واما آخرین بخش از سفرمان به استان بوشهر بهشت گمشده ای است که در آن تاریخ و طبیعت با هم گره خورده و زیستگاه یکی از دوست داشتنی ترین اقوام ایران زمین شکل گرفته؛ جایی که به معنای واقعی کلمه هم فال است و هم تماشا.

 پس همراه ما شوید تا در مسیر برازجان به کازرون وارد این جاده پرپیچ و خم و کوهستانی شویم که به تنگ ارم میرسد و روستاهای ریز و درشتی را در دل خود جای داده. پس از گذر از روستاهایی چون تنگ درکش و فاریاب به بخش تنگ ارم وارد میشویم؛ جایی که در دو کیلومتری جنوبی آن یک بنای تاریخی منحصربفرد در انتظارمان است.

 اینجا گور دختر است؛ آرامگاهی سنگی که در نگاه اول ما را به یاد پاسارگاد آرامگاه پدر ایران زمین می اندازد. شاید به دلیل همین شباهت باشد که آن را گور دختر نام نهاده اند یعنی به نوعی آن را خواهرخوانده پاسارگاد دانسته و به خواهر کوروش یا دخترش (آتسا) نسبت داده اند.

 اما باستان شناسان قدمت این آرامگاه را ششصد سال پیش از میلاد مسیح برآورد کرده اند یعنی صد سال پیش از تولد کوروش! بنابراین این آرامگاه نمیتواند متعلق به خواهر یا دختر کوروش بوده باشد. اینجاست که برخی صاحب نظران، آن را به پدربزرگ کوروش (چیش پش) که صد سال پیش از کوروش میزیسته نسبت داده اند.

 در ساخت این آرامگاه نیز به مانند پاسارگاد هیچ ملاتی به کار نرفته و برای چیدن سنگها روی هم از بست های فلزی دم چلچله ای استفاده شده است. ارتفاع بنا حدود چهارونیم متر است. بنا داری یک اتاقک معبد مانند است که درون آن حوضچه ای کوچک قرار دارد و هیچ نشانی از سنگ قبر یا کتیبه در آن نیست.

 این بنا حدود پنجاه سال پیش در عصر پهلوی دوم، توسط باستان شناس مشهور، لویی واندنبرگ مورد کاوش قرار گرفت و همان دوران عملیات بازسازی در آن صورت گرفت. با این حال سالهاست که این آرامگاه در کمال بیمهری به حال خود رها گشته و محافظتی از آن به عمل نمی آید.  

 اما منطقه تنگ ارم تنها مورد توجه هخامنشیان نبوده چراکه شاهان ساسانی نیز این بهشت گمشده را کشف کرده و در آن پایگاههایی جهت تفریح و شکار ساخته بودند.

یکی از این مکانها که در فاصله کمی از گور دختر و در منطقه پشت پر واقع است کوشک اردشیر نام دارد و ازقرار معلوم شکارگاه شاهزادگان ساسانی بوده.

 کوشک اردشیر که از سنگ ساروج ساخته شده، شباهت زیادی به کاخ اردشیر در فیروزآباد دارد و دارای معماری اصیل ساسانی با طاق های گهواره ای است.

یک ستون سنگی روی کوشک خودنمایی میکند که گمان میرود به جهت دیده بانی و افروختن آتش در مواقع اضطراری بوده.

 در فاصله کمی از کوشک اردشیر بناهایی گنبدی شکل خودنمایی میکنند و هوس کشف و شهود ما را به سویشان میکشاند. 

وقتی نزدیکتر میشویم لای بوته ها و علفها چشممان به سنگ قبرهایی قدیمی می افتد. حدسمان درست است اینجا گورستانی جامانده از تاریخ است.

روی برخی سنگها نقش و نگارهای زیبایی حجاری شده و روی برخی دیگر با خط کوفی اسامی متوفیان حک شده.

 در میان سنگ قبرها این شیرهای سنگی بیشتر از همه جلب توجه میکند. شیر نماد غیرت و مردانگی است و از دیرباز در میان عشایر این دیار مرسوم و محبوب بوده. 

اما در هنگام حضورمان در منطقه تنگ ارم، بخت با ما یار میشود و ما میتوانیم شاهد یکی از زیباترین جشن های عروسی اقوام عشایری ایران شویم.

 در راه بازگشت از تنگ ارم متوجه تعداد زیادی چادر عشایری که دور میدانگاهی برپا شده اند میشویم و صدای ساز و دهل و حجم وسیعی از رنگهای شاد، ناخودآگاه ما را به سوی چادرها میکشاند.

از غیرت مردان ایل داستانهای زیادی شنیده ایم ولی هیجان و شور آنقدر زیاد است که به ریسکش می ارزد. دل را به دریا میزنیم هرچه باداباد... فوقش ما را به ضیافتشان راه نمیدهند. پس ابتدا من و بچه ها راهی میشویم و اگر اجازه دادند جناب همسر را هم خبر میکنیم که به ما بپیوندد.

  باز هم بخت با ما یار است چراکه نه تنها آنها ما را از خود نمیرانند بلکه با آغوشی گرم از ما استقبال کرده و از ما در جمع خود پذیرایی میکنند.

 درباره ایل قشقایی بارها شنیده بودم؛ از دخترکان جذاب ایل تا غیرت و شجاعت مردانش، از  زیبایی لباس بانوان تا آداب و رسوم متنوع عروسی شان.... اما شنیدن کی بود مانند دیدن... و امروز ما در این بزنگاه تاریخی شاهد عینی آنچه شنیده ایم هستیم.

 منطقه تنگ ارم زیستگاه ایل قشقایی است. این قوم از اقوام ترک زبان هستند. قشقا در لغت به معنی اسب پیشانی سفید است. قشقایی ها بر این باورند که اجدادشان به عنوان قراولان لشکر هلاکوخان و تیمور از ترکستان به ایران آمده اند.

زبان ایل قشقایی ترکی است ولی لهجه آنها با ترک آذری متفاوت است. ازآنجاییکه همسر بنده هم ترک زبان میباشد با آنها ترکی صحبت میکند به همین دلیل آنها احساس قرابت بیشتری به ما میکنند.

  مراسم ازدواج قشقایی ها بیشتر در ایام نوروز و در فضایی آزاد برپا میشود تا همه رسوم گذشتگان را در فضایی بزرگ به انجام برسانند مبادا که رسمی از رسوم گذشتگان از قلم بیفتد؛ رسومی که قرنها سینه به سینه در میانشان گشته تا به دنیای مدرن امروز راه یافته.

 اهالی ایل قشقایی در فضای وسیع تعداد زیادی چادر دورتادور هم برپا میکنند تا همه مهمانان که تعدادشان بالغ بر چهارصد نفر است در آن استقرار یابند. یک میدانگاه نیز برپا میکنند که مخصوص رقص ها و آیین های سنتی عروسی است. رقص زنان دورتادور این میدانگاه انجام میشود به این شکل که هرکدام دو دستمال در دست میگیرند و پیرامون این دایره بزرگ میرقصند. به دلیل حساسیت مردان ایل به رقص بانوان، از عکاسی در حین رقص خودداری و تنها به تماشای آن میپردازیم.

   اما رقص چوب نیز یکی دیگر از رقص های محلی و آیینی ایل قشقایی است که بیشتر شبیه به یک نبرد است تا رقص. بدین گونه که مردها به نوبت و دوتا دوتا با چوب های کوتاه و بلند به عرصه می آیند و در حال رقص با یکدیگر مبارزه میکنند.

 نوازندگان نیز با نواختن کرنا و دهل که از سازهای سنتی محبوب ایل قشقایی است رقصنده ها را همراهی میکنند.

 پس از پایان ضیافت، برنامه عروس کشان شروع میشود و عروس از این مکان به خانه بخت روانه میشود. ما نیز به خیل مشایعت کنندگان پیوسته و عروس را تا خانه بخت همراهی میکنیم.

 آنجا نیز پس از رقص های گروهی و اهدای هدایا مراسم پایان میابد و هرکسی روانه خانه خود میشود.

بانوان قشقایی بخش مهمی از هویت ایل هستند و پابه پای مردانشان در همه عرصه ها حضور دارند.

لباس زیبا و پر از نقش و نگارشان، هنرهای دستی که زینتبخش خانه هایشان است، رقص های گروهی، موی بلند و مشکی که با وسواس خاصی فرقش را از وسط باز میکنند و به شکلی زیبا آن را می آرایند به آنها اصالتی دیرینه میبخشد؛ اصالتی که حتی در دنیای مدرن امروز نیز به فراموشی سپرده نشده و مایه مباهات و فخرشان است.

 همراه ما باشید ادامه دارد.