت انگیز هستیم.....

محوطه ورود به پارک ملی
برای ورود به پارک ملی وولینگ یوان در قدم نخست، باید یک کارت ورودی به قیمت 248 یوان (پانصدهزار تومان) بخریم. با این کارت هر فرد میتواند به مدت چهار روز به پارک بیاید و در آن گردش کند. همان اول کار هم اثر انگشتت را میگیرند و این به آن معناست که کارت فقط و فقط قابل استفاده برای یک نفر است و امکان فروش یا واگذاری آن به فرد دیگری نیست.

محوطه خرید بلیت
داخل پارک اتوبوسهای مخصوصی وجود دارد که گردشگران را بین ایستگاههای مختلف جابجا میکنند این اتوبوسها رایگانند و به گونه ای ساخته شده اند که با کمترین میزان آلودگی زیست محیطی و صوتی کار میکنند تا زیانی برای اهالی اصلی پارک یعنی هزاران گونه گیاهی و جانوری آن نداشته باشند.

درمورد جاده های داخل پارک جنگلی باید بگویم که این جاده ها همه به هم مرتبط نیستند و برخی در طبقات بالاتر کوهستان قرار دارند و برای رسیدن به آنها یا باید کوهنوردی کرد و یا از تله کابین و آسانسور استفاده کرد که بلیتی جداگانه و نسبتا" گران (بین شصت تا صد یوان) دارند.

تا پیش از اکران فیلم آواتار، وولینگ یوان شهری کوچک و گمنام در چین بود ولی آواتار نقطه عطف مهمی در شهرت و بالندگی آن شد. درواقع از سال 2009 که این فیلم اکران شد، سیل گردشگران و طبیعت دوستان به این مکان سرازیر شد به گونه ای که این شهر مجهز به فرودگاهی بین المللی شد که همه روزه پروازهای مستقیمی به آمریکا و اروپا و... دارد. در اندک زمانی هتلها، هاستلها، رستورانها و فروشگاههای بسیار از دل این شهر کوچک سربرآوردند و بسیاری از مردم چین برای سرمایه گذاری و کار، به این شهر به شدت درحال توسعه روانه شدند. برای همین هم در لحظه ورود، وولینگ را شهری لوکس و زیبا مشابه شهرهای ساحلی شمال ایران میابیم.

نامش صداژدهاست و به حق چه نام برازنده ای... این آسانسور را میگویم. الحق که آدم توی کار این چینی ها میماند. توی این چند روز اگر یک چیز را خوب فهمیده باشم آن است که خیلی چینیها را دست کم انگاشته بودم.

اصلا اعجوبه هایی هستند این جماعت چینی! فکرش را کنید آسانسوری ساخته اند که آدم را بر بلندای صخره ای به شیب نود درجه با ارتفاع 335 متر میرساند آنهم کمتر از دو دقیقه !!! دیواره های آسانسور از جنس شیشه است و به آدم این فرصت را میدهد که درحین بالارفتن فضای اطراف را خوب نظاره کند. این آسانسور با سه اتاقک، بزرگترین آسانسور فضای باز جهان است و در کتاب گینس ثبت شده.

پس از بالا رفتن از آسانسور به جایگاهی میرسیم که چنین منظره ای را میتوانیم ببینیم. درواقع آسانسور شما را به طبقه بالاتری از نقطه شروع کوهستان میبرد و شما با مقداری پیاده روی و سپس استفاده از اتوبوسهای طبقه بالاتر کوهستان میتوانید به بخشهایی دیگر ازجمله کوه تیانزی و صخره هللویا و... برسید و حالا بشنوید از خاطره خنده دار و به اصطلاح سوتی ما از سوار شدن بر آسانسور صداژدها.

پس از رسیدن به بلندای صخره صداژدها نمیدانم چرا عقلمان را میدهیم دست دو جوان خارجی که فکر میکنند باید همان مسیر رفته را برگردیم پایین!!! فکرش را کنید دوباره بلیت برگشت به پایین را به همان نرخ میخریم و مسیر رفته را برمیگردیم پایین!!!

این تجربه که برایمان حدود پانصدهزار تومان آب میخورد ما را حدود سه ساعت از برنامه عقب می اندازد چراکه تازه پس از پایین آمدن از آسانسور میفهمیم که اگر مسیر را از بالای صخره صداژدها ادامه میدادیم گویی سه ساعت کوهنوردی کرده و سه ساعت از برنامه جلوتر بودیم.

البته این قبیل اشتباهات در پارک ملی که انصافا برای خودش شهری درندشت و آن سرش ناپیداست عجیب نیست. شاید دلیل مهمش این باشد که راهنمایان درست و حسابی که مسلط به زبان انگلیسی هم باشند در پارک بسیار کم است و نقشه ها هم چندان کامل و دقیق نیستند. بنابراین توصیه میکنم که پیش از ورود به پارک ملی وولینگ حتما اطلاعات کاملی از نقاط مورد نظر داشته باشید تا در طی دو روز با کمترین میزان خستگی به بیشترین نقاط دیدنی آن دست پیدا کنید.

سطل زباله های کوهستان
و حالا ما که حسابی کفری شده ایم از اینکه چنین کلاه گشادی توی سرمان و چنین پول بی زبانی توی پاچه مان رفته و با صرف اینهمه پول هنوز در نقطه صفر ایستاده ایم، تصمیم میگیریم در قالب کوهنوردی، برنامه ای برای دیدن کوه تیانزی و ده مایل گالری بچینیم و فردا را اختصاص دهیم به دیدن بخش دیگری از کوهستان.

اوایل مسیر رودخانه ای زیبا با پلهای قشنگ ما را همراهی میکند. همانطور که پله ها را بالا رفته و ارتفاع میگیریم از رودخانه دور شده و کم کمک به صخره ها نزدیک میشویم.

بعد از یک و نیم ساعت کوهنوردی به نقطه ای از کوهستان میرسیم که قلمرو میمونهاست؛ میمونهای بازیگوشی که اولش زیرکانه از روی درخت ما را نظاره میکنند و با پریدن از این شاخه به آن شاخه اعلام وجود میکنند یعنی که اینجا قلمرو آنان است و لابد باید به آنها حق و حسابی بدهیم. همین که زیپ کوله را باز میکنم، دو میمون بچه به بغل پایین می آیند و منتظر میشوند که به آنها خوراکی بدهم.

آخر آدم چطور دلش می آید که به این موجود مظلوم دوست داشتنی پسته و بادام تعارف نکند؟

بعد از اینکه دو میمون مادر تاحدودی سیر شدند، راهمان را از میان میمونهای بیشتری ادامه میدهیم، باز هم میمونهای بازیگوش از ما طلب خوراکی میکنند و ما اینبار به هرکدام عادلانه دو یا سه تا پسته و بادام میدهیم.


دروازه بهشت
تقریبا در انتهای مسیر درحالیکه به شدت خسته شده ایم چشممان به این کجاوه ها می خورد که میشود در ازای مبلغی سوارشان شد. البته که آن رقم ناچیز چینی برای ما ایرانیان هم خیلیست وصدالبته که شیرینی رسیدن به قله با پای پیاده چیز دیگریست.

بعد از ساعتها کوهنوردی هن هن کنان و نفس زنان به معبدی میرسیم که در نزدیکی کوه تیانزی قرار دارد. سپس به نظاره خود تیانزی که یکی از اسطوره های پارک ملی است می ایستیم.
فروشگاه معبد

این مجسمه هم در فاصله نه چندان زیادی از کوه تیانزی قرار دارد. مناظری که از حوالی کوهستان تیانزی میتوان دید.

کوه تیانزی
در کنار هریک از آپشنهای خاص پارک ملی، جایگاهی برای ایستادن و عکاسی ساخته شده است که بهترین چشم انداز از آن کوه یا صخره را دارد.

تیانزی به معنای پسر آسمان میباشد. در دل این کوه زیبا و خیال انگیز قصه ها و افسانه های بسیار تنیده شده است.

تا چشم کار میکند همه جا چر است از صخره ها و ستونهایی که همچون تندیسهای غول پیکر محافظان این کوهستانند. این صخره ها به محافظان بهشت معروفند.

عمر این ستونهای غول آسا سیصد میلیون سال تخمین زده میشود. این ستونها با پدیده فرسایش شکل گرفته و با بالا آمدن پوسته زمین از دل اقیانوس سربرآورده اند تا به خورشید سلام کنند.

و حالا چون جزیره هایی از دل دریایی از ابر بیرون آمده اند.

همچون ارواح سرگردان.... هریک نامی و شناسنامه ای دارند. به راستی که نقاش طبیعت چه زیبا آراسته این تندیسها را

کوه اشاره

پیرمرد کتابخوان
اینهمه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هرکه فکرت نکند نقش بود بر دیوار

اما از میان این تندیس های خارق العاده یکی از آنها مشهورتر است.
این صخره مغرور و تنها هللویا نام دارد بالغ بر هزار متر بلندا دارد و به ستون آسمان معروف است.

دربرابر شکوه و عظمتش که نه در وصف میگنجد و نه در وهم فقط میتوانم بگویم نفسگیر!!! یعنی هیچ واژه ای که بیانگر عظمت و شکوهش باشد نمیابم.


از کوه تیانزی تا انتهای مسیر با اتوبوس پایین می اییم. اتوبوس در آخرین ایستگاه خود که بالای صخره صداژدهاست ما را پیاده میکند. ساعت شش غروب است. برای پایین آمدن دو راه است یا آسانسور که در عرض دو دقیقه ما را به پایین میرساند یا پای پیاده... و از روز روشنتر است که ما کدام راه را انتخاب میکنیم..

انتخابی که ما را در تاریکی مطلق و خسته و کوفته با حدود سه ساعت پیاده روی مضاعف به ایستگاه میرساند و چون اتوبوسی در این موقع از شب برای ژانگژیاژی نیست مجبوریم با تاکسی به ژانگژیاژی برگردیم و حدود چهار برابر بیشتر هزینه کنیم.حوالی یازده و نیم شب به هتل میرسیم و روی تخت بیهوش می افتیم

با اینحال این دلیل نمیشود که روز بعد هم درحالیکه باران میبارد راهی کوهستان وولینگ یوان نشویم.

اصلا در این هوای مه آلود و بارانی زیبایی و ابهتش چندبرابر شده است.




هیچکدام از تصاویر گویای زیبایی و شکوه و خارق العاده بودن این کوهستان نیست. حیف که روز دوم باران یکریز میبارد و نمیتوانیم دوربین را از کیفش دربیاوریم.


با اینحال لذت قدم زدن در کوهستان آواتار از میان صدها ستون عظیم الجثه اش که در هاله ای از مه فرورفته اند با نجوای باران و زمزمه رود و چه چه پرندگان بیشک زیباترین خاطره من از این مکان است.
لذتی که هرگز با هیچ تصویر و تفسیری بیان نمیشود.

در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت.
همراه ما باشید ادامه دارد.











































































