از لحظه ای که پایمان را به قزوین گذاشته ایم چیزی که ما را سخت تحت تأثیر قرار داده متانتی است که در گفتار و کردار مردم شهر موج میزند. باید اعتراف کنم در مدت کوتاهی که در قزوین هستیم در برخورد با اهالی شهر به جز خوشرویی، ادب، مهمان نوازی، حوصله بسیار و البته دانش همه جانبه از داشته هایشان چیزی ندیده ام. در چهره مردم شهر هیچ شتابی برای رسیدن به آرامشی که بسیاری از ما دوان دوان و پراضطراب در پی یافتن آن هستیم دیده نمیشود درعوض آرامشی عجیب که بی شک از ایمان، آگاهی و اصالت آنها سرچشمه میگیرد، در همه جای شهر نمود دارد؛ چیزی که این روزها در کمتر کلان شهری نظیرش را میتوان یافت. وقتی از کسی آدرسی میپرسیم به بهترین شکل ممکن راهنمایی مان میکند گاهی با موتور یا ماشینش می افتد جلو و ما را تا در ورودی عمارت میرساند این موضوع آنقدر تکرار میشود که دیگر میتوانیم با اطمینان به قضاوت کلی در مورد آنها برسیم که قزوینیها مردمانی شریف، انسان دوست و مهمان نوازند و کلیه حرف و حدیثی که در قالب لطیفه برای آنها ساخته اند بیهوده و باطل است. حالا از شما میخواهم با خیال آسوده همراه من شوید تا باهم به چند مکان مذهبی شهر سفر کنیم به فضاهایی که از روزگاران دور‍، نیاکانمان سر تعظیم در مقابل پرورگار فرود آورده اند.پس گشتمان را از کهنترین عبادتگاه شهر شروع میکنیم جایی که بانگ اذان مناره هایش قرنهاست که مردم شهر را به مهمانی معبود فرا خوانده.

 اینجا مسجد جامع عتیق شهر است یکی از قدیمیترین مساجد ایران که چون نگینی در خیابان سپه میدرخشد. از همان دریچه کوچک درب ورودی، دنیایی از هنر در مقابل دیدگانمان گشوده میشود و ما با دیدن گنبد فیروزه ای، کاشیکاری های زیبا و مناره های استوارش به وجد می آییم و درمیابیم که با مجموعه مفصلی از معماری ایرانی طرفیم که نه امروز و دیروز بلکه در طی هزارو دویست سال ساخته شده!

در مورد پیشینه مسجد روایتهای بسیار است؛ عده ای از مورخان بر این باورند که در دوره ساسانی، در این مکان آتشکده ای برپا بوده که با حمله مسلمانان تخریب و این مسجد بر روی پایه هایش بنا گردیده. مورخان تاریخ ساخت مسجد را به سال 192 قمری و به دستور هارون الرشید نسبت میدهند که در قرون متمادی چندین بار مورد تخریب و سپس مرمت واقع گردیده در حمله مغولها به طور جدی تخریب شده و در دوره ایلخانی بازسازی گردیده و در دوره صفویه و قاجاریه تا به امروز چندین بار مرمت گشته و هربار چیزی به آن افزوده شده و بنابراین بیراه نیست اگر آن را کلکسیونی عتیقه و پربها به حساب آوریم که لایه های مختلف تاریخ را میتوان بر پیکره کهن آن دید.

مسجد از لحاظ معماری به سبک چهار ایوانی است ایوانهایی یادگار از صفویه و قاجاریه و کتیبه هایی به خط کوفی و نسخ و ثلث که زینت بخش آنهاست اما یکی از زیباترین بخشهای مسجد گنبد آجری دو پوش آبی رنگ آن است که یادگار دوره ایلخانی است، هشت شبستان بزرگ هم در چهار طرف حیاط قرار دارد که در دوره های بعد به آن اضافه شده.

http://s1.picofile.com/file/7901892040/%D9%82%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%8617.jpg

 اما زخمهایی عمیق نیز بر پیکره مسجد به چشم میخورد یکی از غم انگیزترین آنها، آتش سوزی اخیر مناره غربی آن است که به دلیل سیم کشی غیر اصولی آن رخ داد و مناره چوبی زیبا را طعمه حریق کرد و تا اهالی محل بجنبند و کلید دار مسجد را بیاورند و آتش نشانها سر برسند، مردم با چشمانی اشکبار سوختن مناره را نظاره گر بوده اند.

 مناره چوبی زیبایی که هنوز که هنوز است زخمهایش التیام نیافته و شاید هرگز نتواند به شکل سابقش دربیاید.

بعد از مسجد به سراغ یکی دیگر از اماکن مذهبی شهر میرویم به یکی از خانه های تاریخی که تبدیل به حسینیه شده. به مانند همه خانه های تاریخی، از بیرون آن چیزی پیدا نیست و کسی فکرش را هم نمیکند که در پس این درب چوبی و دیوارهایی قدیمی دنیایی از طرح و نقش نهفته باشد.

 

  بااینکه اکثر خانه های تاریخی مطرح ایران از نوع کویری تا شمالی و جنوبی اش را دیده ام همینجا اعتراف میکنم که یکی از زیباترین و منحصربفردترین خانه های تاریخی ایران در پس این آجرهاست؛ موزه ای مجلل که مجموعه نفیسی از هنرهای ایرانی را در خود جای داده نقشهایی که انسان را غرق در شگفتی و حیرت میکند

خانه امینیها در سال 1275 قمری با سرمایه چهل و هشت هزار تومانی یکی از ملاکان بزرگ قزوین به نام «حاج محمدرضا امینی» ساخته شده که در زمان خودش پول چند قصبه و قریه بوده. خانه در دو طبقه همکف و زیرزمین بنا گردیده و حیاطی شمالی و جنوبی دارد و با خانه های کویری که حیاطی مرکزی دارند متفاوت میباشد طبقه همکف سه تالار به موازات هم دارد که توسط ارسی ها از هم جدا شده اند و در ایام عزاداری محرم و مراسم اطعام و افطاری، ارسی ها به حالت کشویی رو به بالا جمع میشده و تالارها به یک تالار واحد تبدیل میشده اند

http://s2.picofile.com/file/7901894294/%D9%82%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%8623.jpg

از تزیینات داخل خانه چیز زیادی باقی نمانده و طبق گفته نسل ششم ورثه امینی ها بسیاری از اشیای خانه از جمله فرشها در موزه ای در پاریس نگهداری میشوند فرشهای ابریشمی دستبافتی که دقیقا" به شکل تزیینات سقف بوده اند و در نگاه اول اینطور گمان میرفته که سقف آینه کاری تصویر فرش را منعکس میکند

http://s1.picofile.com/file/7901897418/%D9%82%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%8628.jpg

از دیگر تزیینات خانه میتوان به انواع لوستر و چلچراغ بزرگ تالار وسط اشاره کرد که همان زمان از ایتالیا آورده شده بوده

روی دیوارها و سقف تزیینات بسیار زیبای گچبری و آینه کاری نقش بسته و شیشه های تمام رنگی ارسی ها با آن رنگهای بدیع و دلفریب و نقاشی های دیواری هر گردشگری را مات و مبهوت میکند، شیشه کاریها و ارسی هایی که نظیرش را تا بحال در هیچیک از خانه های تاریخی مجلل ندیده ایم

 

 در بالای یکی از پنج دریها طرح برج های دوازده گانه نقش بسته

http://s1.picofile.com/file/7901896448/%D9%82%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%8626.jpg

اما با دیدن این خانه سئوالی که برایمان پیش می آید این است که چطور صاحب خانه حاضر شده چنین قصر باشکوهی را که اینهمه هزینه را پای ساختش گذاشته به همین راحتی وقف کند. ماجرا از این قرار است که بعد از ساخت خانه، ناصرالدین شاه که به قزوین آمده بوده، به این خانه دعوت میشود و از آنجایی که عادت داشته هرچیز زیبایی را که میدیده اعم از خانه و زن و اسب و جواهر و... تصاحب میکرده سخت عاشق و دلباخته خانه میشود و هوس تملک آن را در سر میپروراند اما آقای امینی که پیش بینی چنین چیزی را میکرده هوشمندانه به او پاسخ میدهد که این خانه را وقف حسینیه کرده و اینگونه خطر از بیخ گوشش رد میشود.

 از آنجاییکه حاج محمدرضا امینی فرزندی نداشته حسینیه به برادرش حاج محمدتقی و بعد از او نسل اندر نسل به پسران ارشد ایشان رسیده که در قسمتی از خانه زندگی کرده اند و امروز نسل ششم مرحوم پذیرای گردشگران میباشد،مردی باوقار که حتی در یک بعد از ظهر گرم تابستان با دهان روزه درب خانه آبا و اجدادی را میگشاید تا مبادا گردشگری از راه دور حتی از آنسوی دنیا به هوای دیدن خانه بیاید و ناکام برگردد و روح بزرگ و نیکوکار جد بزرگوار آزرده گردد.

حالا در کوچه ای بن بست به دنبال عبادتگاهی از جنسی دیگر هستیم به راستی چه کسی فکرش را میکند که لابلای این کوچه پسکوچه های مسلمان نشین یک عبادتگاه مسیحی جا خوش کرده باشد؟ این ساختمان کوچک و زیبا که پشت نرده های همیشه بسته قرار گرفته، «کلیسای کانتور» است؛ کلیسای نقلی که مرا به یاد کلیساهای کاخ کرملین می اندازد و فرم چلیپایی و گنبدش داد میزند که روسی است.

اما در پس این ظاهر زیبا و آجرهای صورتی رنگی که آدم را یاد خانه های عروسکی توی قصه ها می اندازد غم بزرگی پنهان است این کلیسا یادآور اشغال ایران توسط بیگانگان پس از جنگ جهانی دوم و حوادث تلخ پیرامون آن است که تاریخ سرزمینمان را دگرگون کرد و کشوری را که میرفت تا در سایه یکی از بزرگترین نوابغ سیاسی اش از عقب ماندگی رهانیده و به کشوری متمدن در منطقه بدل شود، با هزار مشکل مواجه گرداند.

وجه تسمیه کلیسای کانتور به این دلیل است که در دوره مشروطه خواهی منطقه ای به نام کانتور در اختیار روسها بوده که دفاتر اداری خود را در آن برپا کرده بودند و چون پس از اشغال ایران این کلیسا را در همان منطقه ساختند به همان نام شهرت یافت البته کلیسا به دلیل برج نسبتا" بلندش که یازده متر ارتفاع دارد به «برج ناقوس» نیز شهرت دارد

در محوطه کلیسا دو سنگ قبر وجود دارد که یکی متعلق به خلبانی است که بر اثر سقوط هواپیمایش جانش را از دست داده و دیگری از آن یک مهندس راه سازی است. همانطور که انتظار داشتیم کلیسا در اکثر اوقات بسته است و تنها میشود از لای نرده های فلزی آن به نظاره اش ایستاد و با همه محقر بودنش زیباییهای درونی از ستونهای خارجی تزیینی تا دو گنبد آبی، محراب و دار و درخت حیاطش را دید.

http://s1.picofile.com/file/7901898816/%D9%82%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%8631.jpg

 این کلیسای خفته در تاریخ روزی برای خودش برو بیایی داشته و اشغالگران روسی و خانواده هایشان فرایض دینی خود را در آن به جا می آوردند امروز اما دیگر صدای ناقوس کلیسا کسی را به عبادت فرا نمی خواند و کلیسای کانتور در سکوت و خاموشی خود به نظاره تاریخ نشسته.

همراه ما باشید ادامه دارد.