ادامه سفرنامه آذربایجان (کلیسای طاطائوس)
دوستان و همراهان عزیز سلام. پس از دو ماه تعطیلی بلاگفا بالاخره امروز قفل در خانه مجازی شکسته و در خانه به رویم گشوده شد؛ دوماهی که هر روزش برایم یک ماه سپری شد دوماه همراه با دلشوره و بلاتکلیفی. خانه را امروز تحویل گرفتم ولی نه آنگونه که آخرین بار دیدمش، چیزی عوض شده، چیزی شکسته، چیزی ویران شده.
لازم نیست که بگویم چقدر از این بابت متاسفم، از اینکه نوشته های وبلاگم از بهمن 92 تا اردیبهشت 94 همه حذف شده اند و جای خالیشان با حسرت فراوان باقی مانده. آنها که خود اهل قلمند درک میکنند حال و روز امروز من و امثال مرا. ولی ازآنجاییکه به شخصه خودم را برای بدتر از اینها آماده کرده بودم زیاد هم حال و روزم بد نیست. همینکه مطالب قبل از بهمن 92 تمام و کمال سرجایشان باقی اند خدا را شاکرم. البته بلاگفا هم وعده داده که مطالب حذف شده را به تدریج برگرداند به این وعده هم کمابیش دلخوشم. به گمانم چاره ای نیست جز اینکه یکبار دیگر شانس خودم را در همین خانه امتحان کنم و بمانم و بنویسم. چراکه ننوشتن بسیار سخت است. آمدم تا ادامه دهم سفرنامه هایم را و دوستی ام را با همه عزیزانی که در این چند سال یار و یاور و پشتیبان همیشگی ام بوده اند. لازم به ذکر میدانم اگر بلاگفا موفق به بازگرداندن نوشته های حذف شده نشد، قطعا" آنها را با دوباره نویسی به این خانه بازخواهم گرداند. پس
همراه ما باشید که این راه علی رغم همه ناهمواریهایش همچنان ادامه دارد
و اما ادامه سفرنامه...
هنوز اندک رمقی از آفتاب عصر باقی مانده که به روستای قره کلیسا در بیست کیلومتری چالدران میرسیم؛ روستایی که نام شاخصه اصلی اش را یدک میکشد. از همان دوردستها منظره ای رویایی شبیه یک کارت پستال در قاب دیدگان و سپس در لنز دوربینهایمان جا خوش میکند
فکرش را بکنید یک کلیسای تاریخی بغایت زیبا بر بلندای تپه ای سر بر آسمان و پای در رودخانه که در سایه روشن آفتاب با درخششی ماورایی گذر تاریخ را به نظاره نشسته. باز هم تاریخ و طبیعت دست به یکی کرده اند تا لذت کشف و شهود را دوچندان سازند.

دیدن چنین بنایی در سرزمینی اسلامی کمی نامتعارف است. اما این کلیسا که نماد شهادت است سالهاست که در غربت تاریخ، گذر زمان را به نظاره نشسته؛ تنها گاهگاهی بال زدن کبوتران بر فراز گنبدش یا قدمهای گردشگرانی که ردپای تاریخ سرزمینشان را دنبال میکنند، سکوت پرمعنایش را در هم میشکنند.

اینجا کلیسای «طاطائوس» (تادئوس) مقدس است که درمیان ارامنه به «سورپ تادئوس وانک» نیز شهرت دارد ولی به دلیل وجود سنگهای سیاه ساختمانش در میان اهالی آذربایجان به قره کلیسا (کلیسای سیاه) شهرت یافته.

این کلیسا مرا به یاد قلاع باستانی می اندازد چراکه همانند آنها در دیوارهایی سنگی بلند و قطور محصور بوده. همچنین علاوه بر سالن و محراب، دارای اتاقهای اقامت اسقف و راهبان، آشپزخانه، انبار علوفه، اصطبل و ... بوده.

در همان نگاه اول میتوان دو کلیسای چسبیده به هم را دید که یکی مزین به سنگهای سیاه است و دیگری تن پوشی سفید بر تن دارد. بر روی هر کدام گنبدی به سبک کلیساهای ارمنستان چشم نوازی میکند. گنبد بزرگ مربوط به کلیسای سفید است که 24 متر ارتفاع دارد و گنبد کوچکتر 18 متر.

سنگهای دیوارهای کلیسای سفید پر است از نقش و نگاره های اسطوره ای؛ تصاویری از شیطان و فرشته، مریم مقدس و مسیح، قدیسان و روحانیون، گل و بوته و خورشید و... که جلوه هایی از بهشتند و هریک قصه ای از انجیل را روایت میکنند.

علاوه بر آنها، اشکالی دیگر را نیز میتوان در جای جای دیوارها و سردر ورودی و طاقهای کلیسا دید که نمادهایی از ادیان مختلف هستند تصاویری چون صلیب شکسته و چلیپا و نیلوفر هشت پر و عقاب سرطلایی ایران ...

اما چگونه میتوان اینهمه زیبایی و ذوق و هنر را دید و از هنرمندان ارمنی یاد نکرد. ارامنه از دیرباز قومی بسیار هنردوست، کوشا و صاحب ذوق بوده اند و در همه عرصه های هنری از موسیقی و نقاشی تا دوزندگی و آرایشگری و ...همواره نامشان میدرخشیده. کافیست که از محله ارامنه اصفهان(جلفا) رد شوی تا ببینی که چقدر روح هنر در کوچه ها جریان دارد؛ از معماری خانه ها و کلیساهای جلفا تا گل و گیاهانی که از در و دیوار خانه ها به کوچه سرک میکشند و عطر و طراوت و شادی میآفرینند از گلدانهای روی تراسها که چشم نوازی میکنند تا پیرزنانی که روی تراسها به گلدوزی مشغولند همه این نمونه ها گواه این است که ذوق و هنر در تاروپود این جماعت رخنه کرده.

خب بیایید به کلیسا و قصه ساختش برگردیم یعنی به سالهای اولیه میلادی؛ قصه ای تلخ و غم انگیز که سنگ بنای اولیه کلیسا را رقم زد.

تادئوس مقدس(طاطائوس) که به نام یهودا نیز مشهور بوده (با آن یهودای اسخریوطی که به مسیح خیانت کرد فرق دارد) یکی از دوازده حواریون مسیح(ع) بوده که برای تبلیغ دین مسیحیت در سال 40 میلادی از بیت المقدس به ایران (ارمنستان کنونی) آمد. آن زمان در امپراطوری بزرگ ایران اشکانیان بر مسند قدرت بودند و سرزمین فعلی ارمنستان زیر نظر حاکمی به نام «ساناتروک» اداره میشد.
ساناتروک و دخترش شاهزاده «ساندخت» جزو اولین کسانی بودند که به دین مسیح ایمان آوردند و تادئوس از نفوذ بسیار در دربار بهره مند شد. ولی چندی بعد ساناتروک از جانب تادئوس احساس خطر کرد و نسبت به وی بدبین شد و نه تنها از دین مسیحیت روی برگرداند بلکه آتش کینه و دشمنی وی بر علیه مسیحیان شعله ور شد.

تا جاییکه دستور داد مسیحیان را به ظالمانه ترین شکل ممکن آزار و شکنجه دهند و به قتل برسانند. طبق روایات، در زمان ساناتروک یکی از بزرگترین نسل کشیهای مسیحیان انجام شده و حدود 3500 نفر از آنها کشته شده اند. در این میان تادئوس و ساندخت که از دست مأموران ساناتروک به کوهها پناه برده بودند سرانجام به دست کارگزاران وی کشته شدند. چندی بعد در همان محل کشته شدنشان، زیارتگاهی کوچک برای زنده نگه داشتن نام و خاطره شان برپا شد؛ زیارتگاهی که امروز همچنان باقیست و در این دو هزار سال تغییر و تحولات بسیار دیده. بارها ویران گشته و باز دست افراد مؤمنی برای بازسازی به سویش دراز شده.

کلیسای اولیه یکبار در سال 1230 میلادی هنگام حمله چنگیز ویران شد ولی در زمان هلاکوخان به همت خواجه نصیرالدین طوسی مجددا" بازسازی گردید. دوباره در سال 1319 به دنبال زلزله شدیدی آسیب بسیار دید که ده سال بعد و در 1329 به همت اسقف اعظم «زاکاریای مقدس» مرمت گشت. در زمان شاه عباس بزرگ به سال 1619 بار دیگر مرمت و مزین به سنگهای سیاه گشت و چهره ای فاخر و پرشکوه یافت. فرمان شاه عباس به زبان ارمنی بر سردر آن دیده میشود.

و اما بزرگترین تحول کلیسا در سال 1810 به دستورعباس میرزا (ولیعهد باکفایت فتحعلیشاه) انجام شد که به دستور ایشان و به همت اسقف ماکو به نام «سیمون بزنونی» کلیسای سفیدی مجاور کلیسای قدیمی ساخته شد؛ کلیسایی که در نگاه اول به نظر میرسد که از تاریخی کهن برآمده و آن تخته سنگهای ستبر به کار رفته در آن مرا به یاد شاهکارهای دوره ساسانی می اندازد.

اما عباس میرزا از ساخت کلیسای جدید هدفی سیاسی را دنبال میکرد. وی میخواست مقر رهبر ارامنه جهان (مرجع تقلید ارامنه) را که کلیسای «اجمیادزین» در نزدیکی ایروان بود، به اینجا تغییر دهد تا ارامنه از زیر نفوذ روسیه تزاری و دولت عثمانی خارج شوند. این بود که با صرف هزینه بسیار و با همکاری اسقفها و هنرمندان بزرگ ارمنی کلیسایی مجلل شبیه اجمیادزین ساخت.

کلیسای طاطائوس گرچه به ظاهر خاموش و غریب و فراموش شده به نظر میرسد ولی هنوز هم به عنوان یکی از مهمترین اماکن مذهبی ارامنه جهان مورد استفاده واقع میشود و هنوز که هنوز است شاهد مراسم آیینی و مذهبی آنان میباشد. همه ساله در روزهای آخر تیر و هفته اول مرداد که مصادف با شهادت تادئوس مقدس است در قره کلیسا مراسم باشکوهی برپا میشود. در آن ایام این قدیمیترین کلیسای ارامنه، میعادگاه تمام ارامنه از اقصی نقاط ایران و بسیاری از کشورهای جهان است. ارمنیان از شهرهای تبریز، ارومیه، تهران، اصفهان و.. به این مکان می آیند و در جشنی آیینی شرکت میکنند. این مراسم از جهات مختلف برای آنها اهمیت دارد و علاوه بر بهره بردن از طبیعت و هوای خوش کوهستان با سرزدن به خطه آبا و اجدادی، تجدید دیداری با اقوام و آشنایان کرده و از احوال آنها خبردار شده و سعی در رفع مشکلات هم میکنند. راحتتان کنم این مراسم آیینی برایشان به اندازه یک مراسم حج، مهم و افتخارآفرین است.

از آنجاییکه هیچ گونه امکانات رفاهی در این مکان وجود ندارد آنها با نصب چادر در جوار کلیسا مستقر میشوند و مایحتاج چند روزه خود را با خود به همراه می آورند.
در این روز خاص آیین غسل تعمید کودکان و نوجوانان ارمنی در این کلیسا برگزار میشود. عده ای نذورات خود را به این کلیسا آورده و به توزیع غذا و نذورات در بین هم کیشان خود میپردازند.
این کلیسا به همراه دو کلیسای سنت استپانوس و زورزور به عنوان مهمترین کلیساهای ایران و از مهمترین کلیساهای جهان ثبت یونسکو شده اند.

بعد از بازدید از قره کلیسا روانه آرامگاه زاکاریای مقدس در تپه مجاور کلیسا میشویم. برای رسیدن به آنجا حدود بیست دقیقه کوهنوردی لازم است.

زاکاریای مقدس یکی از اسقف های بزرگ این کلیسا بود که پس از تخریب زلزله برای بازسازی آن همت بسیار گمارد.

آرامگاه وی نیز بر فراز تپه مجاور و تماما" از سنگ ساخته شده. داخل آرامگاه نیز محرابی وجود دارد که ظاهرا" جهت مراسم مذهبی و دعا و پخش نذورات استفاده میشده


موقع بازگشت هنوز اندک رمقی از روز باقی مانده و میتوان در روشنای اندک آن به مقبره اولین شهیده ارامنه نیز سر زد.

درست حدس زدید این مقبره که بر بلندای تپه ای در همین حوالی واقع است از آن شاهزاده ساندخت است.

برای رسیدن به آنجا نیز باید از گندمزاری عبور کرد که گندمهایش درو شده ولی هنوز خوشه ها بر زمین ریخته و ملخها و قورباغه ها بر سرشان غوغایی کرده اند تماشایی.

و ساندخت شاهزاده خانمی که به دعوت طاطائوس به مسیح ایمان آورد و تا پای جان بر ایمانش استوار ماند اینک بر روی این تپه جاودانه شده است.
از مقبره قدیمی اش فقط یک چهاردیواری سنگی بدون سقف باقی مانده و گذر زمان و عوامل طبیعی کار خود را کرده اند.

دیگر هیچ رمقی از روز باقی نمانده و شب کم کم بساطش را پهن میکند و همه چیز را در خود فرو مبرد دوباره سکوتی غریب بر روستای قره کلیسا سایه میاندازد و کلیسا به خواب فرو میرود تا فردا دوباره آهنگ قدمهای مشتاقاناش خواب از چشمانش برباید.
همراه ما باشید ادامه دارد.