کوه خواجه

 سفرنامه سیستان قسمت سوم (کوه خواجه)

+ نوشته شده در شنبه شانزدهم فروردین 1393 ساعت 0:58 شماره پست: 197


بالاخره ریگزارهای بی انتها و بیابانهای لم یزرع به پایان رسید و ما پس از ساعتها پیمودن جاده های پر فراز و نشیب و پررعب و هراس در بلوچستان و سیستان به منطقه نسبتا" سرسبز زابل نزدیک شده ایم حالا با خیال راحت میتوان شیشه ماشین را پایین کشید و در امتداد جاده، مزارع و باغات میوه را نظاره کرد که در این فصل سال عجب سبز و باطراوتند. حالا میتوان به تماشای خانه های روستایی پرداخت که از لای دیوارهایشان شاخه های درختان سربرآورده اند. این سبزینگی، این روستاها و زندگی که در آنسوی دیوارهای کاهگلی جریان دارد قوت قلبی مضاعف به ما میبخشد. اینجا دیگر از آن بادهای گرم سمجی که شن و غبار به هوا میپراکنند و آن موتورسوارانی که همه صورت خود به جز چشمها را پوشانده اند هم خبری نیست. حالا ما در 30 کیلومتری زابل یک جاده فرعی را درپیش گرفته ایم؛ جاده ای که ما را به یکی از جذابترین نقاط سیستان میرساند؛ جایی که طبیعت و تاریخ دست به دست هم داده اند و پدیده ای کم نظیر را پدید آورده اند که هر گردشگری را به سوی خود فرا میخواند

 این کوه ذوزنقه ای سیاه که به «کوه خواجه» (اوشیدا) معروف است، گدازه ای بازالتی است و تنها کوه موجود در منطقه برای همین هم، همچون جزیره ای سرگردان در دشتی بی انتها به نظر می آید؛ دشتی که روزگاری بستر دریاچه هامون بوده و اوشیدا جزیره ای افسونگر در میانه آن

با دیدن ترافیک جاده و قطار ماشینهای پارک شده در محوطه میتوان حدس زد که این کوه بروبیای زیادی دارد و بسیار فراتر از یک مکان تاریخی است. اصلا" مکان تاریخی و اینهمه بازدیدکننده؟!!!! محال ممکن است. آخر مگر میشود اینهمه آدم برای دیدن خرابه هایی جامانده از تاریخ آنهم بر بلندای یک کوه عجیب و مرموز به این نقطه دورافتاده بیایند. پس این جماعت پیروجوان اینجا چه میکنند؟ یعنی مردم سیستان اینقدر به تاریخ خود علاقه مندند که چنین پرشور از این مکان تاریخی استقبال کرده اند؟! 

حالا ما اینجا پای این کوه شگفت انگیز که چنین مهرمندانه برایمان آغوش گشوده میخواهیم فصلهایی تازه از کتاب تاریخ سرزمینمان را ورق بزنیم

آنچه در اولین نگاه این کوه را از سایرین متمایز میکند رنگ تیره آن است که به دلیل سنگهای بازالتی تشکیل دهنده آن میباشد. ارتفاع کوه چندان زیاد نیست و تنها 609 متر از سطح دریاست. پس بالا رفتن از آن برای ما که برای خودمان نیمچه کوهنوردی هستیم چندان دشوار نیست ولی از آنجاییکه بچه ها حسابی خسته اند و کفش مناسب کوه به پا نکرده اند و مثل همیشه با دمپایی هایشان به میدان آمده اند، چاره ای نیست جز اینکه آنها را به کسی بسپاریم. خوشبختانه در پای کوه یک سوئیت قرار دارد که مسئول گردشگری اینجا (یک خانم باستان شناس) در آنجا اقامت دارد. وقتی مشکلمان را به ایشان میگوییم، با مهربانی بچه ها را میپذیرد و ما با خیال راحت به سوی آثار تاریخی میشتابیم ولی هرچه بالاتر میرویم و به آثار باستانی کوه نزدیکتر میشویم جمعیت کمتر و کمتر میشوند و وقتی به دالانهای تاریخ پا میگذاریم با کمال تعجب هیچکس را در آنجا نمیابیم

حالا در محوطه باستانی کوه هستیم و وقتش رسیده که لایه لایه تاریخ را در آن کنار بزنیم و تاریخ سیستان را از دوره پارتها تا قرون اسلامی مرور کنیم. این محوطه باستانی در سال 1916 توسط باستان شناسان ایتالیایی کشف شد و بعد از آن در دوران پهلوی دوم توسط گوئلینی باستان شناس معروف ایتالیایی و تیمش مورد تحقیق واقع شد.

شاید برایتان جالب باشد اگر بگویم باستان شناسان آثار شش دوره تاریخ را در کوه اوشیدا شناسایی کرده اند؛ از دوران پارتها بگیر تا هخامنشی و اشکانی و ساسانی و همچنین دوره های مختلف اسلامی. وسعت و عظمت این بناهای تاریخی آنقدر زیاد است که برخی کارشناسان به اینجا لقب تخت جمشید خشتی را داده اند که البته اگر نظر ما را بخواهیید باید بگویم کمی اغراق کرده اند!

آثار به جا مانده از این دوران چندهزارساله شامل مجموعه بقایای کاخها، چند قلعه (کک کهزاد، قلعه چهل دختر، قلعه سرسنگ) چند آرامگاه (آرامگاه خواجه غلطان،خواجه مهدی) و بناهایی چون پیرگندم، خانه شیطان، و تعدادی بنای مقبره مانند است. از بین این مجموعه، کاخها، قلعه کهک کهزاد و قلعه چهل دختر مربوط به دوران قبل از اسلام است و بقیه متعلق به قرون پس از اسلامند. این بناها کاربردی دفاعی، زیستی و مذهبی داشته اند

بسیاری از بناهای موجود در کوه خواجه نقش مذهبی داشته اند که بر اساس باورها و اعتقادات ادیان مختلف و در دوره های مختلف تاریخ شکل گرفته اند. چند بنای زیگورات مانند و معابدی مربوط به آیین میتراییسم، آتشکده و حتی معبدی که برگرفته از معابد بودایی خاور دور است همه و همه نشان از تقدس این مکان در نزد ادیان مختلف و در دوره های مختلف تاریخ دارند

محققان به این نتیجه رسیده اند که از روزگاران دور زمانی که اوشیدا جزیره ای رویایی در دل دریاچه هامون بوده در باور مردم، هم هامون و هم اوشیدا بسیار مقدس بوده اند و پیشینیان بر این باور بودند که روزی (در هزاره دوازدهم) منجی (سوشیانت) از این دریا و از این کوه ظهور خواهد کرد. شاید به همین دلیل بوده که این کوه از همان روزگاران تا به امروز از تقدس بسیار بالایی برخوردار بوده و جالبتر اینکه این کوه در بین مذاهب گوناگون مسلمان، مسیحی، زرتشتی و حتی بودیسم و... مقدس است تا جاییکه گفته میشود در لحظه تولد حضرت مسیح(ع) سه مغ به این کوه آمده بودند و نوری عالمگیر را که همراه با تولد حضرت مسیح تابیده شده از اینجا دیده و همان دم به دین مسیح(ع) گرویده اند.

حالا در پس این دیوارهای بلند به محوطه باستانی قلعه رسیدیم قلعه ای زیبا که دورتادور حیاطش را اتاقها و رواقهایی پوشانده. اینجا شاید زیباترین و مهمترین بخش این مجموعه باشد که به قلعه کافرون نیز معروف است و شامل حیاط مرکزی، آتشکده، شاه نشین، ارگ و ... است. یک قلعه و قصر که آن را شاه نشین میدانند و گرداگردش را ایوانهای مسقف فراگرفته اند.

از قرار معلوم بر روی دیوار این اتاقها آثار به جا مانده از تزیینات داخلی بوده که البته همانطور که انتظار میرود امروز هیچ چیزی از آنها باقی نمانده و ما که به تک تک این اتاقها سرک کشیده ایم هیچ اثری از آثار آنهمه نقاشی دیواری و حجم و کنده کاری نمیبینیم. با دیدن این بخش از بنا تخت سلیمان در نظرم مجسم میشود

جالب اینجاست که باوجودیکه اوشیدا کوهی سنگی و صخره ایست ولی این قلعه و سایر بناهای موجود در کوه (به جز چند بنای کوچک سنگچین) هیچکدام از سنگهای بازالتی کوه ساخته نشده اند و همه خشتی و گلی اند. این موضوع خود به تنهایی میزان تقدس کوه را نمایان میکند آنقدر که کسی تیشه به ریشه اش نزند و سنگی را از آن جدا نکند.شاید اگر مردم منطقه این باورها و اعتقادات را نسبت به این مکان نداشتند، چه معلوم که تا به امروز این گدازه بازالتی گرانبها را از جا برکنده بودند

و اما اگر کوه را بالا و بالاتر برویم و سپس خود را به آنسوی کوه برسانیم، بناهای دیگری نیز به چشم میخورند که برخی از آنها کمی عجیبند و علت ساخت آنها شاید باورهای اعتقادی و مذهبی مردم بوده بناهایی سنگ چین همچون خانه شیطان و...

اما آنسوی کوه تعدادی از قبور اسلامی با سقفهای گنبدی نیز به چشم میخورد؛ مقبره خواجه غلطان یکی از این قبور است وقتی نفس نفس زنان به پای مقبره خواجه میرسیم تازه میفهمیم که یک راه میانبر ماشین رو از پای کوه برای رسیدن به مقبره خواجه وجود دارد و بیخود نیست که جماعتی از زن و مرد و پیر و جوان و خرد و کلان با آنهمه بند و بساط اینجا اتراق کرده اند.

جمعیت گرداگرد بنا جمع شده اند و به عبادت و زیارت و پخش نذورات مشغولند برخی همین حوالی سفره ای پهن کرده و با اهل و عیال مشغول صرف ناهارند، بقایای حیواناتی که به عنوان قربانی در اینجا ذبح شده در گوشه و کنارها به چشم میخورد برای همین هم حتی در این ارتفاع، مگس از سروکول همه بالا میرود. پیداست که اهالی منطقه به خواجه غلطان اعتقاد زیادی دارند و نه تنها در اعیاد مذهبی و ایام تعطیل بلکه همه روزه برای زیارت و نذر و قربانی به اینجا می آیند.

نسب خواجه را به خاندان حضرت علی (ع) نسبت داده اند که گویا به دست کفار به شهادت رسیده. اهالی منطقه آنقدر احترام و قداست برای خواجه غلطان قائلند که نام این کوه را به نام وی کوه خواجه نهاده اند. گفته میشود در بین بالغ بر دوهزارکوه موجود در ایران تنها همین کوه است که از قداستی بسیار برخوردار است. این کوه علاوه بر کوه خواجه و اوشیدا (ابدی) اسامی دیگری نیز همچون «کوه رستم»، «کوه باطنی» و کوه وحی دارد.

حالا باید راه رفته را دوباره بپیماییم و کوه را رو به بالا و سپس پایین برگردیم و بچه ها را از خانم باستان شناس تحویل بگیریم. گشتمان در کوه خواجه حدود یک و نیم ساعت طول کشیده و باید هرچه زودتر راه بیفتیم و تا شب نشده خود را به مقصد بعدی برسانیم بعد از تحویل گرفتن بچه ها، راه را ادامه میدهیم وقتی به زابل میرسیم دیگر عصر شده و ما فرصتی برای گشت و گذار در شهر نداریم پس برای اینکه دست خالی از این شهر بازنگردیم عکسی از مجسمه یعقوب لیث صفاری که در میدان ورودی شهر نهاده شده به یادگار میگیریم 

در لحظه وداع با سیستان وقتی به میل نادر میرسیم توقفی کوتاه میکنیم تا هم از این بنای به جا مانده از دوره افشاریه دیدن کنیم و هم دریاچه هامون صابری را اگر بخت یاری دهد، ببینیم اما چشمتان روز بد نبیند تا چشم کار میکند شوره زار است. انگار دریاچه هامون صابری تنها یک خواب و خیال بوده...

دیدن هامون خشک شده و شوره زار به جا مانده از آن و میل نادر که با دلی ترک ترک خورده چنین غریبانه نظاره گر مرگ تدریجی رفیق دیرین خود بوده، بدون شک بدترین خاطره ما از سفر به سیستان شد.

پایان

سه کوهه،قلعه نو، دهنه غلامان و...

سفرنامه سیستان قسمت دوم(سه کوهه-قلعه نو-دهنه غلامان-چاه نیمه)
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم اسفند 1392 ساعت 7:30 شماره پست: 195
 

از شهر سوخته که بیرون میزنیم پس از طی مسافتی کوتاه به جاده منتهی به «قلعه رستم» میرسیم ولی از بخت بد به دلیل بارندگی شب گذشته، جاده خاکی و پردست انداز منتهی به قلعه رستم به شدت گل آلود شده و رفتن بدانجا را برای ما غیر ممکن ساخته. برای همین هم این بخش از سفر از برنامه ما حذف میشود و ما از دیدن بافت تاریخی و آسیابهای بادی قلعه رستم بی نصیب میمانیم ولی از آنجاییکه هر سفری با چنین حوادثی همراه است بدون ناراحتی راه را تا مکان بعدی «قلعه سه کوهه» در سی کیلومتری سیستان ادامه میدهیم.

 

از اینجا به بعد طبیعت کم کمک رنگ عوض کرده و از آن خشکی و خاکستری بی انتها کاسته شده و جاده، مزین به درختچه ها و بوته زارهایی میشود و کم کم چشم ما به جمال سبزینگی روشن میگردد. وقتی به روستای سه کوهه میرسیم قلعه ای بر فراز تپه ای بلند از دور نمایان میشود. بعد از چرخی کامل دور قلعه عاقبت موفق میشویم تنها ورودی قلعه که دروازه شرقی آن است را کشف و به فتح آن نایل شویم.

 

از شهر سوخته که بیرون میزنیم پس از طی مسافتی کوتاه به جاده منتهی به «قلعه رستم» میرسیم ولی از بخت بد به دلیل بارندگی شب گذشته، جاده خاکی و پردست انداز منتهی به قلعه رستم به شدت گل آلود شده و رفتن بدانجا را برای ما غیر ممکن ساخته. برای همین هم این بخش از سفر از برنامه ما حذف میشود و ما از دیدن بافت تاریخی و آسیابهای بادی قلعه رستم بی نصیب میمانیم ولی از آنجاییکه هر سفری با چنین حوادثی همراه است بدون ناراحتی راه را تا مکان بعدی «قلعه سه کوهه» در سی کیلومتری سیستان ادامه میدهیم.

 

از اینجا به بعد طبیعت کم کمک رنگ عوض کرده و از آن خشکی و خاکستری بی انتها کاسته شده و جاده، مزین به درختچه ها و بوته زارهایی میشود و کم کم چشم ما به جمال سبزینگی روشن میگردد. وقتی به روستای سه کوهه میرسیم قلعه ای بر فراز تپه ای بلند از دور نمایان میشود. بعد از چرخی کامل دور قلعه عاقبت موفق میشویم تنها ورودی قلعه که دروازه شرقی آن است را کشف و به فتح آن نایل شویم.

 

 درمورد وجه تسمیه قلعه سه کوهه چند نظر متفاوت وجود دارد عده ای نام سه کوهه را برگرفته از واژه «سکا» (قوم سکاها) میدانند که چندهزارسال قبل در این منطقه ساکن بوده اند ولی افراد محلی قصه دیگری را که سینه به سینه به آنها رسیده نقل میکنند. آنها میگویند صدها سال قبل این مکان زیر آبهای رودخانه هیرمند قرار داشته که بعد از تغییر مسیر دادن هیرمند، خشک شده و به شکل سه برجستگی جزیره مانند از دل آب بیرون آمده به همین دلیل هم «سه کوهه» نام گرفته و بعدها قلعه ای که در آن ساخته شده نیز به همین نام معروف گشته

 

و اما بشنوید از تاریخچه ساخت قلعه. زمانی که نادرشاه افشار بر مسند قدرت نشست، سیستان منطقه ای کم جمعیت بود پس شاه برای تسلط بر این بخش از ایران گروهی از عشایر کوچ نشین شیراز را که تحت لوای وی بودند، به اینجا کوچاند و بزرگ قبیله را که فردی به نام «میرقنبر سربندی» بود به سمت والی منطقه گمارد.این قلعه از همان زمان توسط خاندان سربندی و فرزندان آنان که به صورت موروثی حکومت را در دست میگرفتند ساخته شد و توسعه یافت. خاندان سربندی سالهای سال در این منطقه حکومت کردند و قدرت و نفوذ آنان تا آنجا پیش رفت که با شاهزادگان قاجار وصلت کردند و حتی بخشی از این قلعه موسوم به (ملک سر) را نیز به عنوان مهریه و مخصوص ورود نوعروس قجری خود ساختند.

 

 بنای اصلی قلعه از سه بخش به هم پیوسته ارگ جنوبی، ارگ شمالی و ارگ میدانی تشکیل شده. ارگ جنوبی شامل یک حیاط مرکزی و مجموعه ای از اتاقهاست که توسط ایوانی دراز و باریک به هم راه دارند. ازقرار معلوم این بخش از ارگ،بخش اداری بنا و به قول معروف دفتر کار حاکم بوده. ارگ شمالی که به ملک سر(فلک سر) معروف است کمی کوچکتر از ارگ جنوبی است و ظاهرا" منزلگاه حاکم بوده. ارگ میدانی هم حد فاصل این دوبخش است که گویی جایگاه خادمان و ملازمان حاکم بوده. مصالح به کار رفته در ساخت قلعه، خشت خام و ملات گچ وخاک بوده که با کاهگل اندود شده و نمایی زیبا و درخور توجه بوجود آورده بخصوص ارگ شمالی که جدیدتر از ارگ جنوبی است و هرچه باشد محل زندگی یک شاهزاده خانم بوده.

 

 از آنجاییکه این ارگ نیز همچون سایر قلاع ایرانی مرکز حکومتی و محل زندگی حاکم شهر بوده، بر بلندای تپه و با برج و بارویی ستبر ساخته شده که هرکسی را به آن راه نبوده. با وجود نقاط مشترکی که ارگ با سایر قلعه ها دارد،قلعه ای منحصربفرد محسوب میشود و شرایط خاص اقلیمی، شیوه معماری و مصالح موجود در منطقه، معماری بنا را تحت الشعاع قرار داده 

 

اهمیت دیگر قلعه به دلیل قدمت سیصدساله آن است و ازآنجاییکه در تمام این مدت قلعه حیات سیاسی داشته میتوان به جرأت گفت که گنجینه ای کم نظیر و کلکسیونی گرانبها از معماری بومی اقلیم سیستان را در خود جای داده. باوجودیکه امروز از تزیینات داخلی قلعه چیز زیادی باقی نمانده ولی هنوز میتوان رد هنر و هنرمندان سیستانی را در گوشه کنار قلعه، طاقنماها، سقف گنبدی و گچبریهای زیبای سقف اتاقها مشاهده کرد

 

بعد از بازدید از سه کوهه راهی روستایی به نام «قلعه نو» میشویم که در شهرستان «زهک» در حوالی مرز افغانستان واقع است و به لحاظ بافت تاریخی و منحصربفرد پلکانی خود به ماسوله سیستان شهرت دارد

 

از دور چشممان بر تپه ای می افتد که خانه هایی گنبدی سرتاسرش را پوشانده و صحنه ای دلفریب پدید آورده اند؛ اینجا نمونه بارز یک روستای زیبا و اصیل سیستانی است؛ روستایی سنتی که سبک خانه های خشتی و گلی گنبدی شکلش سازگار با آب و هوای خشک و بادهای صدوبیست روزه سیستان است

 

جالب اینجاست که حتی در چنین روستای دور از دسترس لب مرز نیز در دل این همه عناصر طبیعی و سنتی میتوان شاهد مدرنیته بود. وقتی سنگفرش کوچه پسکوچه های قلعه نو را زیر قدمهایمان میگیریم بر گوشه و کنار حیاط یا ایوان خانه ها،چشممان به بشقابهای ماهواره می افتد و وقتی از کنار پنجره خانه ها رد میشویم نیز آهنگهای آشنای برنامه های پرطرفدار را میشنویم که اینچنین اهالی روستایی دنجرا کنج خانه هایشان سرگرم کرده! باورش سخت است که از این نقاط دور هم میتوان بر همه دنیا مسلط گشت و از اخبار و حوادث جهان آگاه شد.

 

و اما بشنوید از تاریخچه روستا که ریشه در دوران قاجار دارد و حدود 160 سال از عمرش میگذرد. میگویند در گذشته روستایی به نام قلعه کهنه در همین حوالی بوده که به دلایلی متروکه گشته و بعد این روستا در کنارش ساخته شده برای همین هم روستای جدید به قلعه نو شهرت یافته. دلیل نامگیری قلعه هم این بوده که روستا بربلندای تپه ای بنا گشته و از دور که به روستا مینگری آن را روستایی پلکانی میبینی پس بی دلیل نیست که این روستا به ماسوله سیستان معروف شده.

 

باوجودیکه بافت روستا کاملا" سنتی و همه خانه ها گنبدی شکل هستند ولی چند عمارت جدید هم در روستا به چشم میخورد که متفاوت از بقیه اند یکی از این بناها «ارگ محمدحسین خان نارویی نژاد» نام دارد که ساختمانی دوطبقه و نسبتا" مجلل با هزاروپانصدمتر زیربناست که متعلق به خان روستا بوده. به نظر میرسد درحال حاضر کسی در خانه زندگی نمیکند و بازدید برای عموم آزاد است برای همین هم ما وارد خانه شده و به طبقه دوم میرویم و از آن بالاست که موفق به گرفتن این عکسها میشویم

 

به جز این خانه و چند خانه جدید التأسیس که با آجر ساخته شده اند بقیه خانه های روستا همه خشتی گلی و گنبدی شکلند. خشت و گل سرما و گرما را درخود حفظ کرده و مانع از خروج گرما در زمستان و سرما در تابستان میشود.علاوه بر آن در سقف این خانه ها دریچه هایی به نام «کولک» و در دیوارها دریچه هایی به نام «سورک» تعبیه شده که نقش کولر را ایفا میکنند و کولک و سورک به همراه هم باعث جریان هوا در خانه گشته و در تابستانهای گرم و سوزان نقش بادگیری طبیعی را ایفا میکنند.

 

عاشق معماری این روستا شده ام دلم میخواهد ساعتها در این کوچه ها پرسه بزنم و عاقبت در خانه ای را بکوبم و خودم را مهمان یکی از این خانه ها کنم و بر سر سفره عیدشان بنشینم

 

ساعتی را در قلعه نو گشت میزنیم و کوچه های تنگ و باریکش که با سربالایی تندی رو به بالا میرود را میپیماییم و بر بلندترین نقطه آن میایستیم واقعا" زیباست فقط حیف از روستایی به این زیبایی که در این همه ریخت و پاش و سیم و فلز محصور شده آنقدر سیم و فلز و تیربرق در همه جا هست که حتی با فتوشاپ هم نمیشود آنها را محو کرد شما در ذهنتان روستا را بدون این سیمها تصور کنید یعنی بروید به چهل پنجاه سال قبل! خداییش زیباتر نبود؟

 

بالاخره از قلعه نو دل کنده راهی دیدار آثار باستانی واقع در دو کیلومتری آن «دهانه غلامان» میشویم؛ منطقه ای باستانی در 45 کیلومتری زابل که خرابه هایی از بزرگترین شهر خشتی و گلی هخامنشیان را در خود حفظ کرده.این آثار در محوطه ای وسیع به طول حدود 5 کیلومتر گسترده شده اند که وسعت واقعی شهر حدود صدوبیست هکتار برآورد شده که بخش عظیمی از آن به زیر زمینهای کشاورزی و آبهای چاه نیمه سوم مدفون است و تنها بخشهای ناچیزی از این شهر باستانی کشف و در معرض دید قرار دارد.

 

ازآنجاییکه آثار هخامنشی همیشه یادآور بناهای عظیم سنگی و کاخها و مقابر مجلل، آنهم در محدوده فارس، بیستون، شوش و (جاده شاهی) میباشد بنابراین کشف یک شهر زیرخاکی از نوع خشتی گلی آنهم در این منطقه، عجیب و دستاوردی بسیار مهم تلقی میشود چرا که نه تنها حاکمیت هخامنشیان را بر این نواحی اثبات میکند بلکه نحوه زندگی مردم عادی جامعه را نیز نشان میدهد همچنین با بررسی المانهای معماری و عناصر موجود در این بناها میتوان به فرهنگ و آداب و رسوم و گرایشات مذهبی مردم آن زمان نیز پی برد.

 

جالب اینکه در اینجا نیز معماری رسمی و اصیل هخامنشی با معماری بومی منطقه سیستان عجین گشته و معماری خاصی را پدید آورده. این شهر دارای ساختمانهای بزرگ عمومی، معبد، محله های مسکونی، خیابان، آبراهه و محله های نظامی و صنعتی بوده. به راستی چه کسی باور میکند که روزگاری این خرابه ها مراکز اداری و سیاسی هخامنشیان بوده باشد؟

 

کارشناسان معتقدند که این شهر احتمالا" همان شهر «زرک» پایتخت ایالت زرنکای «درانگیانا» (یکی از 28 ایالت امپراطوری هخامنشیان) بوده که در کتیبه های هخامنشی (بیستون، شوش و تخت جمشید) از آن یاد شده. بنابراین نام اصلی اش همان زرک بوده که به زهک تغییر یافته. نام فعلی آن (دهنه غلامان) نیز به دلیل وجود تنگه ای به همین نام در همین حوالی است که از دو سده قبل برده فروشان و تاجران برده، غلامان آفریقایی را برای فروش از این تنگه ردوبدل میکردند. این شهر در زمان هخامنشیان از اهمیت بسیاری برخوردار بوده و وجود بخشهای مختلف نظامی، صنعتی و حاکم نشین بر اهمیت آن تأکید میکنند. همچنین وجود معابد شهر، اطلاعات مهمی درمورد اعتقادات و آیینهای پرستش مردم میدهد. معبد بزرگ شهر، ساختمانی چهارگوش به وسعت دوهزاروپانصدمتر و دارای 36 اتاق و چندین آتشدان و سکو میباشد و مهمترین بنای یافت شده در این شهر به شمار می آید

 

سقف خانه های این شهر نیز گنبدی شکل بوده.خانه ها در دوسوی رودخانه هیرمند واقع بوده اند و شهر به دوبخش شمالی و جنوبی تقسیم میشده و جالب اینکه آن روزگاران نیز شمال شهر جای اشراف و بالانشینها بوده و جنوب شهر محله ای محقرتر محسوب میشده. باتوجه به جهت وزش بادهای معروف 120 روزه سیستان از شمال غربی به جنوب شرقی، درهای ورودی کلیه خانه های شهر در ضلع جنوبی ساختمان قرار داشتند.آثار هیچ برج و بارویی در اطراف شهر یافت نشده و این موضوع را میتوان نشانه امنیت، استحکام و ثبات اقتصادی شهر تلقی کرد.

این شهر در سده های ششم و پنجم قبل از میلاد بنا شده بوده ولی از حیات نسبتا" کوتاهی برخوردار بوده و تنها بین 150 تا 200 سال دوام آورده و بعد از آن به دلایل نامعلومی تخلیه و غیرمسکونی گشته و حدود 2000 سال به زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در دوره پهلوی(1344) برای نخستین بار عملیات کاوشگری توسط باستانشناسان ایتالیایی بر روی آن انجام و پرده از رازهای بسیار برداشته شد.در سال 86 قرار بود سدی در محوطه این کاوشگاه ساخته شود که قطعا" به نابودی آن می انجامید اما با مقاومت سرسختانه مردم و مسئولان منطقه، سد تغییر مسیر داد و به این ترتیب خطر از بیخ گوش این بنای ارزشمند رد شد.

 

از دیگر جاذبه های منطقه زهک چاه نیمه ها هستند؛ چهار گودال طبیعی آب که در 35 کیلومتری زابل قرار دارند. آب مازاد رودخانه هیرمند توسط کانالی به این گودالها هدایت و آنها را پرکرده است و منظره ای بدیع و دلفریب پدید آورده در کنار این آبهای زلال و آبی،یک پارک جنگلی و باغ وحش نیز ساخته شده که این منطقه را به تفرجگاهی زیبا و دوست داشتنی برای اهالی منطقه و گردشگران بدل نموده.

 

اما افسوس و دریغ از دریاچه هامون و رودخانه هیرمند که سالهاست رنگ آب را به خود ندیده و امروز به گودالی پر از شن و خاک تبدیل گشته و کابوسی که به سراغ تک تک رودخانه ها و دریاچه های کشور آمده اینجا نیز تعبیر گشته. روزگاری رود هیرمند که چون کودکی شوخ و بازیگوش از کوههای افغانستان سرچشمه میگیرد بعد از طی مسافتی 1050 کیلومتری به آغوش مهربان هامون میرسید ولی امروز از این کودک و مادر جز شوره زاری فرتوت و گودالی پراز شن و خاک چیزی باقی نمانده و اینکه شک نداشته باشید که در این فاجعه تک تک ما ایرانیها مقصریم.

 

همراه ما باشید ادامه دارد

شهر سوخته

سفرنامه سیستان قسمت اول (شهر سوخته)

+ نوشته شده در سه شنبه بیستم اسفند 1392 ساعت 6:9 شماره پست: 194

بالاخره امروز فرصتی دست داد تا سری به خانه مجازی و این وبلاگ زبان بسته بزنم. از آنجاییکه نوروز و سفرهای احتمالی در راه است پس بی معطلی میرویم سر اصل مطلب که همانا ادامه سفر و ورودمان به سرزمین سیستان میباشد. از شما چه پنهان تحت تاثیر تبلیغات و ذهنیتهای منفی و چه بسا نادرست از ورود به این استان اندکی بیمناکیم برای همین هم از شما دوستان میخواهیم که ما را در این سفر تنها نگذارید و همراه ما باشید!حالا ما از بم خارج شده و راه زاهدان را درپیش گرفته ایم چشمتان روز بد نبیند آنچه از شیشه ماشین شاهد هستیم یکسره برهوت است. انگار اینجا سبزینگی تنها یک افسانه است. تا چشم کار میکند ریگ و ریگزار است که با نسیمی ملایم به هوا برمیخیزد و گاه چهره ای خشن به خود گرفته و به شکل طوفان شن ظاهر میشود. گاهی نیز جوانانی که دوترکه بر موتور سوارند و همه صورت خود به جز چشمها را پوشانده اند در جاده ظاهر میشوند و بر ترسهایمان دامن میزنند. حالا فکرش را بکنید اگر در این ریگزار بی پایان کسالت بار، یک آبادی جلویمان سبز شود چه حالی پیدا میکنیم!
 پس وقتی به شهر «فهرج» میرسیم چنان ذوق زده میشویم که فی الفور خودمان را به آغوشش می اندازیم. از آنجاییکه این شهر همنام با شهری در استان یزد است که قدیمیترین مسجد ایران (مسجد جامع فهرج) در آن واقع است کنجکاویم در این شهر نیز سروگوشی آب دهیم باوجودیکه این شهر در استان کرمان واقع است ولی از طرز لباس پوشیدن مردم میتوان دریافت که ساکنین این دیار از اقوام بلوچند. خیابان اصلی شهر را درپیش میگیریم و در انتها به جاده ای باریک میرسیم که علیرغم قرارگیری در دل کویر بی شباهت به جاده های جنگلی شمال نیست



بالاخره امروز فرصتی دست داد تا سری به خانه مجازی و این وبلاگ زبان بسته بزنم. از آنجاییکه نوروز و سفرهای احتمالی در راه است پس بی معطلی میرویم سر اصل مطلب که همانا ادامه سفر و ورودمان به سرزمین سیستان میباشد. از شما چه پنهان تحت تاثیر تبلیغات و ذهنیتهای منفی و چه بسا نادرست از ورود به این استان اندکی بیمناکیم برای همین هم از شما دوستان میخواهیم که ما را در این سفر تنها نگذارید و همراه ما باشید!حالا ما از بم خارج شده و راه زاهدان را درپیش گرفته ایم چشمتان روز بد نبیند آنچه از شیشه ماشین شاهد هستیم یکسره برهوت است. انگار اینجا سبزینگی تنها یک افسانه است. تا چشم کار میکند ریگ و ریگزار است که با نسیمی ملایم به هوا برمیخیزد و گاه چهره ای خشن به خود گرفته و به شکل طوفان شن ظاهر میشود. گاهی نیز جوانانی که دوترکه بر موتور سوارند و همه صورت خود به جز چشمها را پوشانده اند در جاده ظاهر میشوند و بر ترسهایمان دامن میزنند. حالا فکرش را بکنید اگر در این ریگزار بی پایان کسالت بار، یک آبادی جلویمان سبز شود چه حالی پیدا میکنیم!
 پس وقتی به شهر «فهرج» میرسیم چنان ذوق زده میشویم که فی الفور خودمان را به آغوشش می اندازیم. از آنجاییکه این شهر همنام با شهری در استان یزد است که قدیمیترین مسجد ایران (مسجد جامع فهرج) در آن واقع است کنجکاویم در این شهر نیز سروگوشی آب دهیم باوجودیکه این شهر در استان کرمان واقع است ولی از طرز لباس پوشیدن مردم میتوان دریافت که ساکنین این دیار از اقوام بلوچند. خیابان اصلی شهر را درپیش میگیریم و در انتها به جاده ای باریک میرسیم که علیرغم قرارگیری در دل کویر بی شباهت به جاده های جنگلی شمال نیست



 در انتهای شهر چشممان به خرابه هایی از یک بنای قلعه مانند می افتد و باوجود ترسی که از خلوت و غریبانه بودن فضا در جانمان ریخته به خود جرأت داده و پیاده میشویم تا از این بنای متروکه عکسی به یادگار بگیریم تا مبادا دست خالی از این دیار برگشته باشیم.

بعد از خروج از فهرج بازهم در این جاده کسالت بار ادامه میدهیم تا جایی که منار آجری بلندی مقابلمان ظاهر شده و فرمان ایست میدهد. نمیدانید وجود یک بنای قدیمی در چنین جایی تا چه اندازه غنیمت است. از قدیم گفته اند لنگه کفش قراضه در بیابان نعمتیست، حال چه برسد به برجی تاریخی که در بیابان به ناگه چراغ راهت شود! این برج که به «میل نادری» شهرت دارد حدود نهصد سال قدمت دارد ولی از آنجاییکه در دوران نادرشاه افشار بازسازی گشته به میل نادری شهرت یافته. ارتفاع آن چهل گز میباشد و چراغ راهی بوده برای کاروانهایی که در این مسیر آمد و شد میکرده اند. آجرکاریهای میل بسیار زیباست و راه پله ای دارد که میتوان از آن بالا رفت و بر فرازش ایستاد و ریگزاران را تا انتهای افق یک دل سیر نظاره کرد. از حق نگذریم برج فضایی دوستانه و صمیمی را ایجاد کرده و به همه مسافران فرصت توقف و استراحتی کوتاه و گپ و گفتی دوستانه را میدهد.

از دیگر دیدنیهای جاده های بین شهری سیستان، برجهای نگهبانی قلعه مانند و پلیس راههای منحصربفرد آن است. پلیسها پوششی متفاوت (به منظور استتار) دارند و همگی مجهز به اسلحه اند و این صحنه ها البته هم مایه آرامش ما تازه واردهاست و هم بر ترسهایمان از این سرزمین ناشناخته دامن میزند. بالاخره پس از ساعتها درنوردیدن ریگزارها و بیابانهای لم یزرع در پس زمینه ای خاکستری به زاهدان میرسیم. بعد از استقرار و صرف ناهار در رستوران و استراحتی کوتاه، به قلب شهر میزنیم اما از آنجاییکه در زاهدان بنای تاریخی خاصی وجود ندارد پس ترجیح میدهیم گشتی در بازار زده تا با مردم شهر بیشتر آشنا شویم. در همین مدت کوتاه درمیابیم که ذهنیتی که داشته ایم دور از واقعیت بوده و مردم زاهدان بسیار مهربان، مهمان نواز و دور از خشونتند و زاهدان شهری مدرن و تمیز است.
با اینکه در سفر با خرید میانه خوبی ندارم ولی اینجا تا دلتان بخواهد خرید میکنم از کیف و کفش و لباس و پارچه بگیر تا چای و قهوه و اسباب بازی برای بچه ها. خلاصه اینکه تلافی همه سفرهای قبلی را درهمین شهر در می آورم. اما از آنجاییکه فردا روز سخت و برنامه فشرده ای را درپیش داریم ساعت هفت به اقامتگاهمان برگشته شام مختصری خورده و زود میخوابیم. صبح علی الطلوع زاهدان را ترک و پس از طی مسیری بغایت نچسب و دوست نداشتنی و عبور از مناطقی
همچون «تاسوکی» که نامشان با خشونت و وحشت گره خورده، بالاخره در 56 کیلومتری زاهدان به محوطه «شهر سوخته» میرسیم و یکراست به سراغ ساختمان موزه میرویم آنهم درست زمانی که موزه تازه باز شده و ما اولین بازدیدکنندگان آن هستیم


نکته جالب توجه درمورد موزه شهرسوخته این است که از آنجاییکه این موزه در وسط بروبیابان واقع است دارای محوطه ای بسیار وسیع و امکاناتی جهت شبمانی است بطوریکه در محوطه علاوه بر چند سیاه چادر، تعدادی آلاچیق وجود دارد که درصورتیکه مسافران، شب هنگام به شهرسوخته برسند امکان اسکان در آنها فراهم است. ضمنا" محوطه مجهز به نگهبانی است و دورتادورش نیز دیواری بلند و ایمن دارد بنابراین میتوان با کمال آسودگی برای شبمانی در محوطه موزه برنامه ریزی کرد. کمااینکه وقتی صبح زود به آنجا رسیدیم مشاهده کردیم که یک اتوبوس گردشگری شب گذشته را در این مکان اتراق کرده است. 

در موزه شهر سوخته تعدادی از اشیای یافت شده از محوطه باستانی در محفظه های شیشه ای به نمایش گذاشته شده اند 

همچنین اسکلت انسانهای آن دوران، در قبور متفاوتی در معرض دید قرار داده شده که نحوه تدفین آنها بسیار متنوع و جالب توجه میباشد. برخی به حالت طاقباز، برخی دمر و برخی به حالت جنینی دفن شده اند. برخی قبرها نیز دونفره هستند 

همچنین بخشی از موزه،غرفه مردم شناسی است و ماکتهای اقوام سیستانی و بلوچ همراه با آداب و رسوم خاص منطقه به نمایش گذاشته شده اند.

بعد از بازدید از موزه شهر سوخته به طرف محوطه باستانی که در آنسوی جاده و روبروی موزه واقع شده میرویم. اینجا شهر سوخته است؛ بقایای شهری باستانی، به جا مانده از تاریخ و تمدن هیرمند. روزگاری دریاچه هامون که امروز جز نامی از آن باقی نمانده تا این مکان گسترده بوده و رودهای دائمی پرآبی، دریاچه که چه عرض کنم دریای هامون را تغذیه میکردند. آن روزگاران این ریگزارهای لم یزرع تفتیده، زمینهایی حاصلخیز و جلگه ای بودند و درختان افرا و بید و سپیدار براین سرزمین سایه گسترده بودند.

نیاکان ما از 5200 سال قبل به اینجا مهاجرت و تمدنی را پایه گذاری نمودند که به یکی از پیشرفته ترین تمدنهای بشری در جهان بدل گشت تا روزی که به شکل مرموزی طعمه حریق شد. پس از آن قرنها و هزاره ها به زیر خاک مدفون گشت تا اینکه حدود صدوپنجاه سال پیش به طور تصادفی کشف و یک مستشار خارجی به نام «کلنل بیت» موفق به دیدن آثار سوختگی در آن شد و نام شهرسوخته را برآن نهاد. از سال 1346تا 1357عملیات باستانشناسی توسط یک گروه ایتالیایی در آن انجام شد که بعد از انقلاب باخروج باستانشناسان، متوقف گشت. 

 شهر سوخته 151 هکتار وسعت دارد که از این میزان تنها حدود پنج درصد از آن کشف شده و نودوپنج درصد دیگر آن هنوز در زیر خاک مدفون است. شهر دارای 5 بخش (مسکونی، مرکزی، صنعتی، بناهای یادمانی و گورستان) است. بخش مسکونی که 80 هکتار از شهر را تشکیل میدهد، دارای سیستم بسیار منظم شهرسازی و خیابان و کوچه های متعدد بوده که خانه هایی با ابعاد مختلف در فواصل منظمی از هم در آن قرار داشته اند. هر واحد ساختمانی شش تا ده اتاق داشته که دارای پلکان، اجاق، آخور و... بوده. تمام شهر مجهز به سیستم پیشرفته آب و فاضلاب بوده و طبق نظر کارشناسان، تمدنی شبیه به تمدن سرزمین نیل در این شهر حاکم بوده. مصالح ساختمانی به کار رفته در بناها چینه، خشت، چوب، حصیر و ...بوده و تعدادی اشیا و ظروف خانگی از انواع سنگی، مرمری، سفالی و... از این بخش استخراج گشته که درحال حاضر در موزه های مختلف ایران نگهداری میشود

بخش صنعتی نیز یکی دیگر از بخشهای کشف شده شهر سوخته میباشد شواهد به دست آمده نشان میدهد که ساکنین شهرسوخته دارای صنعت بسیار پیشرفته ای بوده و صنایعی چون پارچه بافی، کوزه و سفال، سنگتراشی، جواهرسازی، رنگرزی، معرق کاری، حصیربافی و... در بین آنان بسیار رونق داشته. تنها گوناگونی کفن و جواهراتی که از بدن مردگان کشف شده، حکایت از پیشرفت صنعت پارچه بافی و زیور آلات در میان آنان دارد. برای درک میزان هنر و صنعت آن مردمان، همین قدر بگویم که وقتی بر زمین شهر سوخته قدم میگذاری در حقیقت بر فرشی از سفال قدم نهاده ای. تمام مسیر، با تکه های شکسته سفال فرش شده و این خود به تنهایی گویای صنعت پیشرفته این قوم بوده

کاخ سوخته در بخش شرقی شهرسوخته در جنوب محله مسکونی بنا شده و بزرگترین بنای موجود در این شهر به شمار میرود. مساحت کنونی کاخ به 560 مترمربع میرسد ولی مساحت واقعی بیشتر از این بوده. کاخ دارای بیست و پنج اتاق و فضا به اشکال مختلف است گرچه چهاردوره زندگی در آن شکل گرفته ولی بیشتر آثار به جا مانده مربوط به دوره 2200 تا 1800 سال پیش از میلاد است این بنا نیز خشتی و دارای دو رشته پلکان است که به طبقه دوم راه میافته.

اما یکی از جذابترین بخشهای این شهر که پرده از اسرار بسیار برداشته، گورستان است. نحوه تدفین مردگان و اشیایی که در آن روزگاران همراه مردگان دفن میکردند کلید حل بسیاری از معماها گشته.

تخمین زده اند که در این گورستان بیست و یک هکتاری، بالغ بر بیست هزار گور موجود باشد که از این تعداد تنها 310 گور شناسایی شده که البته از همین تعداد کم نیز آثار بسیار ارزشمندی به دست آمده. گذشتگان ما به حیات پس از مرگ اعتقاد زیادی داشته و براین باور بوده اند که مردگان پس از مرگ زندگی مادی دارند بنابراین لوازم شخصی آنها را همراهشان دفن میکردند

علاوه بر اینها نحوه تدفین مرگان، گوناگونی شکل و اندازه قبور، جهت قرارگرفتن سر و چشمها و... بیانگر اعتقادات مذهبی انسانها در آن دوران بوده. در این گورستان  بالغ بر ده گونه ساختار متفاوت قبر و نحوه تدفین کشف شده. جهت سروچشمان مردگان به سمت خورشید بوده و این مسئله تقدس نور و آفتاب را در باورها و اعتقادات آنان اثبات میکند. از اینها گذشته علایم آناتومیکی خاصی در برخی اجساد کشف شده که علاوه بر اشاره به وضعیت بهداشت و سلامتی و تغذیه آنان، نشان از پیشرفت علم پزشکی و سایر علوم و فنون در آن روزگاران دارد 

نخستین چشم مصنوعی جهان (عکس از اینترنت)

به عنوان مثال کشف جسد زن 30 ساله ای که چشم چپش مصنوعی بوده نشان از پیشرفت علم پزشکی داشته این چشم 4800 سال دوام آورده و به عنوان نخستین چشم مصنوعی جهان ثبت شده است. از دیگر پیشرفتهای علم پزشکی میتوان به جراحی مغز در یک کودک هیدروسفالی و جراحی استخوان در مواردی دیگر اشاره کرد.

همچنین بسیاری از اشیای یافت شده در این مکان،درنوع خود بی نظیر و اولین درجهان بوده اند از این نمونه میتوان به اولین تخته نرد با مهره هایی از چوب آبنوس،اولین خط کش جهان با دقت نیم میلیمتری و اولین انیمیشن جهان که تصویر بزی کوهی را در پنج حالت مختلف بر روی جامی سفالین نشان میدهد اشاره کرد که با چرخاندن جام،انگار بز بازیگوش بر روی بوته ها میجهد.

شهر سوخته آنقدر وسیع است که گشت کامل در آن آنهم با پای بچه ها حدود دو ساعت طول میکشد گرمای هوا از یک سو و جذاب نبودن فضا برای بچه ها که هنوز درک درستی از تاریخ و تمدن ندارند از سویی دیگر، باعث خستگی و بهانه جویی آنها گشته. ما هم که دست بردار نیستیم و میخواهیم همه جای شهرسوخته را زیروزبر کنیم و به همه سوراخ سمبه هایش سرک بکشیم پس تعجب نکنید که بچه ها در پایان گشت نفله شده باشند و ما مجبور شویم قسمتی از مسیر بازگشت را اینگونه طی کنیم .

همراه ما باشید ادامه دارد