وقتی از هند حرف میزنیم...
ساعت هشت و نیم صبح است و تا رسیدن به آگرا چندساعتی وقت داریم و چون عملا" کاری برای انجام دادن نداریم پس فرصت خوبیست تا نقاب از رخ هند بالا بزنیم و چهره واقعی اش را نشان دهیم. وقتی نگارش سفرنامه هند را شروع کردم با خود عهد بستم که هم از زیباییها و هم از زشتیهای هند بگویم چراکه تنها نوشتن از زیباییها، دروغ گفتن به خود و دوستان است

همان اول سفر، راننده زحمت کشیده و با آویختن فلفل به اتوبوس،همه را از هر بلا و چشم زخمی مصون کرده. همانگونه که ما ایرانیها برای مصونیت از چشم زخم از اسفند استفاده میکنیم در هند نیز از فلفل به همین منظور استفاده میشود. پس اگر در هند ریسه های فلفل را جلوی مغازه ها،خانه ها،ماشینها و... دیدید تعجب نکنید.

هنوز در خیابانهای دهلی هستیم و همچنان هاج وواج عجایب این سرزمینیم؛از کدامشان برایتان بگویم؟ از چهارراهها و میادینی که از شدت جمعیت در حال انفجارند، گدایان پاپتی که با لباسهای مندرس و سرووضعی ژولیده با چشمانی ملتمس به عابران نگاه میکنند و کودکان کار که به جای رفتن به مدرسه در خیابانها مشغول پول درآوردن هستند؛

از آویزان شدن به ماشینها برای فروختن گل به راننده ها تا بادبادک فروشی و آکروبات بازی و نمایشهای خیابانی و بدتر از همه گدایی ...

از کسانی که کل زندگیشان در کارتنی خلاصه میشود که در زیر پلها یا مترو رویش میخوابند تا کسانی که زباله ها را کندوکاو میکنند تا عطش جوع خود را فروکش کنند.اصلا" نمیشود باور کرد که این همه بیغوله، اینهمه گدا، اینهمه سگ و گاو و الاغ در پایتخت کشوری که رشد اقتصادی سالانه و فن آوری پیشرفته اش دنیا را انگشت به دهان کرده، وجود داشته باشد.

شاید تعجب کنید اگر بگویم هشتاد درصد از یک میلیاردو سیصدمیلیون جمعیت هند بادرآمد کمتر از روزی دو دلار و زیر خط فقر زندگی میکنند و سی درصد از این گروه زیر خط فقر مطلق و با درآمد کمتر از یک دلار در روز در محله های زاغه نشین، زیر پلها، روی کارتن و... زندگی میکنند

خانه هایی در دل دهلی که تنها منبع سوختشان فضولات دامهاست
با همه این اوصاف همزیستی مسالمت آمیز زاغه نشینها و خانواده های اشرافی، حس ترحم و البته تحسین را توأمان برمی انگیزند زاغه ها تنها محدود به حاشیه های شهر نیستند بلکه درهمه جای شهر حتی محله های اعیانی هم به چشم میخورند

زاغه ها هم مثل ساکنین هند، به طبقات مختلف تقسیم میشوند بعضی از محله های زاغه نشین کمی لوکسترند و در مقابل هتلهای پنج ستاره بنا شده اند و به جز چادر از آجر و حلبی نیز در ساختارشان استفاده شده.

برخی در مقابل بزرگترین دانشگاه هند بنا گشته اند و فضایی فرهنگی تر دارند و مجهز به ماهواره و تلویزیون هم هستند.

برخی هم مربوط به پایینترین طبقات اجتماعی هند(طبقه نجس ها) هستند. وقتی از کنار چادرهای مندرس آنها رد میشویم با کمال تعجب میبینیم که حتی یک زیرانداز پوسیده هم در چادرهایشان ندارند و روی خاک زندگی میکنند؛همان خاکی که رویش به دنیا می آیند، زندگی میکنند و سرآخر هم میمیرند.این گروه پست ترین طبقه اجتماعی هندند و حق ندارند از خود بپرسند که آیا حق ما از زندگی در کشوری که چهارمین اقتصاد دنیاست همین یک تکه خاک است؟ آنها باید به نظام طبقاتی «کاستی» که طبق آیین هندو مردم را به پنج طبقه تقسیم کرده، پایبند باشند و بپذیرند که نجس به دنیا آمده اند و باید مثل چهارپایان زندگی کنند و باید در حیات فعلی، سالم و دیندار باشند تا در حیات بعدی در کالبد یک مهارجه به دنیا بیایند
اما خبر نویدبخش اینکه اوضاع هند روبه بهبودی است و هر سال که میگذرد دولت، تعداد زیادی از زاغه نشینها را خانه دار میکند و ایده گاندی که نجسها را هم انسان و فرزندان خدا نامید، شکل بالفعل تری به خود میگیرد.
شاید بیش از فقر، مذهب به نظام طبقاتی انسانی دامن میزند؛ طبق آیین هندو اگر کسی به این نظام معتقد نباشد مرتد است. نظامی که میگوید انسانها بسته به اعمالی که در حیات قبلی خود انجام داده اند با قابلیتهای متفاوتی به دنیا می آیند عده ای که وارسته تر بوده اند از سر خدای آفریننده هندوها (برهما) زاده میشوند و شامل روحانیون و پادشاهان و اشراف هستند و عده ای از بازوان و شکم و پاهای برهما زاده می شوند و در طبقات پایینتر قرار میگیرند. پس حق همه از زندگی یکسان نیست. حالا با این ایده جای تعجبی باقی نمیماند اگر یک گدا یک مهاراجه را در حد خدا ستایش کند چرا که بر این باور است که او نظرکرده برهماست و در حیات قبلی اش انسانی بسیار وارسته بوده. (درمورد آیین هندو که برای خودش دنیایی است در طول سفرنامه خواهم نوشت)
معضل بزرگ دیگر هندجمعیت درحد انفجار و بدتر از آن بی تفاوتی جهت کنترل آن است. هندوان متعصب با کنترل جمعیت به شدت مخالفند و آن را گناه و مغایر با تعالیم دینشان می دانند.آنها نیز مانند همه مذهبیون متعصب میخواهند بعد از مسیحیت، بالاترین آمار جهانی را در بین ادیان داشته باشند حتی اگر هشتاددرصد از این جمعیت گرسنه باشند! به نظر میرسد که دولتمردان هم بنا به مصالح جامعه و سیاستهای محافظه کارانه خود هرگز نمیتوانند قوانین سخت تک فرزندی را که در چین حاکم است در هند پیاده کنند ضمن اینکه اگر به یاد داشته باشید نخست وزیر مقتدری چون ایندرا گاندی به دلیل سیاستهای کنترل جمعیتی اش قربانی ترور شد.

و اما چشم انداز دیگری که همه جا حضور پررنگ دارند زباله ها یی هستند که البته سفره پربرکتی برای حیواناتند، از گاوها که نعوذ بالله جای خدا نشسته اند تا سگ و میمون و الاغ و انواع پرندگان لاشه خوار... خلاصه اینکه تپه های زباله به جای هر شاهکار هنری در همه جای شهر چشم هر گردشگری را به خود جذب میکند. البته این را هم بگویم که گاهی هم از دل اینهمه زشتی و پلشتی واقعا" یک شاهکار هنری خلق میشود. شاید باورتان نشود اگر بگویم این کوهها که در عکس پایین مشاهده میکنید در ابتدا تلی از زباله خالص بوده اند که سالها روی هم انباشته شده و امروز تبدیل به کوهی سرسبز و چمنزار شده اند.

بنده بر این باورم که همیشه این پول و ثروت نیست که میتواند محیط پیرامونمان را زیبا کند. هرکسی میتواند با اندک سلیقه ای خود و محیط پیرامونش را زیباتر جلوه دهد ولی آنچه در هند شاهدیم عدم تمایل مردم برای زیباسازی محیط پیرامونشان و تن دادن به نکبت و کثافت به جای تغییر دادن شرایط است

به نظرم رخوتی وصف ناپذیر که ریشه در عقاید مذهبی هندوها دارد مانع از رشد آنها گشته وقتی فردی میپذیرد که در چه طبقه ای قرار دارد و حتی حق ندارد با پوشیدن یک لباس تمیز و زیبا تظاهر به تعلق به طبقه بالاتر کند، آنوقت آیا انگیزه ای برای تغییر میماند؟ اینجاست که رخوت و رضایت احمقانه خودبه خود توجیه میشود. البته این را هم بگویم که دولتمردان در سالهای بعد از استقلال همواره در تلاشند تا نظام طبقاتی را درهم شکسته و فرصتهای رشد را به طور مساوی در اختیار همه اقشار قرار دهند ولی به شکلی بسیار محافظه کارانه و مخملی که در غیر اینصورت هرگز حریف تندرویان متعصب نخواهند شد.

فاصله دهلی تا آگرا دویست و اندی کیلومتر است ولی به دلیل سرعت کم وسایل نقلیه (حداکثر 60) این فاصله چهارتاپنج ساعت طول میکشد.که به همت همسفران شادو شنگول ما که تمام راه را میخوانند و میزنند و میرقصند زیاد هم کسل کننده به نظر نمیرسد. در این چند ساعت هرکسی هر هنری بلد است رو میکند از پسر کوچکم اشکان گرفته که شعرهای کودکانه میخواند تا مادرم که ترانه های محلی میخواند، از سرودهای مذهبی تا ترانه های کوچه بازاری و سنتی و... خلاصه کل تاریخ موسیقی ایران در این مسیر چهارساعته مرور میشود. آخرسر هم دکتراحمد میکروفن را در دست میگیرد و با چند ترانه هندی زیبا و چند ترانه به زبان فارسی ما را سورپرایز میکند و حالا نخوان و کی بخوان...

مسیرمان را تماما" باغها و جنگل و مزارع برنج و حبوبات فراگرفته که گاه از لابلایشان روستاها و شهرکهایی رخ مینماید و تنوعی به دیدگانمان میدهد. وجود معابد ریزودرشت حتی در زمینهای کشاورزی حاکی از اعتقادات زیاد مردم به مقدساتشان است این معابد را احتمالا" برای مسافران و یا کشاورزانی ساخته اند که بیشتر روز خود را در مزارع میگذرانند تا از عبادت خدایان و امور دینی خود غافل نشوند
هند هفتمین کشور پهناور جهان و سرزمینی پست و هموار است و وجود رشته کوههای هیمالیا در شمال هند باعث شده که رطوبت و ابرهای باران زا به شمال آسیا نفوذ نکنند و هند سرزمینی پرباران و سرسبز باشد

در میانه های راه راننده برای هواخوری و WC در منطقه ای جنگلی توقف کوتاهی میکند بعد خودش با یک بغل موز پیاده میشود و موزها را تا دانه آخر به میمونهایی که در آن حوالی زندگی میکنند میدهد. میمونها در هند جزو مقدسترین حیواناتندند و از آنجاییکه همیشه مورد لطف آدمها واقع شده اند با آدمها بسیار اخت هستند .البته این را هم بگویم که در هند هر جنبنده ای مورد احترام است چرا که مظهری از ذات لایتناهی است و آفریننده، روح قدسی خود را در هر موجود زنده ای دمیده بنابراین هر موجودی مقدس است

عجیبترین خاطره من در این راه دیدن لختیهای هند در مسیر است. درمیانه های راه در حوالی یک روستا پنج نفر را میبینم که از بین زمینهای کشاورزی می آیند هیچ پوششی برتن ندارند، سیه چرده و آفتاب سوخته اند. وقتی از لیدر راجعبشان میپرسم میگوید گروهی هستند که با این ایده در هند زندگی میکنند که باید همانگونه که به دنیا آمده اند زندگی کنند آنها از هفت دولت آزادند و کسی هم کاری به کارشان ندارد البته معمولا" در جایگاههای خاصی زندگی میکنند و همه جا حضور ندارند...قبلا" راجع به این گروه چیزهایی شنیده و خوانده بودم ولی اولین بار است که چنین چیزی را به چشم میبینم.بیخود نیست که هند بزرگترین دموکراسی جهان شناخته میشود
حالا به آگرا رسیده ایم و از همین اول کار توی ترافیک سنگینش گیر افتاده ایم. پشت بسیاری از ماشینهای سنگین نوشته بوق بزنید

از همین اول کار معلوم میشود که آگرا نسبت به دهلی کوچکتر است و کثیفتر! چاله چوله های شهر بیشتر است و ترافیک اول شهر سنگینتر.

بالاخره ساعت 2 از ترافیک ورودی شهر جان به در برده و فی الفور خود را به یک رستوران KFC میرسانیم. از آنجاییکه امروز پنج شنبه است و جمعه ها تاج محل تعطیل، علیرغم خستگی و ژولیدگی ناشی از این سفر چندساعته، حوالی ساعت چهار به سردر ورودی تاج محل میرسیم.

دوستان جهت بازشدن همه تصاویر متن موردنظر را از قسمت موضوعات وبلاگ دوباره و چندباره باز کنید.در هربار باز شدن صفحه، تعدادی از عکسها گشوده خواهند شد و این کار را تا باز شدن همه تصاویر تکرار کنید
همراه ما باشید ادامه دارد.