خب دوستان کجای ماجرا بودیم؟ راستش از بس وقفه افتاد سررشته کلام از دستم خارج شد. آهان یادم آمد داشتیم از توس برمیگشتیم مشهد جهت امر خیر. همینکه رسیدیم خانه یکراست رفتم جلوی آینه آخر صحیح نیست که عروس جدید مرا با قیافه ژولیده و خسته ببیند این اولین دیدار ماست و باید کمی رسمی تر باشد. از شما چه پنهان همه حتی مادربزرگ و خاله خانم هم مشتاقند تا هرچه زودتر عروس جدید را ببینند. میشنوم خاله خانم زیر لب گله میکند که این چه دوره زمانه ایست آخر! قدیمها این بزرگترها بودند که میرفتند و دختری را میپسندیدند و حرفها را تمام میکردند و دختر و پسر از همه جا بیخبر تازه سر سفره عقد همدیگر را میدیدند. میگویم زیاد سخت نگیرید خاله خانم! الان هم همینطور است فقط جای شخصیتها عوض شده یعنی دختر و پسر همدیگر را میبینند و حرفها را تمام میکنند بعد بزرگترها از همه جا بیخبر شب بله برون و سر سفره عقد با هم آشنا میشوند! دمشان هم گرم که کار بزرگترها را آسان کرده اند.
سرتان را درد نیاورم مراسم بله برون و عقد و نامزدی در منزل عروس خانم به خوبی و خوشی و در کمال سادگی انجام شد و رسالت ما یعنی گذاشتن دست دو عاشق دلباخته در دست هم به پایان رسید. به شکرانه این پیوند، همه با هم دسته جمعی برای زیارت امام رضا (ع) راهی حرم شدیم و چقدر هم این زیارت دسته جمعی نوستالژیک بود.
و حالا لحظه خداحافظی فرارسیده و ما تصمیم گرفته ایم مسیر برگشتمان را تغییر داده تا فرصت دیدار شهرهای دیگری را نیز داشته باشیم این است که از بقیه افراد گروه جدا شده و مسیر نیشابور را در پیش میگیریم. مسیری بسیار زیبا در دامنه کوههای بینالود که روستاهای پای کوه، باغات میوه، مزارع زعفران، توربین های بادی و... تار و پودش را تشکیل میدهند. گاهی نیز رباطی، آب انباری، بقایای کاروانسرایی، چیزی ما را مجبور به توقف و سرک کشیدن در آن میکند. در این سفر«سونا» خواهر کوچک جواد و «الناز» خواهرزاده بزرگ او نیز ما را همراهی میکنند.

اولین قسمت از سفرمان بازدید از «قدمگاه» است؛ کاروانسرا و باغی به جا مانده از دوران صفویه که امروز نه به خاطر باغ و رباطش، نه بخاطر آجرهای قدیمی و چنارهای پیرش، نه حتی به خاطر آب و هوای بهشتی اش بلکه فقط به خاطر بقعه ای که رد پاهایی منسوب به امام هشتم را در خود دارد، معروف است.
در بدو ورود چیزی که بسیار چشمگیر و عجیب است، بازار داغ دبه فروشان است اولش فکر میکنم شاید اینجا ماستی دوغی چیزی میفروشند که خاصیتی معجزه آسا دارد ولی همینکه وارد فضای زیارتی میشوم با دیدن مکانی به نام چشمه حضرت پی به فلسفه وجودی دبه ها میبرم. وارد بقعه میشوم راجعبش بسیار شنیده ام.

از آنجا که سخت بر این باورم که هرگز نباید اعتقادات دیگران را به سخره گرفت به عقیده هموطنان عزیزی که برای زیارت و طواف این ردپاها به اینجا آمده و مشغول بستن دخیل و بوسیدن ضریح و در و دیوار این مکانند، احترام گذاشته و اعتراف میکنم اعتقاد داشتن به هر چیزی حتی یک جفت ردپا از بی اعتقادی مطلق بهتر است و بهتر تر این است که از این مقوله جنجالی و از قدمگاه خارج شویم و بسپاریمش دست همین دبه فروشان که حقیقتا" گمان میکنند سرگردنه نشسته اند

و اما نیشابور شهر علم و ادب و عرفان که ریشه در تاریخ دارد و شاپور ساسانی آن را بنا نهاده، شهری که نه تنها دو دوره پایتخت ایران زمین بوده بلکه در همان روزگاران یکی از ده شهر مهم جهان به شمار می آمده، شهری که تا کنون دهها نام چون ریوند، شادیاخ، شهر فیروزه و ... را یدک کشیده، شهری که مردی چون خیّام را در خود پرورانده اینک نیشابور زیبا آغوش گشوده و ما را در خود فرا میخواند

عبور از سنگفرشهایی که دور تا دورش را درختان پیر باغ فرا گرفته و گوش سپردن به موسیقی روح نواز برآمده از اشعار خیّام و بالاخره پدیدار گشتن این مقبره باشکوه از لای شاخ و برگ درختان باغ در این ظهر دل انگیز پاییزی تجربه ای ناب است که واژه ها از وصفش قاصرند.
این مقبره از آن نابغه ای است که دنیا نظیرش را کمتر به خود دیده او «حکیم عمر خیّام» ریاضی دان، منجم، فیلسوف و رباعی سرای مشهور قرن پنجم است کسی که نه تنها مرتبه علمی والایش بلکه رباعیات بی نظیرش او را در عرصه جهانی مشهور کرده؛ رباعیاتی که در زمان حیات خود او به دلیل تعصب و کوته بینی جامعه اش، هرگز منتشر نشد. در مورد بزرگی و شهرت خیّام در جهان همینقدر بگویم که نه تنها هزاران مدرسه و کوچه و خیابان و میدان و ... در کره زمین به نام اوست بلکه یک سیاره در آسمان و یک حفره در ماه نیز به نامش ثبت شده و سند خورده که تا ابد مایه افتخار ما ایرانیان خواهد بود
وقتی فکر میکنم میبینم در همه دوران ها، اعتقادات فردی اشخاص همواره مایه قضاوت دیگران بوده حتی اگر آن فرد مردی به عظمت خیام بوده باشد. سوای خیّام ستیزان که از زمان حیات او همواره او را متهم به انحراف فکری و بی اعتقادی میکردند، عده ای به ظاهر دوست، اشعاری از او را که در باب می و بزم و ساقی و مطرب سروده، به شخص دیگری نسبت داده اند و بدتر از آن عده ای دیگر، اشعاری ساخته و به خیّام نسبت داده اند که خط بطلان بر جمله عقاید او کشیده و مثلا" حاکی از پشیمانی و توبه به درگاه حق و این قبیل داستانهاست. کاش روزی برسد که آدمها فارغ از اعتقادات فردی و عقاید مذهبی شان مورد قضاوت واقع شوند.
بعد از مرگ خیام، پیکرش را در آرامگاهی محقر چسبیده به امامزاده محروق دفن کردند. در زمان پهلوی دوم که تصمیم به ساخت مقبره ای درخور او گرفته شد، به ناچار بقایای جسد او به محل جدید آورده شد و بر فرازش مقبره ای ساخته شد که همه جوانب شخصیتی او در آن تجلی یافته. معماری بنا به گونه ایست که در آن از اشکال هندسی مثل لوزی و مثلث استفاده شده که نشان از ریاضی دان بودن خیّام است و ستاره ای که در بالای سقف گنبدی شکل بنا است یاداور منجم بودن اوست

دیوارهای کاشیکاری شده مقبره مزین به اشعار خیام است و هفت خیمه مثلث شکل سنگی دورتادور مقبره اشاره دارد به شغل آبا و اجدادی خیام که خیمه دوزی بوده. و اما مهمترین فاکتوری که برای ساخت مقبره بکار گرفته شده برمیگردد به آرزوی معروف خیام که در جایی گفته بوده دلش میخواهد مزارش جایی باشد که در بهاران شکوفه و گل بر آن ببارد. مقبره دقیقا" در جایی واقع شده که اختلاف سطح سه متری از درختان زردآلوی باغ دارد بطوریکه در فصل بهار شکوفه های درختان زردآلو آن را گل افشانی میکنند و اینهمه میسر نشده جز با دستان هنرمند و نبوغ سرشار مرد بناهای ماندگار،«مهندس هوشنگ سیحون» که نامش بر سردر بسیاری از بناهای معروف از جمله مقبره ابن سینا، مقبره نادرشاه افشار، مقبره کمال الملک، خیام، موزه فردوسی، مقبره های قبرستان ظهیرالدوله و دهها بنای ارزنده دیگر میدرخشد و صد افسوس که امروز جای این اسطوره بناهای ماندگار در میهن، خالی است
امامزادگان محمد محروق و ابراهیم در این باغ و در جوار هم مدفونند. قصه تلخ سوزانده شدن امامزاده محروق (همانطور که از نامش پیداست) توسط ماُمون خلیفه وقت، غمی بزرگ را در دلها مینشاند. خاکستر او پس از سوزانده شدن در این محل دفن گردیده و بعدها این آرامگاه بر مزارش ساخته شده.

از مقبره خیام که خارج میشویم به سراغ دو بزرگمرد دیگر میرویم که در باغی در همین حوالی آرمیده اند «عطار نیشابوری» و «کمال الملک».

فریدالدین عطار نیشابوری از شاعران و عارفان نامی قرن ششم است و همانطور که از نامش پیداست در نیشابور دکان عطرفروشی داشته که روزی دچار تحول میشود و از کسب و کار دست کشیده و راه عرفان در پیش میگیرد که حاصل آن کتابهایی چون «تذکره الاولیا» و «منطق الطیر» است. حقا که در بابش درست گفته اند که:
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

عطار در زمان حمله مغول به ایران کشته شد. مقبره اش بنایی است هشت ضلعی با گنبدی زیبا که در قرن نهم ساخته شد و در دوره پهلوی دوم بازسازی و کاشیکاری شد تا با مقبره مجاورش هارمونی داشته باشد.
و اما در همین باغ آرامگاه، بزرگ دیگری نیز خفته که روحش را با هنر آراسته. او «کمال المک» نقاش نامی ایران است گرچه نام واقعی او محمد غفاری بود ولی بعد از کشیدن تابلوی معروف «تالار آیینه» از سوی ناصرالدین شاه لقب کمال الملک را گرفت. آرامگاه او با بهره گیری خلاقانه از قوس و نقوشی زیبا آراسته شده نقوشی که به سمت خط تقارن کوچک و کوچکتر میشوند

کاشیهای معرق مقبره کمال الملک برگرفته از هنر زادگاهش (کاشان) میباشد. این مقبره نیز با دست هنرمند هوشنگ سیحون ساخته و به دست فرح دیبا (شهبانوی ایران) در سال 1342 افتتاح گردید.

در همین حوالی و خارج از این باغ، چند هنرمند دیگر با سنگ قبرهای فاخر آرمیده اند یکی از آنها «پرویز مشکاتیان» موسیقیدان برجسته ایرانی است که سال 88 دار فانی را وداع گفت و طبق وصیتش او را در زادگاهش نیشابور به خاک سپردند و چندی بعد مجسمه اش را بر فراز مزارش نهادند.

از باغ آرامگاه که خارج میشویم بنای نیم کروی شکلی خودنمایی میکند. این بنای زیبا و عظیم «افلاک نمای خیام» است؛ یکی از پروژه های بزرگ علمی که از سال 77 شروع شده و با وجودیکه قسمت اعظم هزینه ساخت آن را یک خیّر نیشابوری پرداخته، هنوز بعد از گذشت 14 سال به بهره برداری نرسیده

ما هنوز همین حوالی هستیم شما هم همراه من باشید ادامه دارد البته اگر دنیا به پایان نرسد.