سفرنامه هند قسمت هشتم آرامستان گردی در آگرا
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1393 ساعت 6:45 شماره پست: 207

یکی از خوش شانسیهای ما در این سفر این است که بعد از ظهر پنجشنبه به آگرا رسیدیم و چون تنها فرصت دیدن تاج محل همان زمان بود بدون اتلاف وقت در فروشگاههای طرف قرارداد با تور (که عضو لاینفک برنامه های تور هستند) بازدید تاج محل اجرا شد بنابراین امروز جمعه بعد از بازدید از قلعه آگرا پنج شش ساعت فرصت طلایی دست داده تا به گشتهای خودمان بپردازیم. هیچیک از اعضای گروه حتی مادر و خواهرم حاضر نمیشوند گشت و گذار در بازارها را با گشت و گذار در شهر عوض کنند بنابراین ما چهارنفر از همسفران جدا شده راهی کشف آگرا میشویم. باید اعتراف کنم از روزی که به  هند آمده ام وسوسه توک توک سواری رهایم نکرده و حالا فرصتی مناسب برای برآورده کردن این تمنای دل است.

به راستی که خیلی هیجان دارد مخصوصا" توافق بر سر قیمت! نقشه شهر را جلوی یکی از راننده های ایستگاه توک توک میگذارم و پنج نقطه را نشانش میدهم. قیمت پیشنهادی اش هزار روپیه است ما هم شروع به چانه زدن میکنیم و او صدروپیه صدروپیه پایین می آید و آخرش ختم کلام روی ششصد روپیه می ایستد. درست در لحظه ای که میخواهیم سوار شویم، راننده ای سرمیرسد و میگوید پانصد روپیه و ما را به سمت توک توکش هدایت میکند. حدس میزنید در این لحظه چه اتفاقی می افتد؟ یقه به یقه شدن راننده اول و دوم ؟ فحش و فحش کاری؟ بی حرمتی به ما؟...

باید بگویم هیچکدام. در کمال تعجب میبینم که دو راننده با هم خوش و بشی میکنند و دست میدهند و از هم خداحافظی میکنند و به این ترتیب با پانصد روپیه (بیست و پنج هزارتومان) توک توک دوم را به مدت چهار ساعت کرایه و راهی اولین مکان مورد نظرمان «مسجدجامع آگرا» میشویم

 راننده نزدیکترین جای مجاز ممکن پارک و (بدون اینکه از ما بیعانه ای دریافت کرده باشد) منتظر میماند. با خود می اندیشم که چقدر از این اعتماد، در جامعه امروز ایران وجود دارد!

 مسجد جامع گرچه دورنمای زیبایی دارد و پیداست که در زمان اوج، از ابهت بسیار برخوردار بوده ولی امروز بوی کهنگی و فرسودگی میدهد و گدایان پاپتی روی پلکان ورودی اش همان اول کار حسابی توی ذوق میزند. معماری و رنگ مسجد از همان دور داد میزند که مربوط به گورکانیان است. این مسجد را شاه جهان در سال 1648 برای دختر محبوبش جهان آرا ساخته بود

 مسجد در نزدیکی قلعه سرخ قرار دارد و گویا در آن زمان یک راه خصوصی از قلعه به مسجد وجود داشته که خاندان سلطنتی بدون خروج از محل زندگی به مسجد آمدوشد میکردند. امروز آن معبر جای خود را به خیابان و راه آهن و بازار داده و دو بنا توسط بازار «کیناری» از هم جدا گشته اند؛ بازاری که همچون آینه ای تمام نما چهره واقعی هند را مینمایاند؛ بازاری در حال انفجار که در آن از شیر مرغ تا جان آدمیزاد گیر می آید و آنچه از جمعیت انسانی و کارناوال گاوها و سگهای ولگرد و... در این بازار آمدوشد میکنند. دیدن باربرهایی که کیسه های سنگین را روی ارابه های چرخدار با نیروی بدنی میکشند و با هرقدم شرشر عرق جبین میریزند تا تنها به اندازه قوت لایموتی کسب روزی کنند هر بنده ناسپاسی را به شکرگزاری وامیدارد.

بالاخره به هر بدبختی که هست توک توک ما معابر تنگ و بلبشو بازار کیناری را طی کرده وارد خیابانی عریض میشود و ما را به باغ گاندی میرساند تا از مجسمه پدر هند نوین دیدن کنیم

مجسمه گاندی در باغ گاندی

 

 مقصد بعدی ما آرامگاه «میرزا غیاث الدوله بیک» ملقب به «اعتمادالدوله» در همین حوالی است. برای ورود به باغ آرامگاه باید نفری صدروپیه (پنج هزار تومان) بپردازیم که این رقم در مورد هندیها یک پنجم است. با اینحال این صدروپیه در مقایسه با سایر نقاط دیدنی که برخی تا سی دلار هم آب میخورد رقم ناچیزی محسوب میشود.

 

این مقبره در باغ بزرگ و باشکوهی از نوع باغهای ایرانی بنا گشته باغهایی با انواع درختان استوایی که میمونها بر روی آنها سکنی گزیده اند.

 

 اعتمادالدوله که اصل و نسبی ایرانی دارد و روزگاری در دربار شاه طهماسب صفوی خدمت میکرده،بنا به دلایل نامعلومی دربار صفویه را ترک و همراه اکبرشاه به هند می آید وی و فرزندانش همواره در دربار گورکانی صاحب منصب بودند و قدرت و نفوذشان را با وصلت با شاهزادگان دربار محکمتر کرده و در لباس صدراعظمی در غیاب شاه پادشاهی میکردند

 نمونه بارز این وصلتها، ازدواج «نورجهان» دختر اعتمادالدوله با جهانگیرشاه پسر اکبرشاه بود. نورجهان که همچون پدرش فردی باذکاوت و سیاستمدار بود پس از اینکه ملکه دربار شد در غیاب همسرش جهانگیر به همراه پدر و برادرش «آصف الدوله» بر سرزمین هند فرمانروایی میکرد و اختیارات فراوان داشت. این آرامگاه را نیز نورجهان برای پدرش ساخته بود

نورجهان مادر شاه جهان و عمه ممتازمحل نیز بوده حالا متوجه شدید که دو اسطوره عشق یعنی شاه جهان و ممتازبانو با هم چه نسبت فامیلی داشته اند؟ بله آنها دختردایی و پسرعمه بوده اند. البته در آن زمان روابط خانوادگی مثل امروز گسترده نبوده و شاه جهان برای اولین بار ممتاز را در همان مکانی که در قلعه آگرا نشان دادم دیده بود

خاندان اعتمادالدوله آنقدر در دربار نفوذ داشتند که حتی قانون پادشاهی را نیز به نفع خود دور میزدند. نمونه بارزش این بود که جهانگیرشاه در زنده بودن اکبرشاه، به مقام پادشاهی رسید و شاه جهان با اینکه پسر چهارم جهانگیرشاه بود و قانونا" پادشاهی به پسر اول میرسید نه چهارم، با کمک پدرزنش آصف الدوله صاحب تاج و تخت پدر شد

 این مقبره که به همت ملکه نورجهان ساخته شد به جعبه جواهر معروف است چراکه در آن سنگهای بسیار قیمتی به کار رفته سنگهایی چون عقیق، یشم، لاجورد، مرمر و...

بر روی دیوارهای مقبره تصاویری همچون درختان سرو، گل و بوته، بطری شراب، سازهای موسیقی و ... نقش بسته که بی شباهت به نقاشیهای دوران صفویه نیست.

 از مقبره اعتمادالدوله تا مقصد بعدی، در هرجای مسیر هر بنایی که چشممان را میگیرد به راننده فرمان ایست میدهیم

راننده بیچاره هم که با مشتی پسته و بادام شور حسابی نمکگیر شده اطاعت امر میکند. حالا اینجا روی پل ایستاده ایم و به منظره جالب حاشیه یامونا مینگریم آن پایین معابد ریزو درشت هندو به چشم میخورد معابدی که اصولا" همه جا وجود دارند از درون خانه ها و پاساژها تا مزارع و سواحل رودخانه و ... و نقش نمازخانه را برای هندوها ایفا میکنند

 و حالا به خیابان اصلی رسیده ایم جایی که به محض ورود با خودت میگویی صد رحمت به رانندگان ایرانی!اول از همه بگویم که اصلا" چیزی به نام قوانین رانندگی اینجا معنی ندارد در یک خیابان یکطرفه ناگهان اتومبیلی از روبرو می آید و جالب اینکه رانندگان دیگر هم این امر را عادی تلقی کرده و به راحتی به او راه میدهند چون فکر میکنند بیچاره حتما عجله دارد! توک توک ما در ترافیک سنگین چند بار به توک توک دیگری میخورد ولی دو راننده با بوق زدن به هم عرض ارادتی میکنند و از کنار هم رد میشوند. باور کنید دیدن این صحنه های عجیب و غریب در هند کمتر از دیدن بناهای تاریخی و فرهنگی نیست.

در این گشت و گذارهاست که میفهمیم بوق زدن در هند مثل ایران نشانه اعتراض و هشدار نیست بلکه معانی چون سلام،عرض ارادت،راهنما زدن و... دارد. در این میانه دیدن صحنه تصادف یک ماشین مدل بالا با یک پیرزن ژنده پوش بیش از هرچیز جالب توجه است. پیرزن نقش زمین میشود. راننده که پیاده میشود پیرزن یکهو بلند شده در مقابل ماشین و راننده تعظیم میکند به نظر میرسد که پیرزن بیشتر از حال خودش، نگران حال ماشین است که مبادا بلایی برسر آن عروسک آمده باشد!

 حالا رسیدیم به سردر سیکاندرا (مقبره اکبرشاه).مورخین بر این عقیده اند که اگر در تمام تاریخ تنها دو پادشاه بزرگ در هند ظهور کرده باشند یکی آشوکا پادشاه باستانی هند پیش از میلاد مسیح است و برای سرزمین هند نقش کوروش کبیر را داشته و دیگری همین اکبرشاه پادشاه مغولی تبار هند. جالب اینکه هرچه مغولها در ایران به ویرانگری و غارت مشهورند در سرزمین هند تمدن و فرهنگ به ارمغان آورده اند

 به محض عبور از سردر باشکوه عمارت و ورود به حیاط سرسبز آرامگاه که به سبک باغهای ایرانی بنا شده چشممان به این غزالهای زیبا می افتد از آنجاییکه در این چندروز جز الاغ و گاو و سگ و میمون چیزی ندیده ایم با دیدن غزالهای زیبا روحمان تلطیف میشود

پس از ورود به باغ، آرامگاه اکبرشاه که با سنگ سرخ مورد علاقه اش ساخته و با مرمر جواهرنشان زینت شده نمایان میشود. اکبرشاه این آرامگاه را در سال 1600 در زمان حیات خود ساخت ولی جهانگیرشاه در سال 1613 با ساخت یک تراس مرمرین به جای گنبد در طبقه فوقانی آن را تکمیل نمود. برای ورود به مقبره اصلی طبق سنت، یا باید کفشها را ازپا درآورد و پای برهنه رفت یا اینکه پاپوشی کرایه و روی کفشها پوشید

حالا نوبت عبور از یک راهروی تاریک و تنگ است که ما را به سنگ قبر بزرگترین پادشاه هند میرساند قبری ساده و بدون ضریح که تنها منبع نورش تعدادی شمع کم فروغ است و هیچ سنخیتی با فضای مجلل بیرون ندارد

 در اطراف مقبره اصلی رواقهای متعددی دیده میشود که فرزندان و بستگان نزدیک اکبرشاه در آنها دفن شده اند. با دیدن آرامگاه اعتمادالدوله و اکبرشاه میتوان نتیجه گرفت که جهانگیرشاه و شه بانو نورجهان در رقابتی آشکار برای پدران خود مقابری فاخر ساخته اند

اکبر سومین شاه گورکانی نوه بابرشاه(موسس سلسله گورکانیان هند) و پسر همایون بود مادرش حمیده بانو زنی ایرانی تبار بود. وی پس از فوت ناگهانی پدرش درحالیکه تنها سیزده سال داشت به سلطنت رسید آن زمان قلمرو حکومت گورکانیان در هند فقط منطقه پنجاب بود ولی اکبر آن را به مرور گسترش داد بطوریکه در پایان 49 سال سلطنت، گستره حکومتش تمام شبه قاره هند از قندهار تا اندونزی بود. از اکبر به عنوان پادشاهی شجاع، خردمند، هنردوست و درعین حال سختگیر یاد میشود

یکی از خصلتهای قابل تحسین اکبرشاه که همواره او را به عنوان پادشاهی دموکراسی خواه و عدالت گستر بر سر زبانها انداخته عدم تعصب وی در دین و عقاید مذهبی بوده. او شهروندان را در دین و عقاید شخصی خود آزاد گذاشت و به همه حقوق برابر داد و با آمیختن همه ادیان (اسلام و مسیحی و زرتشتی و یهودی و بودا و هندو و...)دین الهی به وجود آورد آنهم دقیقا" در زمانی که در اروپا درگیریهای خونین بین مذاهب کاتولیک و پروتستان و بین دولت عثمانی و صفویه برسر شیعه و سنی به وجود آمده بود او در چنین شرایطی در مملکتش پیوندی عمیق بین مسلمانان و هندوها ایجاد کرده بود.

بعد از سیکاندرا به سمت آرامگاه «مریم بانو زمانی» یکی از همسران اکبرشاه که در نزدیکی سکاندرا قرار دارد میرویم. این آرامگاه نیز کمابیش شبیه به همه آرامگاههای شاهان گورکانی به سبک باغ آرامکاه میباشد مقبره ای ساخته شده از سنگهای سرخ که تعدادی گنبد بر فرازش قرار دارد.

در چندصدمتری مقبره مریم بانو یک کلیسای قدیمی چشممان را میگیرد و با اینکه بازدید از این کلیسا در برنامه نیست اما با یک مشت پسته و بادام مشکل حل شده و در چشم برهم زدنی خود را در جوارش میابیم. کلیسایی باعظمت ولی متروکه که یادآور روزهای تلخ استعمار بریتانیاست. درب کلیسا قفل است و هیچ سنگ قبری هم در حوالی اش نیست بااینحال برای ما که در هند فقط بناهای اسلامی و هندو دیده ایم دیدن یک عنصر دین مسیحی خالی از لطف نیست 

در همین هنگام ناگهان آسمان غرش مهیبی میکند و دقایقی بعد باران سیل آسایی شروع به باریدن میکند ساعت حدود چهارونیم است و ما دیگر فرصتی برای گشت اضافی نداریم دلم میخواست از «باغ رام» و بناهای تاریخی درونش هم دیدن میکردیم ولی میدانم تا به باغ رام برسیم باجه فروش بلیت که تنها تا ساعت 5 فعال است بسته شده. از طرفی این باران سیل آسا مجال پیاده شدن از توک توک و گشت در باغ را نمیدهد همینجوری هم باران حسابی به داخل توک توک نفوذ و  ما را خیس آب کرده. از همه مهمتر اینکه ساعت شش باید همگی در لابی هتل حضور داشته باشیم تا به دیدن شوی فرهنگی آگرا برویم پس باید هرچه زودتر به هتل برگردیم. وای اگر بدانید توک توک سواری زیر یک باران سیل آسا در شهری تاریخی چه هیجانی دارد!!!

همراه ما باشید ادامه دارد