سفرنامه آمستردام قسمت چهارم(محله ممنوعه)
آمستردام از آن دسته شهرهایی است که هر گردشگری با هر سلیقه ای پا در آن گذارد راضی و خشنود و هیجان زده خواهد شد. مثل همه شهرهای اروپایی پر است از موزه و گالری و بناهای مجلل، پر است از رستوران و کافی شاپهای منحصربفرد، پر است از فروشگاهها و بازارچه با سوغاتی های نمادین، و صدالبته که آمستردام شهری است پر از آزادی های بی پایان...

یک بنای چینی در آمستردام
همانطور که قبلا" هم گفتم شهر آنقدر تماشایی است که حیفمان می آید وقتمان را در موزه ها بگذرانیم و ترجیح میدهیم در کوچه و پسکوچه های اطراف کانالها گشت بزنیم و حال و هوای شهر و آدمهایش را بیشتر بشناسیم.

جادوگرهای آویخته از بالکن خانه ای
هوای هلند به نسبت خیلی از شهرهای اروپا خنکتر است و باران زیادی هم میبارد. بارش باران فراوان و فرهنگ دوچرخه سواری و وجود گل و گیاه در همه جای شهر، هوای هلند را به پاکی دهکده های ییلاقی کرده. انگار نه انگار که اینجا هم برای خودش یک کلانشهر است و اینهمه بروبیا دارد.

همانطور که کوچه و خیابانهای مشرف به کانالها را طی میکنیم و از روی پلهای ریز و درشت روی کانالها میگذریم ناگهان به ساختمانی قدیمی و قلعه مانند برمیخوریم. ازآنجاییکه بیشتر بناهای شهر قرن هجدهمی هستد، دیدن بنایی با این سبک و سیاق یک کشف بزرگ محسوب میشود.و باز ازآنجاییکه هرچه بناکهن تر، اصالت شهر بیشتر و تاریخ غنی تر، هلندیها به این بناهای کهنشان بسیار میبالند.

این ساختمان قرون وسطایی که واخ نام دارد ریشه در قرن پانزدهم دارد و در اصل نقش یکی از سه دروازه ورودی شهر را برعهده داشته. با توسعه شهر و فروریختن حصار دور آن، این دروازه نیز تغییر کاربری داد و به مکانی برای سنجش وزن بدل شد. نام واخ نیز که به معنی ترازو میباشد از همان زمان بر آن نهاده شده. ساختمان واخ گرچه امروز دوباره تغییر کاربری داده ولی همچنان نام ترازو را یدک میکشد.

و اما اصیل ترین و قدیمی ترین بنای شهر کلیسای قدیمی(old church) یا به قول هلندیها (oude kerk) میباشد. این کلیسا که در قرن سیزدهم پایه گذاری شده، چیزی حدود هشتصد سال قدمت دارد. این کلیسا شاهد رویدادهای مهم تاریخی ازجمله ازدواج اعضای خاندان سلطنتی و بسیاری از مشاهیر هلند، همچنین مراسم غسل تعمید و مراسم خاکسپاری آنان نیز بوده.

در حال حاضر این کلیسا محل برگزاری بسیاری از نمایشگاههای هنری میباشد. متاسفانه درب کلیسا بسته است و امکان بازدید وجود ندارد.

جهت خالی نبودن عریضه تصاویری از کلیسایی را که روز گذشته از آن بازدید کرده ایم را میگذارم.

باعبور از کلیسای قدیمی شهر وارد آخرین بخش از سفرمان میشویم. حالا اگر اجازه دهید میخواهیم از پرحاشیه ترین منطقه شهر پرده برداری کنیم. محله ای نه چندان خوشنام که گرچه مشابه آن در بسیاری از شهرهای اروپایی وجود دارد ولی نامش با آمستردام گره خورده؛ درست حدس زدید منطقه ردلایت یا همان چراغ قرمز!
روز اول که وارد آمستردام شدیم تصور میکردیم که ردلایت یکی از محله هایی باشد که باید راجع به آن درگوشی حرف زد و آدرسش را با هزار شرم و خجالت گرفت. ولی در اولین مراجعه به دفاتر توریستی که در نقاط مختلف شهر متمرکزند، دریافتیم که چنین مکانی نه تنها مخفی نیست بلکه به عنوان نماد آزادی در هلند، یکی از افتخارات مردم شهر محسوب میشود و جزو نخستین اماکن پیشنهادی هلندیها به همه توریستها است.

اگر سفرنامه پاریس بنده را خوانده باشید، در آنجا شرحی بر خیابان مولن روژ و کاباره های از همه رنگش داشتم. ردلایت هم مشابه همان خیابان پر از کاباره های رنگاوارنگی است که همه با یک المان قرمز مثل چراغ یا پرده یا در و پنجره و... آذین شده اند. اما آنچه ردلایت را از خیابانهای مشابه خود متمایز میکند این است که در پشت صدها ویترین قرمز رنگ این محله، زنانی نیمه عریان با چهره و نژادهای مختلف به معرض نمایش درآمده اند.

روسپی های ردلایت آمستردام برخلاف سایر اماکن مشابه، خود را پنهان نمیکنند و با حضور در پشت ویترینها به مشتریان خود حق انتخاب میدهند و با شگردهای خاص خود سعی در جذب آنها مینمایند. پس از تمایل دوطرف و توافق بر سر قیمت، مشتری وارد شده و پرده قرمز کشیده و چراغ ویترین خاموش میشود. بسیاری براین عقیده اند که وجود اماکن آزادی چون ردلایت، خانه ها را از فساد مصون میدارد.

برخلاف باور عمومی، این خیابان شکلی کاملا" عادی دارد و به واسطه وجود پلیس، امنیت در همه جای آن برقرار است و ساکنان و کسبه آن از ظاهری موجه و معقول برخوردارند و هیچکس حق توهین یا تعدی به آنان را ندارد و درصورت مشاهده کوچکترین خلافی با پلیس امنیتی مواجه خواهند شد.

در کشور هلند روسپی گری شغلی قانونی محسوب میشود و شاغلین در این حرفه مانند همه مشاغل، اتحادیه و صنف خاص خود را دارند و مالیات پرداخت میکنند و از همه گونه حق شهروندی ازجمله امنیت و تکریم برخوردارند.

در ردلایت علاوه بر روسپی خانه ها، اروتیک شاپهای زیادی هم مشغول کسب و کارند و پاسخگوی نیازهای گوناگون هر نوع گرایش جنسی هستند. ازآنجاییکه در فرهنگ ما استفاده از اینگونه لوازم نکوهیده است، از گذاشتن تصاویر آنها معذورم.

به جز صنعت س.ک.س ردلایت به شاخصه دیگری نیز مشهور است. هلند از معدود کشورهایی است که در آن خرید وفروش و استعمال مواد مخدر آزاد است. برای همین هم درحین عبور از این محله به طرز آزار دهنده ای بوی ماری جوانا در مشامتان میپیچد.

ماری جوانا یکی از نمادهای هلند
در بسیاری از فروشگاهها و کافی شاپهای ردلایت میتوان انواع مواد مخدر را تهیه و به استعمال آنها پرداخت. با اینکه شخصا" از هرگونه مود مخدر و دخانیات به شدت متنفرم ولی جهت ارضای میل کنجکاوی وارد یکی از این فروشگاهها میشویم. فروشنده اش مرد جوانی است که نه تنها قیافه اش شبیه قاچاقچی ها نیست بلکه ظاهری محترمانه دارد و مشغول مطالعه نیز میباشد. با اجازه او چند عکس از فروشگاهش میگیریم. برخلاف تصورم از عکاسی ما استقبال میکند و میگوید عکس فروشگاهش را توی فیس بوک بگذاریم و برایش تبلیغ کنیم...

باوجود آزاد بودن مواد مخدر در هلند، باید اعتراف کنم که در مدت دو روز و نیم اقامت در هلند، حتی یک چهره معتاد از آنها که در ایران به وفور جلویمان سبز میشوند در سطح شهر ندیده ایم. برعکس، آنچه میبینیم آدمهایی بغایت شاداب و سالم هستند که به ورزش و تغذیه سالم و خانواده بسیار اهمیت میدهند.

در ردلایت علاوه بر کاباره ها و کافه ها، چند موزه خاص ازجمله موزه اروتیک و موزه حشیش و ماریجوانا نیز دایر است که ما از اولی دیدن میکنیم.

در موزه اروتیک به تاریخچه این صنعت پرداخته شده و از کسانی که در آن تلاش کرده اند تقدیر گردیده. همچنین تعدادی مجسمه سفالی مربوط به قرون گذشته و تاریخ باستان مرتبط با این موضوع در معرض نمایش درآمده. باور کنید حتی یک تصویر مجاز هم در این موزه یافت نمیشود که آن را به نمایش گذارم. بروبیا در این خیابان بعد از غروب آفتاب بیشتر میشود و بیشتر مشتریان این محله توریستها هستند. این محله همچنین دارای هتلها و هاستلهای زیادی نیز میباشد که اقامت در آنها دسترسی داوطلبان را به خواسته هایشان آسانتر میکند.

علاوه بر همه این آزادی ها، هلند یکی از کشورهایی است که در آن همجنسگرایان از آزادی و حقوق مطلوبی برخوردارند و این نوع گرایش جنسی در این کشور جرم و گناه محسوب نمیشود. یکی از اتفاقات خاص در این محله تجمع دگرباشان است.

در یکی از کوچه های ردلایت عده ای زن و مرد را میبینیم که تجمع کرده و به نواختن موسیقی و رقص و پایکوبی و کف زدن و سرودخوانی مشغولند. از چهره و رفتار برخی از آنها میتوان حدس زد که همجنسگرا هستند. در دست برخی از آنها پرچم رنگین کمانی که نماد گرایش آنهاست به چشم میخورد. جالب اینکه از هر گروه سنی، زن و مرد و پیر و جوان ...در میانشان یافت میشود.

جماعت سرود زیبایی را دسته جمعی میخوانند و آنقدر دست می افشانند و پای میکوبند که باران تند و سیل آسایی در چشم بر هم زدنی آنها را از محل میتاراند....
و ما میمانیم و خاطرات خیس و باران خورده مان از خیابانی که نماد آزادی بشر است و اینک تاریکی کم کم آن را در خود فرو میبرد و چراغهای قرمزش یکی پس از دیگری روشن میشوند. برمیگردم و آخرین نگاهم را به سنگفرش باران خورده ردلایت می اندازم و در پانزدهمین شب سفرم به اروپا حس میکنم که به اندازه پانزده سال از این سفر تجربه آموخته ام...
پایان
























































































